مهدویت

مهدویت

مهدویت
مهدویت

مهدویت

مهدویت

ظهور ناجی در مسیح۲

ظهور ناجی

کلمة "ناجی" در زبان عبری یعنی "تقدیس شده" و بخصوص به مفهوم شاه است. بنی‌اسرائیل به کلام خدا اعتقاد داشتند که او یک شاه یا ناجی خواهد فرستاد تا آنها را نجات دهد، این انتظار موعودباورانة اسرائیلی‌ها بود. در این حالت، عیسی مسیح بعنوان ناجی آمد. "مسیح" در زبان هلینیک بمعنی "ناجی" است.ناجی باید بیاید تا هدف مشیت الهی در رستگاری برآورده شود. انسان بواسطة سقوط به رستگاری احتیاج دارد. بدین‌ جهت، ما باید سؤالات مربوط به سقوط بشر را فهمیده تا مشکلات رستگاری را حل کنیم. "سقوط" اشاره بر این است که هدف آفرینش خدا ناتمام باقی ماند، پس ما ابتدا قبل از بحث در مورد سؤالات مربوط به سقوط بشر، باید هدف آفرینش را روشن کنیم. قرار بود تا هدف خدا از آفرینش با تأسیس پادشاهی بهشتی بر روی زمین به انجام برسد. اما در نتیجة سقوط بشر، یک جهنم زمینی بجای پادشاهی بهشت، بر روی زمین بوجود آمد. از ن زمان تاکنون خدا مشیت خود را برای بازسازی پادشاهی بهشت بر روی زمین ادامه داده است. در نتیجه، هدف تلاش بشر بازسازی پادشاهی بهشت بر روی زمین است. این سؤالات قبلاً به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.[1]

بخش1

مشیت الهی در رستگاری از طریق صلیب

1. هدف ظهور عیسی بعنوان ناجی

هدف ظهور عیسی بعنوان ناجی، بطور ابتدائی نجات انسان سقوط کرده و نهایتاً انجام مشیت الهی در بازسازی بود. در نتیجه، می‌بایست پادشاهی بهشت بر روی زمین توسط عیسی تأسیس می‌شد. ما حتی می‌توانیم این موضوع را در سخنان عیسی به حواریونش ببینیم: "پس شما باید کامل شوید همانطور که پدر بهشتی شما کامل است."[2] برطبق اصل آفرینش، کسی که هدف آفرینش را برآورده کرده باشد، با خدا یک پیکر می‌شود و دارای الهیت شده و نمی‌تواند مرتکب گناه شود. از دید هدف آفرینش، این نوع انسان کامل است همانگونه که پدر بهشتی کامل است. بدین‌جهت، سخنان عیسی به حواریونش بدان معنی بود که آنها می‌بایست پس از اینکه بعنوان افرادی که هدف آفرینش را به انجام رسانده و بازسازی شدند، شهروندان پادشاهی بهشت بشوند.از اینرو عیسی آمد تا با بازسازی انسان سقوط کرده بعنوان شهروندان بهشت، پادشاهی بهشت را بر روی زمین تأسیس نماید. به همین دلیل به حواریونش گفت که دعا کنند تا خواست خدا همانطور که در بهشت است بر روی زمین هم انجام شود.[3] او حتی مردم را وادار کرد تا توبه کنند چرا که پادشاهی بهشت در دسترس بود.[4] به همین دلیل، یحیی تعمید دهنده هم که آمده بود تا راه ناجی را آماده کند، قریب‌الوقوع بودن پادشاهی بهشت را اعلام کرد.[5]

در این‌ صورت، انسانی که هدف آفرینش را به انجام رسانده، خود را  بازسازی نموده و همانگونه که پدر بهشتی کامل است، او نیز به کمال رسیده، چگونه انسانی است؟ چنین شخصی با خدا در یک وجود یگانه بوده و از او جدا نشدنی است، و برطبق خواست و ارادة خدا زندگی می‌کند. کاملاً آنچه را که خدا احساس می‌کند او نیز حس می‌کند. او به الوهیت دست می‌یابد. چنین انسانی به نجات دهنده نیاز ندارد. او همین طور به زندگی عابدانه و با ایمان آنطور که انسان سقوط کرده درگیر آن است، احتیاجی ندارد، زیرا بدون گناه اصیل است. چنین انسانی، بدون گناه اصیل در وجودش، فرزندان خوبی بدون گناه اصیل را تکثیر خواهد داد، در نتیجه، فرزندان او برای اعادة مقام اصیل یا آزادسازی گناهان خود به نجات دهنده احتیاجی ندارند.

2. آیا مشیت الهی در رستگاری از طریق آزاد سازی بوسیلة صلیب انجام شد؟

 آیا بواسطه مصلوب شدن عیسی (مسیح) مشیت الهی برای بازسازی به انجام رسیده و تمامی مقدسین توانسته‌اند با تحقق ایده‌آل اصیل آفرینش پادشاهی بهشت را بر روی زمین بواقعیت درآورند؟ از آغاز تاریخ بشر تاکنون، در بین انسان‌ها اگر چه اشخاص مقدس هر چند زاهد و پرهیزگار بوده‌اند، اما حتی یک نفر وجود نداشته است که در یگانگی کامل و مطلق با خدا زندگی کرده باشد. نه کسی بوده است که قلب و احساس خدا را تجربه کرده باشد و نه کسی به الوهیت او دست یافته است. بنابراین، هنوز هیچ شخص مقدسی وجود نداشته است که با اعادة گناه به زندگی با دعا و عبادت و ایمان احتیاج نداشته باشد. حتی شخصی به پرهیزگاری پل مقدس مجبور بود که زندگی مؤمنانة خود را با دعاهای اشکبار هدایت کند.[6] والدین با تمام تقوی و پرهیزگاری خود نمی‌توانند به فرزندی بدون گناه تولد دهند که بتواند بدون نجات دهنده وارد پادشاهی بهشت شود. با توجه به این موضوع درک می‌کنیم که والدین هنوز گناه اصیل را به فرزندان خود منتقل می‌کنند.

واقعیت زندگی با ایمان مسیحیان چه چیزی را به ما می‌آموزد؟ این زندگی آشکارا به ما می‌گوید که نجات از طریق صلیب نمی‌تواند کاملاً گناه اصیل را پاک کرده و ذات اصیل انسان هنوز بطور کامل بازسازی نشده است. عیسی قول داد که ناجی خواهد آمد، زیرا می‌دانست که او از طریق رهائی بوسیلة صلیب، نمی‌تواند هدف از ظهور خود را بعنوان ناجی برآورده نماید. مسیح می‌باید دوباره بیاید تا خواست خدا را بطور کامل به انجام برساند، زیرا تقدیر خدا برای بازسازی پادشاهی بهشت بر روی زمین، مطلق و تغییرناپذیر می‌باشد.در این‌صورت، آیا قربانی شدن بر روی صلیب بی نتیجه مانده است؟ ابداً اینطور نیست.[7] اگر این فداکاری عیسی بی نتیجه می‌بود، تاریخ مسیحیت نمی‌توانست وجود داشته باشد. ما هرگز نمی‌توانیم عظمت و شکوه نجات از طریق صلیب را انکار کنیم. بدین‌جهت، این درست است که ایمان آوردن ما به صلیب می‌تواند برای ما رهائی به ارمغان بیاورد، در عوض این هم درست است که نجات بوسیلة صلیب قادر نیست گناه اصیل ما را بر طرف نموده و ما را به صورت انسانهائی با ذات اصیل که نمی‌توانند گناه کنند بازسازی نماید. بدین‌جهت، انسان قادر نبود که پادشاهی بهشت بر روی زمین را تأسیس کند. پس سؤالی که پیش می‌آید، وسعت نجات بوسیلة صلیب است. ایمان انسانهای باهوش و متمدن نمی‌تواند هدایت شود مگر اینکه ما بتوانیم این مسئله را حل کنیم.

3. مصلوب شدن عیسی

بیابیم اول مصلوب شدن عیسی را از نقطه نظر سخنان و اعمال حواریون که در کتاب مقدس ثبت شده است مورد بررسی قرار دهیم. یک احساس بارز و عمومی در ارتباط با مرگ عیسی بین حواریون وجود داشته است، آنها با مرگ عیسی دچار اندوه عمیق شده و سوگواری کردند، آنها از جهالت و بی‌اعتقادی مردمی که باعث مصلوب شدن عیسی شدند خشمگین بودند.[8] مسیحیان تاکنون بطور عمومی همان احساسی را که حواریون عیسی در زمان عیسی داشتند، در وجود خود داشته‌اند. اگر مرگ عیسی یک نتیجة طبیعی تقدیر الهی بوده است، هیچ دلیلی وجود نمی‌داشت که حواریون عیسی آن را تقبیح کنند، اگر چه غصه‌دار شدن از مرگ عیسی برای آنها اجتناب ناپذیر بوده است. با توجه به این نکته می‌توانیم مطمئن شویم که رفتن عیسی از کوره‌ راه مرگ ظالمانه، چیزی غیر از تقدیر الهی بوده است. سپس، بیائیم از نقطه نظر مشیت الهی بررسی کنیم که آیا مصلوب شدن، یک نتیجة طبیعی از تقدیر خدا بوده است یا نه. خدا به مردم برگزیدة اسرائیل، بازماندگان ابراهیم، ندا داد، آنها را بارآورد، از آنها حمایت کرد و زمانی آنها را از روی نظم در سختی‌ها هدایت کرد. خدا با فرستادن پیامبرانی با بیان مژدة ظهور ناجی، آنها را تسکین می‌داد. خدا مردم را وادار کرد تا برای آمادگی جهت ناجی سایبان و معبد احداث نمایند. او مردان عاقل را از شرق، همینطور سیمون، آنا، یحیی تعمیددهنده و دیگران را فرستاد تا در سطحی گسترده‌ به آنها در مورد تولد و ظهور ناجی شهادت دهند.مخصوصاً، در مورد تولد یحیی تعمید دهنده، تمام یهودیان می‌دانستند که فرشته‌ای ظاهر شد تا بر آبستنی او شهادت دهد،[9] و نشانه‌هائی که در زمان تولد او روی داد، تمام انتظارات مردم یهود را برآورده کرد.[10] بعلاوه، ریاضت کشی او در بیابان چنان موثر بود که مردم یهود در دل می‌گفتند که شاید او خود مسیح باشد.[11] لازم به تکرار نیست که خدا چنان مرد بزرگی مثل یحیی تعمید دهنده را فرستاد که به عیسی بعنوان ناجی شهادت دهد تا مردم به عیسی ایمان بیاورند. چون خواست خدا این بود که بنی‌اسرائیل ایمان بیاورند که عیسی ناجی موعود است، بنی‌اسرائیل که قرار بود بر طبق خواست خدا زندگی کنند، می‌بایست به عیسی بعنوان ناجی ایمان می‌آوردند. اگر آنها مطابق خواست خدا به عیسی ایمان می‌آوردند، چطور می‌توانستند پس از آن انتظار طولانی برای ظهور او، وی را مصلوب کنند؟ علت این بود که آنها برخلاف خواست خدا، قبول نکردند که عیسی ناجی است، به همین دلیل، او را مصلوب کردند. بنابراین ما باید این را درک کنیم که عیسی نیامد تا بر روی صلیب بمیرد.سپس، بر طبق کلام و اعمال خود عیسی بررسی کنیم که آیا مصلوب شدن واقعاً وسیله‌ای برای انجام تمام هدف او از آمدن بعنوان ناجی بوده است. همانطور که کتاب مقدس بطور واضح آشکار می‌کند، عیسی هم با کلام و هم با اعمال خود آرزو می‌کرد که مردم به او بعنوان ناجی ایمان بیاورند. وقتی مردم از او می‌پرسیدند که برای انجام خواست خدا چه باید بکنند، عیسی به آنها پاسخ داد: "کار خدا این است که شما به کسی که او فرستاده ایمان بیاورید."[12] عیسی از خیانت مردم یهود اندوهگین شد و کسی را برای مراجعه به او نیافت، او بر شهر اورشلیم گریست و حتی به شهر نفرین کرد که چنان به سختی ویران شود که نه سنگ روی سنگ بماند و نه از بنی‌اسرائیل که مردم برگزیده بودند و خدا به مدت دوهزار سال آنها را هدایت کرده بود و آنها را دوست داشت و مواظبت کرد نشانه‌ای باقی بماند. عیسی بروشنی بر جهل آنها اشاره کرد و گفت: "... زیرا که ایام تفقد خود را ندانستی."[13]عیسی بر بی‌اعتقادی و لجوجی مردم اظهار تاسف کرد و گفت: "ای اورشلیم اورشلیم قاتل انبیاء و سنگسارکنندة مرسلان خود چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع کنم مثل مرغی که جوجه‌های خود را زیر بال خود جمع می‌کند و نخواستید."[14]عیسی آنها را بخاطر جهالتشان که مانع آنها در ایمان آوردن به او بود، با وجود اینکه کتاب مقدس به او شهادت می‌داد خوانده بودند، مورد سرزنش قرار داد و با اندوه گفت: "کتب را تفتیش کنید زیرا شما گمان می برید که در آنها حیات جاودانی دارید و آنها است که به من شهادت می‌دهد و نمی‌خواهید نزد من آئید تا حیات یابید."[15]همینطور با اندوه گفت: "من بنام پدرم آمدم و شما مرا قبول نمی‌کنید." و ادامه داد: "اگر شما به موسی ایمان می‌آوردید، به من هم ایمان آورده بودید، چون او برای من نوشت."[16]عیسی معجزات و نشانه‌های زیادی به مردم نشان داد به امید اینکه اعتقاد مردم را بازسازی نماید. ولی آنها وقتی کارهای شگفت‌انگیز او را دیدند، او را به اینکه بوسیلة شیطان تسخیر شده است متهم کردند، عیسی با دیدن این وضعیت دردناک گفت: " اگر به من ایمان نمی‌آورید به اعمال و کارهای من ایمان بیاورید تا بفهمید و بدانید که پدر در من و من در پدر هستم."[17] در یک موقعیت دیگر با غضب بسیار به آنها نفرین کرد و پیشگوئی کرد که آنها رنج خواهند برد.[18] خود عیسی، از طریق گفتار و کردارش تلاش کرد که آنها را وادار کند تا به او ایمان بیاورند، زیرا این خواست خدا تا آنها چنین کنند. اگر مردم یهود آنطور که، هم خدا و هم عیسی می‌خواستند، ایمان می‌آوردند که عیسی ناجی است، آیا او را مصلوب می‌کردند؟ از مطالب بالا درمی‌یابیم که مصلوب شدن عیسی نه تقدیر خدا برای تکمیل تمامی هدف ظهور عیسی بعنوان ناجی، بلکه نتیجة جهل و بی‌اعتقادی مردم یهود بود. قرنتیان اول[19] می‌گوید: "هیچکدام از حکمرانان این زمان این را نفهمیدند، چون اگر فهمیده بودند، سرور شکوه و جلال را به صلیب نمی‌کشیدند." این باید یک دلیل و مدرک مؤثر باشد. اگر مصلوب شدن عیسی در اصل تقدیر خدا بود، چطور حتی سه بار دعا کرد که جام مرگ از او دور شود؟[20] در حقیقت، او بدین‌ترتیب با نیاز شدید دعا کرد زیرا بخوبی می‌دانست که اگر بی‌اعتقادی مردم مانعی شود برای تحقق پادشاهی بهشت بر روی زمین که خدا قصد تأسیس آن را داشته است، تاریخ محنت و رنج تا دومین ظهور ناجی به درازا کشیده می‌شود.در یوحنا[21] می‌خوانیم که: "همانطور که موسی مار را در بیابان بلند کرد، همانطور پسر انسان می‌باید بلند شود." هنگامی که بنی‌اسرائیل در راهشان از مصر به سرزمین کنعان بودند، در ایمان به موسی کوتاهی کردند، و در آن هنگام مارهای آتشین ظاهر شده و شروع به کشتن مردم کردند. سپس خدا گفت تا یک مار برنزی مثل یک ستون بلند شود و آنهائی  که به آن نگاه می‌کردند زنده می‌ماندند. در وضعیتی مشابه، در نتیجة بی‌اعتقادی مردم یهود به عیسی، تمام آنها مقدر شدند که به جهنم بروند و عیسی، پس از مصلوب شدنش بعنوان مار برنزی، پیش‌بینی کرد که فقط آنهائی که به او نگاه کرده و به او ایمان بیاورند، نجات خواهند یافت، و این را با قلبی پر از اندوه بسیار عمیق بیان نمود.راه دیگری که می‌توانیم بفهمیم که عیسی در نتیجة بی‌اعتقادی مردم مصلوب شد، این حقیقت است که عیسی پیشگوئی کرد، مردم برگزیدة اسرائیل پس از مرگ او سقوط خواهند کرد.[22] اشعیاء[23] می‌گوید: "زیرا برای ما ولدی زائیده و پسری به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد. ترقی سلطنت و سلامتی او را بر کرسی داود و بر ممکلکت وی انتها نخواهد بود تا آن را به انصاف و عدالت از الان تا ابدالآباد ثابت و استوار نماید غیرت یهوه صبایوت این را به جا خواهد آورد."این آیه پیشگوئی می‌کند که عیسی بر مبنای تخت پادشاهی داود خواهد آمد و حکومتی تأسیس خواهد کرد که هرگز در طول تاریخ ضایع نخواهد شد. بدین‌جهت، فرشته‌ای بر مریم در زمانی که عیسی را در رحم داشت ظاهر شد و گفت: و اینک حامله شده پسری خواهی زائید و او را عیسی خواهی نامید. او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی مسمی شود و خداوند تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود و او بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود."[24]از این آیات، به روشنی می‌بینیم که خدا به بنی‌اسرائیل ملت برگزیده ندا داد و آنها را در طول 2000 سال از محنت و سختی زیادی گذارند تا با فرستادن عیسی بعنوان ناجی حکومت الهی را بر روی زمین بنا نهد. عیسی بعنوان ناجی آمد، اما بعلت بی اعتقادی مردم و رنج و آزار از طرف آنها، مصلوب شد. از آن زمان به بعد، یهودیان صلاحیت خود را بعنوان مردم برگزیده از دست داده، پراکنده شده و تا به امروز مورد رنج و آزار قرار گرفته‌اند.

4. حدود رستگاری از طریق نجات بوسیله صلیب و هدف ظهور:

اگر عیسی مصلوب نشده بود، چه اتفاقی می‌افتاد؟ او مشیت الهی در رستگاری بشری را هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی به انجام می‌رساند. او پادشاهی بهشت بر روی زمین را همانطور که در اشعیاء[25] پیشگوئی شده است، برای ابدیت بنا می‌کرد، همانطور که در دستورالعمل فرشته در موقع ظاهر شدن بر مریم[26] و سخنان خود عیسی، قریب‌الوقوع بودن پادشاهی بهشت اعلام شد.[27]خدا ابتدا جسم انسان را از خاک آفرید و سپس در بینی او روح حیات دمید و او را نفس زنده ساخت.[28] انسان آفریده شد تا هم روح و هم جسم داشته باشد، سقوط او هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی روی داد. طبعاً رستگاری هم می باید، هم روح و هم جسم را شامل شود.چون هدف ظهور عیسی بعنوان ناجی انجام مشیت الهی در بازسازی بود، او می‌بایست رستگاری را هم روحی و هم  جسمی به انجام برساند. ایمان به عیسی یعنی با او یک پیکر شدن. بدین‌جهت، عیسی خود را به درخت انگور راستین و پیروانش را به شاخه‌های آن تشبیه کرد.[29] او گفت: "... شما خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من هستید و من در شما."[30] عیسی این را گفت زیرا با ظهور در جسم، می‌خواست انسان سقوط کرده را هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی نجات دهد. اگر آنها با ایمان به او با روح و جسم او یکی می‌شدند، آنگاه می‌توانستند هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی نجات یابند. چون مردم یهود به عیسی ایمان نیاورده و او را به صلیب کشیدند، جسم او متعلق به شیطان شد و به قتل رسید. بدین‌جهت، حتی وقتی مسیحیان به عیسی که جسمش بوسیلة شیطان تصاحب شده است، ایمان آورده و با او یکی شوند، بدنشان هنوز وسیله‌ای برای حملة شیطان است.

به این ترتیب، یک شخص با ایمان هر چند با تقوی و پرهیزگار باشد، تنها از راه نجات از طریق مصلوب شدن عیسی نمی‌تواند رستگاری جسمی را بدست بیاورد. از آنجائی که گناه اصیل انتقال یافته از جانب آدم پاک نشده است، هر شخص مقدسی، هر قدر هم که پرهیزگار باشد باز هم گناه اصیل را دارا است و نمی‌تواند به فرزندان خوبی فاقد گناه اصیل تولد دهد. برای جلوگیری از حملات شیطان که در نتیجة گناه اصیل مداوماً از طریق جسم انجام می‌شود، ما مجبوریم جسم خودمان را رنج داده و انکار کنیم تا یک زندگی متدین و با ایمان داشته باشم. ما باید بطور مرتب دعا کنیم[31] تا از شرط حملات شیطانی، که از گناه اصیل نشأت گرفته و حتی با رهائی از طریق صلیب ریشه‌کن نشده، جلوگیری نمائیم.عیسی نتوانست هدف مشیت رستگاری جسمی را به انجام برساند، زیرا جسم او توسط شیطان تصاحب شد. اما او توانست با تشکیل پایة پیروزی برای رستاخیز، با رهائی از طریق خون صلیب، پایة رستگاری روحی را تأسیس نماید. بدین‌جهت، از زمان عیسی تا عصر حاضر، تمام مقدسین از منافع مشیت الهی تنها در رستگاری روحی بهره‌مند شده‌اند. رستگاری از طریق رهائی بوسیلة صلیب فقط روحی است. حتی در مردم پرهیزگار و با ایمان، گناه اصیل در جسم باقی مانده و پشت سر هم از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. یک فرد روحانی و مقدس هر چه بیشتر عابد و پرهیزگار باشد، نبرد او با گناه جدی‌تر و سخت‌تر است. از اینرو، مسیح دوباره باید بر روی زمین ظهور نموده تا با اعادة گناه اصیل که حتی از طریق صلیب پاک نشده بود، هدف مشیت الهی را از نظر جسمی، و همچنین رستگاری روحی را به انجام برساند.همانطور که قبلاً اشاره شد، حتی مقدسینی که بوسیله صلیب نجات یافتند، مجبور بوده‌اند تا بر علیه گناه اصیل بجنگند. به همین دلیل است که حتی پل، که در میان حواریون مرکز ایمان بود، بر عجز خود از حملة گناه به جسمش اظهار تاسف می‌کرد و می‌گفت: "... زیرا من با روحم به قانون خدا خدمت می‌کنم، اما با جسمم به قانون گناه خدمت می‌کنم."[32] او این را گفت تا لذت انجام رستگاری روحی را مثل تاسف و ناراحتی از شکست در انجام رستگاری جسمی بیان نماید. همینطور در یوحنای اول[33] یوحنا اقرار کرد و گفت: "اگر گوئیم که گناه نداریم خود را گمراه می‌کنیم و راستی در ما نیست. اگر به گناهان خود اعتراف کنیم او امین و عادل است تا گناهان ما را بیآمرزد و ما را از ناراستی پاک سازد. اگر گوئیم که گناه نکرده‌ایم او را دروغگو می شماریم و کلام او در ما نیست."بدینسان، ما که می‌توانیم از طریق مصلوب شدن عیسی رستگاری کسب کنیم، نمی‌توانیم از گناه اصیل فرار کنیم، زیرا گناه اصیل هنوز در ما کار می‌کند.

5. دو نوع پیشگوئی مربوط به صلیب

اگر مصلوب شدن عیسی نتیجة تقدیر الهی نبود، پس رنج بردن بر روی صلیب که در کتاب اشعیاء نبی (بخش 53) پیشگوئی شده چه دلیلی دارد؟ تاکنون عدة زیادی از مردم فکر می‌کردند که پیشگوئی‌های مربوط به عیسی در کتاب مقدس فقط پیش بینی رنج و عذاب او بوده است. وقتی ما کتاب مقدس را دوباره با دانش و آگاهی از اصل می‌خوانیم، می‌توانیم بفهمیم که همانطور که اشعیاء نبی در عهد قدیم[34] پیشگوئی کرد و همانطور که فرشتة خدا از پیش به مریم گفت، انتظار می‌رفت عیسی در دورة زندگی خود پادشاه یهودیان شده و حکومت جاودانی بهشت را که پایانی نداشته باشد بر روی زمین بنا نهد.[35] پس بیائیم در مورد اینکه چرا دو نوع پیشگوئی وجود دارد بررسی کنیم. خدا انسان را آفرید تا فقط با انجام سهم مسئولیت خود به کمال نائل شود.[36] ولی در واقعیت، اولین اجداد بشری بدون انجام سهم مسئولیت خود سقوط کردند. بدین‌ترتیب، انسان نتوانست با توجه به خواست خدا سهم مسئولیت خود را انجام دهد، بلکه برعکس، برخلاف خواست و ارادة خدا آن را انجام نداد.

برای نمونه از کتاب مقدس مثالی می‌آوریم، این سهم مسئولیت انسان بود که از میوة درخت دانش خوب و بد نخورد. آدم می‌توانست با اطاعت از فرمان خدا مبتنی بر نخوردن از میوه، خودش را به کمال برساند، از طرف دیگر او با خوردن میوه میمرد، همانطوری که در واقع اتفاق افتاد. خدا ده فرمان را بعنوان شرط مسئولیت انسان در مشیت رستگاری، به مردم عهد قدیم داد. از این راه بشر می‌توانست با حفظ فرمان‌ها نجات یابد یا با عدم پیروی از آن نابود شود. این سهم مسئولیت بنی‌اسرائیل بود که مسیر خود از مصر به کنعان، سرزمین متبرک، از فرمان موسی اطاعت کنند. آنها می‌توانستند با اطاعت از فرمان موسی وارد سرزمین متبرک کنعان شوند یا با عدم اطاعت از آن محروم باشند. در حقیقت خدا اراده کرد تا موسی بنی‌اسرائیل را به سرزمین متبرک کنعان[37] هدایت کند و به او فرمان داد که این کار را انجام دهد. اما در نتیجة بی‌اعتقادی مردم، آنها در بیابان از بین رفته، در حالیکه فقط فرزندانی باقی گذاشتند که به مقصد برسند.

به این ترتیب، انسان مسئولیتی دارد که باید انجام دهد و او می‌تواند بر طبق خواست خدا آن را اجابت کند یا برخلاف خواست خدا آن را انجام ندهد، و از این راه یکی از دو احتمال را به واقعیت درآورد. بدین‌جهت، برای خدا اجتناب‌ ناپذیر بود که با توجه به انجام یا عدم انجام خواست خود دو نوع پیشگوئی ارائه بدهد.این سهم مسئولیت خدا بود که ناجی را بفرستد، اما ایمان به او سهم مسئولیت بشر بود. بنابراین، مردم یهود می‌توانستند یا برطبق خواست خدا به ناجی ایمان بیاورند و یا برخلاف خواست خدا به او ایمان نیاورند. بدین‌جهت، خدا مجبور بود برای دو نتیجة احتمالی بر طبق موفقیت یا شکست انسان در انجام سهم مسئولیت خود، دو نوع پیشگوئی بدهد. خدا هم پیشگوئی کرد که اگر مردم یهود در ایمان به ناجی شکست بخورند، چه روی خواهد داد، همانطور که در اشعیاء 53 نوشته شده است، و هم دربارة اینکه اگر آنها با ایمان و ملازمت به ناجی، با جلال و شکوه خواست او را اجابت کنند، پیشگوئی کرد، همانطور که در اشعیاء[38] و در لوقا[39] ثبت شده است. ولی، در نتیجة بی ایمانی مردم، عیسی بر روی صلیب مرد و پیشگوئی اشعیاء 53 تحقق یافت، و بدینسان، دیگر پیشگوئی‌ها باقی ماند تا در ظهور دوبارة ناجی به واقعیت درآید.

 6. آیات کتاب مقدس طوری نوشته شده است که گویی مصلوب شدن عیسی اجتناب نا پذیر بود.

در کتاب مقدس دیده می‌شود که آیات بسیاری طوری ثبت شده که انگاری رنج و عذاب عیسی از طریق صلیب اجتناب ناپذیر بود. یکی از مثالها این است که وقتی عیسی دربارة رنج و عذاب خود بر روی صلیب پیشگوئی می‌کرد و پطرس کوشید تا او را منصرف کند، عیسی پطرس را مورد سرزنش قرار داد و گفت: "از من دور شو، شیطان!"[40] چطور عیسی توانست اینطور به تلخی پطرس را مورد ملامت قرار دهد؟ در حقیقت، عیسی وقتی دریافت که قادر نیست که مشیت رستگاری روحی و جسمی را به انجام برساند، تصمیم گرفت بعنوان شرطی برای پرداخت و انجام حداقل، رستگاری روحی بشر صلیب را قبول کند.[41] در آن وضعیت، جلوگیری پطرس با قرار گرفتن در راه صلیب، یک مانع در مشیت الهی در رستگاری روحی از طریق صلیب بود. از اینرو عیسی پطرس را سرزنش کرد. در جای دیگر، وقتی عیسی آخرین سخنان خود را با گفتن "تمام شد"[42] ادا کرد، منظورش این نبود که هدف کلی مشیت الهی در رستگاری از طریق صلیب بدست آمد. او با دانستن اینکه بی‌اعتقادی مردم در نقطة تغییرناپذیری بود، راه صلیب را برگزید تا با برجا گذاشتن رستگاری جسمی برای دومین ظهور خود، پایه‌ای برای مشیت الهی در رستگاری بگذارد. بدین‌جهت، عیسی با ادای این سخن "تمام شد"، منظورش این بود که تأسیس پایه برای مشیت الهی در رستگاری از طریق صلیب که دومین مشیت رستگاری بود تمام شد. ما برای داشتن ایمانی واقعی ابتدا باید از طریق دعای گرم و پر حرارت با خدا یک رابطة مستقیم بوجود بیاوریم، سپس باید از طریق مطالعة صحیح کتاب مقدس حقیقت را بفهمیم. به همین دلیل است که عیسی به ما گفت با روح و حقیقت، خدا را بپرستیم.[43]از زمان عیسی تا عصر حاضر، تمام مسیحیان فکر می‌کرده‌اند که عیسی به دنیا آمد تا بمیرد. علت این است که آنها هدف اساسی ظهور عیسی را بعنوان ناجی نمی‌دانستند و این عقیدة غلط را بخاطر سپردند که رستگاری روحی تنها ماموریتی بود که عیسی بخاطر آن به دنیا آمد. عیسی آمد تا در مدت زندگی خود، خواست خدا را به انجام برساند، اما در نتیجة بی‌اعتقادی مردم مجبور شد با یک مرگ اکراه‌آمیز بمیرد. ابتدا قبل از اینکه مسیح بعنوان داماد دوباره بتواند بیاید، می‌بایست یک عروس که بتواند قلب اندوه‌بار  تحقیر شدة عیسی را تسکین دهد بر روی زمین ظاهر شود تا این بار مأموریت خود را با عروسش کامل کند. عیسی گفت: "با وجود این، وقتی پسر انسان بیاید آیا او می‌تواند بر روی زمین ایمانی پیدا کند؟"[44] تا بر احتمال جهل مردم که می‌توانست پیش‌بینی کند مرثیه‌ای گفته باشد. ما این حقیقت را روشن کردیم که عیسی نیامد تا بمیرد، اما اگر از طریق ارتباط روحی مستقیماً از عیسی بپرسیم، می‌توانیم این حقیقت را حتی با روشنی بیشتری ببینیم. وقتی تماس مستقیم ممکن نباشد، باید در جستجوی شهادت کسی با چنین امتیازی باشیم تا نوعی از ایمان بدست بیاوریم که برای دریافت ناجی به ما لقب "عروس" بدهد.                  

بخش 2

دومین ظهور ایلیا و یحیی تعمید دهنده بوسیلة ملاکی پیامبر پیشگوئی شد که ایلیا دوباره خواهد آمد[45] و این شهادت عیسی بود که یحیی تعمید دهنده کسی جز ایلیا نبود که دوباره ظهور کرد.[46] ولی خود یحیی تعمید دهنده هم مثل مردم یهود این حقیقت را نمی‌دانستند که یحیی ظهور دوبارة ایلیا بود.[47] شک یحیی به عیسی[48] که بی‌اعتقادی مردم را به دنبال داشت، سرانجام عیسی را مجبور کرد تا راه صلیب را پیش گیرد.

1. گرایش فکری مردم یهود در ارتباط با دومین ظهور ایلیا

در طول دوره پادشاهی متحده، "ایده‌آل معبد" در نتیجة فساد شاه سلیمان بوسیلة شیطان تصاحب شد.خدا برای بار دوم ایده‌آل معبد را برپا کرد. او برای آمادگی مردم برای دریافت ناجی بعنوان واقعیت معبد، با فرستادن چهار پیامبر اصلی و دوازده پیامبر فرعی کار کرد تا آنها را از شیطان جدا سازد. چون خدا میخواست شیطان را که از تحقق این ایده‌آل جلوگیری می‌کرد متوقف کند، با فرستادن پیامبر مخصوص خود ایلیا و واداشتن او به جنگ بر علیه پیامبران بعل بر روی کوه کارمل، مردمش را واداشت تا "خدای بعل" را  نابود کنند. ولی، ایلیا بدون انجام کامل مأموریت الهی خود به بهشت رفت[49] و قدرت شیطان دوباره شایع شد. بدین‌جهت، برای اینکه ایده‌آل معبد واقعی، یعنی عیسی بواقعیت درآید، ابتدا باید در مشیت الهی یک پیامبر دیگر بعنوان جانشین ایلیا وجود داشته باشد که مأموریت جدائی از شیطان را به انجام برساند، مأموریتی که ایلیا در زمان زندگی‌اش بر روی زمین ناتمام باقی گذاشت. بعلت این مشیت ضرورت شده، ملاکی پیامبر دومین ظهور ایلیا را پیشگوئی کرد.[50] امید پر شور و حرارت مردم یهود که به این پیشگوئی‌ها ایمان داشتند، ظهور ناجی بود. اما باید بدانیم که با این وجود، آنها مشتاقانه منتظر دومین ظهور ایلیا بودند. علت این است که خدا از طریق ملاکی پیامبر بروشنی به آنها مژده داد که او ایلیا را قبل از ظهور ناجی برای آنها خواهد فرستاد، تا راه ناجی را آماده کند.[51] در همین حال، ایلیا حدود 900 سال قبل از تولد عیسی به بهشت عروج کرده بود،[52] و ما با این مورد که او بطور روح بر حواریون عیسی ظاهر شد آشنایی داریم.[53] مردم یهود عقیده داشتند که ایلیا در بهشت بود، به همان صورتی که به بهشت صعود کرد، ظهور خواهد کرد. بدین علت یهود آن زمان، در انتظار آمدن دوبارة ایلیا به بالا به آسمان نگاه می‌کردند و توقع داشتند که ایلیا از روی ابرها بیاید. 

با همة این اوصاف، وقتی که عیسی ظهور نموده و ادعا کرد که ناجی است، هنوز هیچ شایعه‌ای از آمدن ایلیا آنطور که ملاکی پیشگوئی کرده بود وجود نداشت، از اینرو باعث هرج و مرج و شلوغی عظیمی در اورشلیم شد. پس، حواریون با یک جر و بحث بر علیه ناجی بودن عیسی روبرو شدند.[54] اگر عیسی ناجی بود، پس ایلیا که می‌بایست قبل از او بیاید، کجا بود؟[55] حواریون که نمی‌دانستند چه جوابی بدهند، مستقیماً از عیسی سؤال کردند و عیسی پاسخ داد که یحیی تعمید دهنده کسی نیست جز خود ایلیا که در انتظارش بوده‌اند.[56] حواریون عیسی که ایمان داشتند او ناجی است، بدون هیچ سؤال دیگری توانستند شهادت عیسی را به اینکه یحیی تعمید دهنده ایلیا بود باور کنند. ولی مردم یهود چطور می‌توانستند آن را قبول کنند در حالیکه نمی‌دانستند عیسی کیست. خود عیسی که می‌دانست آنها شهادت او را به آسانی قبول نخواهند کرد گفت: "اگر شما مایل هستید قبول کنید، او ایلیا است که قرار بود بیاید."[57] مردم یهود نتوانستند شهادت عیسی را به اینکه یحیی تعمید دهنده ایلیا بود باور کنند، زیرا بعد از این خود یحیی بروشنی حقیقت را انکار کرد.[58]

 2. راه مردم یهود

عیسی گفت که یحیی تعمید دهنده کسی نیست جز ایلیا که مردم یهود مدتها در انتظارش بودند.[59] در حالیکه برعکس، خود یحیی تعمید دهنده از قبل حقیقت را منکر شد. در این صورت آنها سخن چه کسی را می‌توانستند باور کرده و پیروی کنند؟ این بستگی داشت به اینکه کدامیک از آن دو در نظر مردم آن زمان باور کردنی‌تر می‌آمدند.اجازه دهید تا چگونگی تصویر عیسی را در دید مردم یهود بررسی کنیم. عیسی مردی جوان با تحصیلات رسمی کم بود. او در خانة فقیر و سطح پائین یک نجار متولد شده و بزرگ شد. این جوان بطور ناشناخته‌ای ناگهان ظهور کرد و خود را سرور روز سبت (جشن روز شنبه) نامید و از این بالاتر به روز سبت که یهودیان متعصبانه به آن احترام می‌گذاشتند بی‌حرمتی کرد.[60] بدین‌جهت، عیسی بنام کسی مشهور شد که می‌خواست قانونی را که سمبول رستگاری یهودیان بود منسوخ کند.[61] بنابراین، عیسی بوسیلة رهبران یهود مورد آزار قرار گرفت و مجبورشد ماهیگیران را بعنوان حواریون به دور خود جمع کند. او دوست صرافان، زنان هرزه و گناهکاران شد و با آنها نشست و برخاست کرد.[62] علاوه براین، عیسی اعلام کرد که صرافان و زنان هرزه پیش از رهبران یهود وارد پادشاهی بهشت خواهند شد.[63]    در یک موقعیت، یک زن در حال گریه‌، با اشکهایش پاهای عیسی را خیس کرد، با موهایش آنها را پاک کرد، آنها را بوسید و سپس با یک دبه از روغن گرانبها آنها را تدهین کرد.[64] چنین تماسی حتی در اجتماع امروز هم نمی‌تواند قابل قبول باشد، و این کار در‌ آن اجتماع متعصب و متدین یهود که در آن زن زناکار را تا سر حد مرگ سنگسار می‌کردند، چقدر بیشتر غیر قابل قبول بود. با این وجود عیسی نه تنها آن را قبول کرد، بلکه حواریونش را که زن را سرزنش می‌کردند مورد ملامت قرار داد، و در حقیقت آن زن را مورد تحسین قرار داد.[65]

از اینها گذشته، عیسی خود را در سطح مشابه خدا قرار داد[66] و گفت که هیچ‌ کس نمی‌تواند وارد پادشاهی بهشت شود مگر از طریق او.[67] او حتی گفت که مردم باید بیش از والدینشان، برادران، شوهران یا زنان و فرزندان خود، او را دوست داشته باشند.[68]بخاطر گرایشی که سخنان و اعمال عیسی در بین مردم بوجود آورد، رهبران یهود او را مسخره کرده، ناچیز شمردند و او را متهم کردند که بعل زبوب، شاهزادة دیوها و شیاطین است.[69] از تمام اینها ما می‌توانیم نتیجه بگیریم که عیسی بوسیلة یهودیان آن زمان پذیرفته نشد. بعد، اجازه دهید تا چگونگی تصویر یحیی تعمید دهنده را در نظر مردم یهود بررسی کنیم. یحیی در یک خانواده برجسته، بعنوان پسر زکریا، رئیس کاهنان متولد شد.[70] تولد او تمام مردم شهر را به تعجب واداشت، زیرا معجزات و نشانه‌های زیادی در زمان شکل‌گیری نطفة او در رحم مادرش وجود داشت. پدرش در حال سوزاندن بخور در مکان مقدس، فرشتة خدا را دید، که به او گفت که همسرش بزودی پسری آبستن خواهد شد. با عدم ایمان به سخنان فرشته، زکریا لال شد و زبانش تنها پس از تولد بچه دوبارة بکار افتاد.[71] بعلاوه یحیی زندگی با ایمان و انضباط سختی را اختیار کرد و با ملخ و عسل وحشی در بیابان زندگی کرد و در مقابل مردم یهود و حتی در برابر رؤسای کاهنان چنان تحسین‌انگیز شده بود که از او می‌پرسیدند که آیا او ناجی است.[72]با توجه به مطالب بالا، وقتی ما عیسی و یحیی تعمید دهنده را از دید مردم یهود مقایسه کنیم، سخنان کدامیک قابل قبول‌تر بود؟ این کاملاً طبیعی بود که آنها سخنان یحیی تعمید دهنده را قبول کنند. در نتیجه، وقتی یحیی در مورد ایلیا بودن خود منکر شد، آنها مجبور بودند سخنان او را بیشتر از شهادت عیسی که گفت یحیی تعمید دهنده ایلیا است، باور کنند. از آنجائی که مردم سخنان یحیی تعمید دهنده را باور کردند، شهادت عیسی در نظر آنها دروغ جلوه کرد و بدین‌ترتیب متهم به حقه‌بازی شد.

عیسی اینچنین بعنوان مردی با سخنان بی اساس محکوم شد و اخلاق و رفتار او در نظر مردم یهود توهین‌آمیز و تهاجمی جلوه کرد. بی‌اعتقادی آنها به عیسی مرحله به مرحله شدیدتر شد. چون مردم یهود سخنان یحیی تعمید دهنده را بیش از سخنان عیسی باور می‌کردند، مجبور بودند قبول کنند که ایلیا هنوز نیامده است و بر این اساس، آنها نمی‌توانستند تصور کنند که ناجی آمده است.یهودیان با این دیدگاه مجبور شدند عیسی را که ادعا می‌کرد ناجی است انکار کنند، زیرا با اعتقاد به پیشگوئی ملاکی، آنها نمی‌توانستند باور کنند که ایلیا ظهور کرده است. در غیر اینصورت، آنها مجبور می‌شدند کتاب مقدس خود را که پیشگوئی می‌کرد آمدن ناجی فقط پس از بازگشت ایلیا اتفاق خواهد افتاد، انکار کنند. و اینچنین مردم یهود که نمی‌توانستند از پیشگوئی کتاب مقدس صرفنظر کنند، به اجبار راه بی‌اعتقادی به عیسی را برگزیدند.

3. بی اعتقادی یحیی تعمید دهنده

همانطور که قبلاً به تفصیل بحث شد، رؤسای کاهنان مردم یهود آن زمان به یحیی تعمید دهنده تا چنان درجه‌ای احترام می‌گذاشتند که فکر می‌کردند که ممکن است او ناجی باشد.[73] در نتیجه، اگر یحیی تعمید دهنده خودش را همانطور که عیسی شهادت داده بود بنام ایلیا معرفی می‌کرد، مردم یهود که منتظر بازگشت ایلیا قبل از ظهور ناجی بودند، به طرف عیسی روی می‌آوردند، زیرا آنها عادت داشتند که شهادت یحیی تعمید دهنده را باور کنند. ولی جهل در مورد مشیت خدا مربوط به یحیی که تا آخرین لحظه به ایلیا بودن خود اعتراض کرد، علت اساسی بسته شدن راه مردم بسوی عیسی شد. یحیی تعمید دهنده یک بار شهادت داد:‌‌"من شما را به آب به جهت توبه تعمید می‌دهم لکن او که بعد از من می‌اید از من تواناتر است که لایق برداشتن نعلین او نیستم. او شما را به روح‌القدس و آتش تعمید خواهد داد."[74]دوباره در یوحنا[75] او اعتراف کرد:"و من او را نشناختم لیکن او که مرا فرستاد تا به آب تعمید دهم همان به من گفت بر هر کس ببینی که روح نازل شده بر او قرار گرفت همانست او که به روح‌القدس تعمید میدهد و من دیده شهادت می‌دهم که این است پسر خدا."از این راه، خدا مستقیماً بر یحیی تعمید دهنده آشکار کرد که عیسی ناجی است و حتی خود یحیی به او به چنین عنوانی شهادت داد، در حالیکه در یوحنا[76] گفت که آمد تا مأموریت هموار کردن راه ناجی را به انجام برساند. بعلاوه، او در یوحنا[77] اعلام کرد که او کسی است که قبل از مسیح فرستاده شده است. بدین‌جهت، یحیی تعمید دهنده با عقل و دانش خود می‌باید می‌فهمید که ایلیا است. حتی اگر یحیی تعمید دهنده خودش نمی‌توانست درک کند که ایلیا است، بهرحال می‌بایست در متابعت از شهادت عیسی اعلام کند که او ایلیا است، از آنجائی که از طریق شهادت بوسیلة خدا عیسی را بعنوان ناجی می‌شناخت [78] و می‌دانست که عیسی شهادت داده بود که یحیی ایلیا است.ولی، یحیی نه تنها از روی جهالت از خواست خدا شهادت عیسی[79] را انکار کرد[80]، بلکه حتی پس از آن هم از مسیر مشیت الهی منحرف شد. ما می‌توانیم بخوبی مجسم کنیم که عیسی می‌باید چقدر غمگین بوده باشد وقتی که مجبور باشد یحیی تعمید دهنده را در آن راه ببیند و به اندوه خدا که پسرش را در چنین وضعیت مشکلی می‌دید اشاره نکند.

در حقیقت، مأموریت یحیی تعمید دهنده بعنوان یک شاهد با تعمید دادن و شهادت دادن به عیسی تمام شد. پس از آن مأموریت او چه بود؟ پدرش زکریا که بوسیلة روح‌القدس به حرکت در آمده بود، دربارة یحیی که تازه متولد شده بود گفت: " او را بی‌خوف، در حضور او به قدسیت و عدالت در تمامی روزهای عمر خود خدمت کنیم و تو ای طفل نبی حضرت اعلی خوانده خواهی شد زیرا پیش روی ناجی خواهی خرامید تا طرق او را مهیا سازی "[81] بدین‌ترتیب، بروشنی در مورد مأموریت او پیشگوئی کرد. یحیی تعمید دهنده می‌بایست پس از شهادت دادن به عیسی، بعنوان یک حواری به او خدمت و ملازمت می‌کرد. با وجود این، او جدا از عیسی به تعمید دادن مردم ادامه داد و بدین‌طریق مردم یهود و حتی رؤسای کاهنان[82] را سرگردان و گیج کرد.[83] بعلاوه، حواریون عیسی و پیروان یحیی تعمید دهنده در میان خود در مورد "تطهیر" به نزاع پرداخته و هر کدام می‌گفتند که معلم او عدة بیشتری را تعمید داده است.[84] علاوه براین، یوحنا[85] با فصاحت به ما می‌گوید که یحیی تعمید دهنده از سرنوشتی مشابه با عیسی برخوردار نبود، کسی که گفت: "او باید افزوده شود و من ناقص گردم." اگر او از سرنوشت مشابهی با سرنوشت عیسی برخوردار بود، چطور او می‌توانست ناقص گردد در حالیکه عیسی افزوده می‌شد؟ در حقیقت، کلام حقیقت عیسی می‌بایست بوسیلة خود یحیی تعمید دهنده اعلام شود، اما بخاطر جهالت نتوانست مأموریت خود را انجام دهد و سرانجام زندگیش را که می‌بایست فدای عیسی کند، در مقابل چیزی باخت که عملاً هیچ ارزشی نداشت.

یحیی تعمید دهنده می‌دانست که عیسی ناجی است و وقتی یحیی در حوزة خدا بود به او شهادت داد. اما وقتی خدا دیگر مستقیماً به او الهام نداد و یحیی به حالت عادی خود بازگشت بی‌اعتقادی او به عیسی با جهالتش شدت گرفت. یحیی تعمید دهنده که درک نکرد خودش ایلیا است مخصوصاً پس از زندانی شدنش عیسی را از همان دیدی که مردم داشتند مورد توجه قرار داد. ازاینرو، هر چه عیسی گفت یا انجام داد، از دید بشری یحیی تعمید دهنده، به نظر عجیب و غیر قابل توضیح می‌رسید. بعلاوه خود یحیی تعمید دهنده نمی‌توانست باور کند که عیسی -که قبل از ظهور ایلیا آمده بود- ناجی باشد. سرانجام یحیی پیروانش را با سؤالی برای دور کردن شک و تردیدش به نزد عیسی فرستاد که، "آیا تو کسی هستی که قرار بود بیاید یا ما باید منتظر کس دیگری باشیم؟[86] پس عیسی با اوقات تلخی همراه با نصیحت سؤال و جوابی مطرح کرد.[87] یحیی تعمید دهنده در حالیکه هنوز در رحم مادرش بود بوسیلة خدا برای مأموریت خدمت به او در تمام طول زندگیش انتخاب شد،[88] و برای آماده کردن راه ناجی، زندگی تلخ و سخت یک ریاضت‌کش را در بیابان پیش گرفت. وقتی عیسی دعوت عمومی خود را شروع کرد، خدا ابتدا به یحیی گفت که عیسی کیست و سپس او را واداشت تا به عیسی شهادت دهد که او پسر خدا است. وقتی تعمید دهنده در انجام مأموریت و دریافت برکت از بهشت در حال شکست بود، برای عیسی چنین سؤالی را مطرح کرد، ولی عیسی صریحاً جواب نداد که او ناجی است، که در اینصورت زیادی رک می‌شد. او بطور غیر مستقیم پاسخ داد و گفت: " بروید و یحیی را از آنچه شنیده و دیده‌اید اطلاع دهید، که کوران بینا می‌گردند و لنگان به رفتار می‌ایند و ابرصان طاهر و کران شنوا و مردگان زنده می شوند و فقیران بشارت می شنود."[89]البته، یحیی تعمید دهنده در مورد چنین معجزات و عجایبی که بوسیلة عیسی انجام شده بود در جهل نبود. معهذا، عیسی چنین توضیح طولانی را به او داد تا با یادآوری اینکه چه می‌کند، یحیی تعمید دهنده بداند که او چه کسی است. ما باید بفهمیم که وقتی عیسی گفت مردم فقیر بشارت می‌شنوند،[90]به  اندوه خود بر بی‌اعتقادی مردم یهود و مخصوصاً به بی‌ایمانی یحیی تعمید دهنده اشاره می‌کرد. مردم برگزیدة اسرائیل، مخصوصاً یحیی با عشق و توجه الهی بطور باشکوهی متبرک شده بودند. با این وجود، آنها به عیسی خیانت کردند، و او مجبور شد در اطراف ساحل دریای جلیلیه در منطقة سامره سرگردان شود و در بین مردم فقیر کسانی را بیابد که به کلام حقیقت او گوش فرا دهند. ماهیگیران نادان، صرافان و زنان فاحشه چنین مردم فقیری بودند. درواقع حواریونی را که عیسی ترجیح می‌داد اشخاصی اینچنین نبود. عیسی که برای تأسیس پادشاهی بهشت بر روی زمین آمده بود بیشتر به شخصی احتیاج داشت که بتواند هزار نفر را ارشاد کند تا اینکه هزار نفر کورکورانه از او پیروی کنند. آیا به این ترتیب عیسی ابتدا حقیقت خود را به رؤسای کاهنان و کاتبان و آنهائی که توانائی بیشتری داشته و آماده‌تر بودند تبلیغ نکرد؟ولی، همانطور که عیسی در یک تمثیل بیان نمود، مجبور شد که گداها را که در خیابان ناله و فغان می‌کردند برای ضیافت خود صدا بزند، زیرا دعوت شدگان نیامدند. عیسی که خودش مجبور بود برود و دعوت نشده‌ها را بیاورد، سرانجام سخنان تلخی را در قضاوت ادا کرد و گفت: "خوشا بحال کسی که در من نلغزد."[91] عیسی زندگی یحیی تعمید دهنده را بطور غیر مستقیم پیش‌بینی کرد و گفت کسی که به او شک کند برکت نخواهد گرفت، هر چند والامقام باشد. برعکس، این یحیی تعمید دهنده بود که به عیسی شک کرد. چطور یحیی تعمید دهنده به عیسی شک کرد؟ یحیی در انجام مأموریت خود، خدمت و ملازمت به عیسی، شکست خورد.

پس از اینکه پیروان یحیی تعمید دهنده او را ترک کردند، عیسی گفت:"هر آینه به شما می‌گویم که از اولاد زنان بزرگتری از یحیی تعمید دهنده برنخاست لیکن کوچکتر در ملکوت آسمان از وی بزرگتر است."[92]با اشاره به اینکه، از دید مأموریت یحیی تعمید دهنده، او در اصل بعنوان والاترین مقام پیامبران آمد، اما در انجام مسئولیت خود شکست خورد. تمام آنهائی که در بهشت هستند، یک بار از مادر متولد شده و قبل از اینکه بمیرند، زندگی زمینی خود را گذرانده‌اند، بنابراین، او در بین تمام متولد شده‌ها از رحم مادر بزرگترین بود، طبیعی بود که در بهشت هم بزرگترین باشد. در این‌صورت، چرا یحیی تعمید دهنده از کسی که در پائین‌ترین مکان بهشت است بدتر بود؟ پیامبران بیشماری در گذشته از مدتها پیش در مورد ناجی شهادت داده و منتظر ظهور او بودند. اما یحیی آمد تا مأموریت شهادت به ناجی را بطور مستقیم انجام دهد. از آنجائی که این مأموریت پیامبران بود که به ناجی شهادت دهند، یحیی تعمید دهنده که قرار بود بطور مستقیم به ناجی شهادت دهد، بزرگتر از هر پیامبری بود که بطور غیرمستقیم به ناجی شهادت داده بودند. اما، از دیدگاه کمک به ناجی، او در پائین‌ترین مقام بود. علت این است که کوچکترین شخص در پادشاهی بهشت عیسی را به عنوان ناجی شناخته و به او خدمت می‌کند. در حالیکه، یحیی تعمید دهنده که برای مأموریت خدمت شخصی به او فراخوانده شد،[93] راه عیسی را آماده نکرد و در خدمت به او شکست خورد. عیسی ادامه داد و گفت: "از ایام یحیی تعمید دهنده تا الان پادشاهی بهشتی از جبر رنج می‌کشد  و جباران آن را بزور می‌ربایند." اگر یحیی تعمید دهنده که در رحم مادرش برگزیده شد و در یک زندگی زاهدانه در بیابان با چنان مشکلاتی تربیت شده بود، فقط آنطور که می‌باید به عیسی خدمت می‌کرد، بدون هیچ شکی رئیس حواریونش می‌شد. اما از آنجائی که یحیی در انجام مأموریت خود دائر بر خدمت به عیسی شکست خورد، پطرس مقام ریاست حواریون را به عهده گرفت.  در این آیه: "از ایام یحیی تعمید دهنده تاکنون پادشاهی بهشت رنج برده است،" عیسی بطور عمومی به شکست مردم اشاره نمی‌کرد بلکه منظورش شکست خود یحیی تعمید دهنده بود. اگر یحیی عاقلانه رفتار کرده بود، عیسی را ترک نمی‌کرد و اعمالش تا ابد سرمشق پرهیزگاری و تقوی می‌ماند. اما متأسفانه، در عین حال که راه خودش را به سوی عیسی بست، مانعی در رفتن مردم یهود بسوی او شد. در اینجا متوجه شدیم که بزرگترین عامل مصلوب شدن عیسی شکست یحیی تعمید دهنده بود. پل، جهل مردم از جمله یحیی تعمید دهنده را که باعث مصلوب شدن عیسی شد، مورد نکوهش قرار داد و گفت: "احدی از رؤسای این عالم آن را ندانست زیرا اگر می‌دانستند سرور جلال را مصلوب نمی‌کردند."[94]

4. دلیل اینکه چرا یحیی تعمید دهنده ایلیا بود.

با توجه به آنچه که قبلاً بیان کردیم (بخش2) می‌توانیم ببینیم که یحیی تعمید دهنده آمد تا جانشین ایلیا شده و ماموریت ناتمام ماندة او را بر روی زمین به انجام برساند. همانطور که لوقا[95] می‌گوید، یحیی با این مأموریت متولد شد که با روح و قدرت ایلیا به پیشواز ناجی برود تا قلوب پدران را بسوی فرزندان برگرداند و نافرمانان را به عقل و عدل برگردانده و مردمی آماده شده را برای ناجی مهیا سازد. به این دلیل، یحیی دومین ظهور ایلیا -از نقطه نظر مأموریت یکسان آنها- بود. جزئیات در فصل "رستاخیز" بحث خواهد شد، ولی اکنون می‌دانیم که ایلیا با روح خود بر یحیی تعمید دهنده نازل شد. ایلیا با همکاری با یحیی تعمید دهنده کوشید تا از طریق جسم فیزیکی یحیی تعمید دهنده، مأموریت خود را که در طول زندگی خود در روی زمین ناتمام گذاشته بود به انجام برساند. بنابراین بخاطر اینکه یحیی در مقام جسم فیزیکی ایلیا بود، از نقطه نظر مأموریت‌شان آن دو یکی بودند.

5. طرز تلقی ما از کتاب مقدس:

ما از مطالعة خود در کتاب مقدس آموختیم که جهالت و بی‌اعتقادی یحیی تعمید دهنده باعث بی‌اعتقادی مردم یهود شد، که سرانجام عیسی را مجبور کرد تا راه صلیب را پیش بگیرد. از زمان عیسی تاکنون، هیچ‌ کس قادر نبوده است این راز آسمانی را آشکار سازد. علت این است که ما کتاب مقدس را از این دید خواندیم که یحیی تعمید دهنده والاترین مقام را در بین پیامبران داشت. از داستان یحیی تعمید دهنده آموختیم که  باید از ایمان محافظه‌کارانه که باعث شد تا از کنار گذاشتن ادراکات و عقاید سنتی ترس داشته باشیم صرفنظر کنیم. اگر این ظالمانه است که باور کنیم یحیی تعمید دهنده در انجام مسئولیتش شکست خورده، در حالیکه موفق شده است، همچنین بدون هیچ شکی اشتباه خواهد بود که باور کنیم که او در انجام مأموریت خود پیروز شده، در صورتیکه برعکس در انجام آن شکست خورده است. باید تلاش داشته باشیم تا راه واقعی ایمان را هم در روح و هم در حقیقت بدست آوریم. ما اکنون طبیعت راستین داستان یحیی تعمید دهنده را که در کتاب مقدس بیان شده است، روشن کرده‌ایم. هر مسیحی که در ارتباط روحی با دنیای روح می‌تواند یحیی تعمید دهنده را بطور مستقیم به شکل روحی ببیند، قادر خواهد بود تا صحت همة این چیزها را بفهمد.



1-  قسمت1، فصل3، بخش1 و 2

2 48 : 5 متی

[3]- 10 :6 متی

[4]- 17 : 4 متی

[5]  -2 :3 متی

[6]  -25  – 18 : 7  رومیان

[7] -16 :3 یوحنا

[8]- 53-51 : اعمال

[9]- 13 : 1 لوقا

[10]- 66-63 : 1 لوقا

[11]- 15 : 3 لوقا

[12]- 29 : 6 یوحنا

[13]- 44 :19 لوقا

[14]- 37 : 23 متی

[15] -40- 39: 5 یوحنا

[16]- 46--43 : 5 یوحنا

[17]- 38 :1 یوحنا

[18]-36- 13: 23 متی

[19] -8 :2

[20]- 39 : 26 متی

[21]- 14 :3

[22] -44 : 19 لوقا

[23]- 7-6 :9

[24]- 33-31 : 1لوقا

[25]-  7-6 :9

[26]- 33-31: 1 لوقا

[27] -17 :4 متی

[28]- 7 :2 پیدایش

[29]- 5: 15 یوحنا

[30]- 20 : 14 یوحنا

[31] - 27 : 5 تسالونکیان اول

[32]- 25-22: 7 رومیان

[33]- 10-86 : 1

[34]- کتاب اشعیاء نبی 9-11-60

[35] -33- 31:1 لوقا

[36]-  قسمت 1،فصل1، بخش5

[37]- 8:3 خروج

[38]- 9، 11، 60 اشعیاء

[39]- 30 : 1 لوقا

[40]- 23 : 16 متی

[41]- 31: 9 لوقا

[42]- 30 : 19 یوحنا

[43]- 24 :4 یوحنا

[44]- 8 :18 لوقا

[45]- 5 :4 ملاکی

[46]- 13‌: 17، 14 :11 متی

[47] -21 : 1 یوحنا

[48]- 3 :11 متی

[49] -11 : 2 پادشاهان دوم

[50]- 5 :4 ملاکی

[51]- 5 :4 ملاکی

[52]- 11: 2 پادشاهان دوم

[53]- 31 :9 لوقا

[54]- 10 :17 متی

[55]-  5 :4 ملاکی

[56]- 14:11 و 13:17 متی

[57]- 14 : 11 متی

[58]- 21 :1 یوحنا

[59]- 14 : 11 متی

[60]- 8-1: 12 متی

[61]- 17 :5 متی

[62]- 19‌:11 متی

[63]- 31 : 21 متی

[64] -38-37 :7 لوقا

[65]- 50- 44: 7 لوقا، 13-7 :26 متی

[66] -9: 14 یوحنا

[67]- 6 : 14 یوحنا

[68]- 37 : 10 متی، 26 : 14 لوقا

[69]- 24 : 12 متی

[70]- 13 :1 لوقا

[71]- 66-9‌:1 لوقا

[72] -15 : 3 لوقا، 20 :1 یوحنا

[73]- 15: 3 لوقا، 20 :1‌یوحنا

[74]- 11 :3 متی

[75]- 34-1:33 یوحنا

[76] -23 : 1 یوحنا

[77] -28 : 3 یوحنا

[78] -34: 33: 1 یوحنا

[79] -1:21 یوحنا

[80]- 11:19 متی

[81]- 76-74: 1 لوقا

[82]- 20 :1 یوحنا

[83] -15 : 3 لوقا

[84]- 26-25 :3 یوحنا

[85]- 30 :3

[86]- 3 :11 متی

[87]- 10-4 : 11 متی

[88]- 76‌:1 لوقا

[89]- 5-11:4 متی

[90]- 5 :11  متی

[91]- 6‌: 11 متی

[92]- 11 : 11 متی

[93]- 76 : 1 لوقا

[94]- 8 :2 قرنتیان اول

[95]- 1:17 لوقا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد