مهدویت

مهدویت

مهدویت
مهدویت

مهدویت

مهدویت

امپریالیسم فرهنگی و عدالت جهانی

امپریالیسم فرهنگی و عدالت جهانی

بسیاری از مردم در کشورهایی که مدرنیزاسیون را تجربه می کنند، ایده آل های غربی را ناعادلانه و وارد کردن آنها از جهان خارج (که گاهی اوقات تحمیل می شوند) را غیر ضروری می دانند. در عین حال، جذابیت زیادی برای این ایده آل ها وجود دارد زیرا واقعیت آن است که همگان دموکراسی را برای دولت خود می خواهند و همة مردم خواهان آزادی ها و حقوق موجود در غرب هستند. دیگران از چیزی شبیه به وضعیت موجود دفاع می کنند و غالباً به مشکلاتی اشاره می کنند که زیاده روی در آزادی های غربی به دنبال دارند. کشمکش میان سنت گراها، تجددطلب ها و آنانی که دشوارترین وظایف را بر عهده دارند، باعث دستیابی به راه حل هایی می شود که هرگز همگان را راضی نمی کنند. ما غربی ها چه تفکری دربارة کل این موضوع داریم؟ و در این زمینه چه کار می توانیم بکنیم؟ به نظر می رسد محافظه کاران اجتماعی به ویژه آمریکاییان به این موضوع پرداخته اند. آنها بیشتر شبیه به لیبرال های اجتماعی هستند و معتقدند ارزش های غربی، ارزش های برتر هستند، در حالی که ملل غیر غربی احتمالاً بر مبنای خرافه پرستی، تعصبات کذب و ایدئولوژی های قهقرایی عمل می نمایند. ممکن است این امر خصمانه و بی رحمانه تلقی شود اما هدف آن می تواند بسیار مثبت باشد: فراهم آوردن حقوق و آزادی های اساسی در جهانی که هنوز هم مملو از برده داری (جنسی و دیگر انواع آن)، تبعیض در طبقات اجتماعی، نژادپرستی، تبعیض نژادی، رشد شدید فقر در اثر فساد، تبعیض جنسی در سطوح مختلف، وادار کردن کودکان به کار و روسپی گری، ناتوانی در انتقاد از دولت بدون تحمل شکنجه یا مرگ، ناتوانی برای بودن چیزی فراتر از آلت دست در برخی دولت های استبدادی جهان (استالین، مائو، صدام حسین، موگابه، لوکاشنکو و غیره) است. از نظر محافظه کاران اجتماعی (همانند جرج بوش) این تصویری کاملاً شفاف است، اینها دشمن هستند لذا می توان آنها را حذف کرد و ارزش های صحیح (غربی) را جایگزین آنها نمود. در این نگرش، نمونة موختار مای، یک نمونة دقیق و مطلق است که تنها اندکی با استیلا بر زنان در افغانستان و بسیاری دیگر از نقاط جهان فرق دارد. نگرش او چنین است: دادگاه قبیله ای که منطق آن چیزی از بربریت کم ندارد. مجازات تعیین شده هیچ گونه رابطة معقولی با جرم احتمالی ندارد؛ چه به دلیل سبعیت شدیدش و چه به خاطر این واقعیت که این مجازات نه علیه مجرم واقعی بود و نه خواهرش که واقعاً کاری انجام نداده بود. چنین تفکری عدالت را تحریف می کند و بنابراین اشتباهی دردناک است. هر ساله دادگاه های قبیله ای بین 100 تا 300 قضاوت از این دست انجام می دهند. شایان توجه است که فهرست شرهای مورد نظر ما برگرفته از نگرش غربی دربارة جهان است. هم موضوعات علمی مندرج در آنها و هم مفاهیم مورد استفاده برای تشریح آنها مستقیماً برگرفته از تجارب فرهنگی ما و آن اقداماتی است که ما برای توسعة اخلاقی خویش انجام می دهیم. اگر ما از روحانیون ایرانی می خواستیم تا فهرستی از شرهایی تهیه کنند که جهان امروز را آزار می دهند، احتمالاً با فهرستی متفاوت مواجه می شدیم. اگر همین موضوع را در قرن یازدهم از پاپ می پرسیدیم، احتمالاً فهرست موجود حتی متفاوت تر بود. با توجه به ارزش های فرهنگی متفاوت و ترس از رخ دادن اتفاقات متفاوت در دوره های زمانی متفاوت، چگونه می توانیم این قدر مطمئن باشیم که از میان تمامی فرهنگ ها در هر مکان و زمانی، ما تنها کسانی هستیم که عدالت را درک می کنیم؛ یا حداقل امروزه آن را بهتر از هر کس دیگری درک می نماییم؟ این واقعاً یک ادعا است که بگوییم ما برداشتی درست از عدالت داریم و در عین حال این موضوعی باز است که می توان مطالب زیادی پیرامون آن گفت. برخی از استدلال های قدیمی که امروزه غیر قابل قبول تلقی می شوند، مبتنی بر فرضیاتی نادرست بوده اند که مثلاً دربارة توانایی زنان برای انجام بعضی کارها بیان می شدند. با این وجود، واضح است که بر این اساس، همة استدلال هایی که مغایر با نگرش های لیبرال امروزی ما هستند، غیر قابل قبول هستند.به همین دلیل، امروزه بسیاری افراد ایدة توسعة اخلاقی یا فرهنگی را زیر سؤال می برند و می گویند آن چه را که ما توسعه می نامیم، دیگران قهقرا می نامند (مانند حذف قوانین ضد لواط). مجدداً، بسیار سخت است این بحث را هضم کنیم که هیچ گونه پیشرفتی در قبال موضوعاتی همچون پایان دادن به برده داری یا دادن حق رأی به زنان رخ نداده است. آن چه حتی عجیب تر است اینکه اکثر چنین بدبینی هایی برخاسته از اندیشه لیبرال و گاهی اوقات رادیکال است. مشکل این جاست که ما می خواهیم هم در احترام به دیگر آداب و سنن فرهنگی دیگران پیشرفت کنیم و هم فعالانه بر آنها فشار بیاوریم تا خود را با ایده های لیبرال ما دربارة عدالت وفق دهند. نمونة تجاوز جمعی به موختار مای که به تفصیل دربارة آن بحث می کنم، یک طبقه بندی اخلاقی است که دستیابی به روند پیشرفت در قبال آن واقعاً دشوار است. باید بپذیرم که اطلاعات فرهنگی من محدود است و به همین دلیل تلاش من برای روشن کردن برخی عناصر اخلاقی، گاهی اوقات خیرخواهانه و گاهی اوقات گمراه کننده است. اگر این مورد خاص را نادرست تفسیر کنم، باید در زمینة تعمیم تفسیر خود به دیگران شک کنم. در ادامه اطلاعاتی را در این زمینه بیان کرده ام (من عمدتاً از مطالب بی بی سی به عنوان منبع خود استفاده کرده ام و به همین دلیل، ممکن است دیدگاه های متضادی در این مورد در منابع معتبر دیگر دیده شود):۱. این مورد در یک منطقة قبیله ای رخ می دهد که از یک شورای روستایی خواسته شده تا در مورد پرونده ای تصمیم بگیرد که علیه شاکور، برادر 12 سالة موختار مای است. فرض من این است که این یک روش مرسوم است که به موجب آن، این قبایل اقدام به اجرای عدالت می کنند. شورای روستا یک نهاد منتخب نیست اما به هر حال نظام عدالت این مردم است. ۲. جرم ادعا شده این بود که شاکور همراه با دختری از قبیلة ماستویی دیده شده که این امر باعث خجالت و شرمساری شدید این قبیله شده است. تنها آسیب وارده، احساس شرمساری ناشی از این امر بود که یک پسر نوجوان از قبیله ای دیگر، همراه با زنی از قبیلة آنها مشاهده شده بود. همة موضوع همین بود. از منظر دیدگاه های غربی، به سختی می توان درک کرد که چرا چنین چیزی جرم تلقی شده است. تنها موضوع احساس شرمساری مطرح است که آسیبی بسیار بسیار اندک به دنبال دارد. در بسیاری از جوامع قدیمی، احساس شرمندگی، یک نقش مهم اخلاقی ایفا می کند. از نظر قبیلة ماستویی، این کار بی حرمتی به کل قبیله بود نه صرفاً یک دختر!۳. به تلافی این کار، چندین تن از مردان قبیلة ماستویی با شاکور لواط کرده بودند. این مردان به پنج سال کار در زندان محکوم شدند (نمی دانم توسط چه کسی).۴. پس از آن شاکور دستگیر و به زنای محصنه محکوم شد. خانوادة او معتقد بودند که شاکور بی گناه است. با پسر بیچاره لواط شده بود و سپس به خاطر این که تنها همراه با یک دختر دیده شده بود، او را به زنای محصنه محکوم کرده بودند. چگونه ریش سفیدان قبیله نتواسته بودند میان قدم زدن با یک دختر و زنای محصنه که بر اساس آن باید یک ارتباط جنسی اتفاق افتاده باشد تفاوت قایل شوند؟ شاید هیچ تفاوتی وجود نداشته است. آن چه در معرض خطر قرار گرفته بود، پاکی یک دختر بوده و قدم زدن با این دختر، برای تنبیه پسر،کافی بوده است. شایان توجه است که فهرست شرهای مورد نظر ما برگرفته از نگرش غربی دربارة جهان است.اگر ما از روحانیون ایرانی می خواستیم تا فهرستی از شرهایی تهیه کنند که جهان امروز را آزار می دهند، احتمالاً با فهرستی متفاوت مواجه می شدیم. اگر همین موضوع را در قرن یازدهم از پاپ می پرسیدیم، احتمالاً فهرست موجود حتی متفاوت تر بود۵. پیشنهاد شورای روستا این بود که شاکور باید در سریع ترین زمان با آن دختر ازدواج کند. مای هم که یک مطلقه بود باید با یکی از مردان ماستویی ازدواج کند. شاید این یک روش معقول بود تا شورای قبایل میان دو قبیله صلح و آرامش برقرار کنند. سخت است باور کنیم که قضات بدون توجه به شرایط، تصمیم گرفته اند تا به این روش بین خود صلح برقرار کنند. ۶. ماستویی این پیشنهاد را نپذیرفت و بر این نکته اصرار می کرد که موضوع باید طبق اصل چشم در برابر چشم حل و فصل شود. نمی دانم آیا منظور آنها تجاوز بوده یا دادگاه باید حکم دیگری صادر می کرده است. به هر حال این حکمی است که قضات باید صادر کنند. موختارمای که خواهر پسری بود که باعث شرمساری قبیله شده بود، محکوم شد تا مورد تجاوز جمعی قرار بگیرد. چهار نفر داوطلب شدند تا در حضور مردم این حکم را اجرا کنند. بدن برهنة او به خیابان انداخته شد و این در حالی بود که پدر او بدنش را با یک روسری پوشانده بود و در مقابل چشمانی که به او زل زده بودند، دخترش را به خانه برد. شاکور آزاد شد، غرامت هم پرداخت شد. به پلیس نیز اطلاع داده شد که موضوع حل و فصل شده است. هیچ مشکلی وجود نداشت. ۷. در آن روز جمعه، امام جماعت روستا اعلام می کند که گناه بزرگی رخ داده و از روستاییان می خواهد تا آن را به پلیس گزارش نمایند. او موضوع را به یک گزارشگر می گوید و این داستان در صدر اخبار بین المللی قرار می گیرد. بر خلاف موارد دیگری که شنیده بودیم، این موردی نیست که اسلام آن را حکم کرده باشد بلکه موضوعی است که در چارچوب عدالت قبیله ای تعریف شده و لذا هم مقامات مسلمان و هم مقامات دیگر نقاط جهان آن را ناعادلانه اعلام می کنند. ۸. چهار تجاوزکننده و دو قاضی به مرگ محکوم می شوند (آنها در دادگاهی بالاتر تبرئه می شوند اما دوباره و پس از بررسی پرونده توسط دیوان عالی پاکستان دستگیر می شوند). 8 قاضی دیگر آزاد می شوند. بسیار مشتاقم تا تفاوت میان قضاتی که محکوم به مرگ شدند و آنانی که بدون هیچ گونه مجازاتی آزاد شدند را بدانم. چه قدر تفاوت میان آنها وجود داشته است؟ چه تصوری باید از کسانی که آزاد شدند داشته باشیم؟ وقتی برای نخستین مرتبه این موضوع را شنیدم، اولین فکری که به ذهنم رسید، قساوت قضات بود اما اگر حساسیت های فرهنگی را می دانستم، شاید آنها را سنگدل تلقی نمی کردم. آنها در ابتدا حکمی ملایم صادر کردند و به نظر می رسد که حکم نهایی آنها نامعمول نبوده و شاید مورد قبول عموم جامعة آنها هم بوده است. شاید آنها صادقانه بر این باور بوده اند که بهترین کار را برای حفظ شرف و آبروی ماستویی انجام داده اند. شاید تجاوزگران هم علاقه مند بوده اند تا به حفظ این احترام حتی به شکلی غلط کمک کنند. مسلماً، آنها با تجاورگرانی که شما به طور روزمره می بینید تفاوت دارند. آنچه که ما دربارة آن بحث می کنیم این است که آیا قضات نگرشی صادقانه دربارة احترام و عدالت در جوامع خود داشته اند یا خیر. اگر چنین بوده، آیا دنیای خارج گناه کار نیست که آنها را وادار کرده دست از اخلاقیات قبایل خود دست بردارند؟ اگر چنین بوده و جهان خارج تقصیری ندارد جز این که گفته فرهنگ آنها غلط است، چه چیزی ما را از آن بازمی دارد که بگوییم برخی فرهنگ ها غلط هستند و سپس انگشتان خود را نیز به سوی آنها نشانه رویم؟ چه چیزی جز فشارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی، ادعاهای لیبرال ها را تأیید می کند؟صادقانه بگویم که من از هر دو نگرش ناراحت هستم. این که کار قضات بر اساس ارزش های جوامع آنها بوده باشد یا نباشد، اهمیتی ندارد زیرا بسیاری از قضاوت های دیگر که ما فکر می کنیم کاملاً غلط هستند، از قبیل برده داری جنسی، در فرهنگ برخی جوامع تایید می شوند. به علاوه، شایان ذکر است که چه قدر نگرش های اخلاقی و رادیکال قبایل با نگرش های لیبرال ما تفاوت دارند. مجازات مای را در نظر بگیرید هر چند که به نظر می رسد در اینجا استفاده از واژة مجازات مناسب نیست. از نظر ما، برای مجازات قانونی مردم، باید ثابت شود که آنها مسئول انجام عملی غیرقانونی بوده اند. در مورد مای، او برای هیچ چیز مجازات نشد و او اصلاً کاری غلط انجام نداده بود. برادر او یک جرم نسبت داده شده را انجام داده بود اما مسئولیتی برای مجازات متوجه او نبود. هیچ فردی خاصی مسئول این جرم نبست داده شده نبود. به علاوه، فردی که ادعا می شد به او آسیب وارد شده هم یک فرد خاص نبود. این ادعا از جانب دختری که با شاکور قدم زده بود مطرح نشده بود بلکه از جانب کل قبیلة ماستویی عنوان گردیده بود که احساس شرمساری می کردند و خواهان اقدامی در این زمینه بودند. طبق قوانین جرایم نسبت داده شده، یک پسر 12 ساله مسئول آسیب وارده به کل قبیله بود و بنابراین موجه است که مجازات نیز برای کل قبیله در نظر گرفته شود. در آن زمان، تجاوز جمعی به موختار مرسوم و روشی عملی برای شرمساری یک قبیله و حفظ آبروی قبلیه ای دیگر بود. موختار شخصاً کار اشتباهی انجام نداده بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد