اشاره:
استاد حقیقتگو از خوابگرایی شیخ احمد احسائی سخن به میان آورد و زمان طرح آراء و اندیشههای انحرافی او را بعد از خوابی دانست که در آن بنا به نقل حاج محمد کریم خان کرمانی، شیخ به دستور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و تأیید ائمة اطهار علیهم السلام موظف به انتشار عقائد و دانستههای خود شده بود. حال باید ببینیم شیخ پس از آن خواب، چه آرائی را منتشر کرد؟!
آقای حقیقتگو در این باره گفت: «پس از آن خواب، آقای احسائی ـ که تا قبل از آن، همانند سایر علما از احترام خاصی در بین مردم برخوردار بود ـ سخنانی را اظهار کرد که بر اثر آن، میان شیعه دوازده امامی اختلاف پیش آمد و عدهای با جدا کردن خود از بقیه شیعیان، به «شیخی» معروف شدند. خود شیخ نیز توسط غالب فقهای آن عصر، مورد تکفیر قرار گرفت و تلختر از همه، اینکه پارهای از سخنان او راه را برای پیدایش بابیت و سپس، بهائیت باز کرد. اکنون زمان آن است که بعضی از آنها را به صورت خلاصه ذکر کنم.
1. معاد جسمانی از دیدگاه شیخ احسایی
همان طور که میدانید، معاد یکی از اصول دین ماست و هر کس آن را انکار کند، مسلمان نخواهد بود. طبق این اصل، ما اعتقاد داریم که در روز قیامت، انسانها مجدداً زنده میشوند و با بدنی مرکب از عناصر طبیعی ـ همانند بدنی که در دنیا داشتهاند ـ محشور میشوند و به بهشت یا جهنم میروند. یعنی معاد، جسمانی است و این اعتقاد از ضروریات دین اسلام است؛1 که آیات قرآن بر آن دلالت دارد.2 اما شیخ احسایی معاد جسمانی را به این معنی نپذیرفت و معتقد بوده که انسان، دارای دو جسم و جسد است؛ عنصری و غیرعنصری (هور قلیایی)؛ که جسم غیر عنصری، جسمی لطیف و فناناپذیر است که درون بدن عنصری قرار دارد و در قیامت هم انسان با آن محشور میشود؛ نه با بدن عنصری.3
آقای رحمتی گفت: «استاد ببخشید؛ آیا این اعتقاد، مشابه اعتقاد به معاد غیر جسمانی (روحانی) نیست؟» استاد در پاسخ گفت: «ظاهراً همین طور است و شهید ثالث (ملامحمد تقی برغانی) هم چنین استنباطی از گفتههای شیخ درباره معاد داشت و او را تکفیر کرد.4 در واقع مهمترین دلیل تکفیر شیخ، همین اعتقاد او بوده است. البته این اصل بعدها در شیخیه کمرنگ شد؛ به طوری که شیخیه کرمان، آن را یک اصل مستقل برای دین به حساب نمیآورند؛ بلکه اصول دین را چهارتا میدانند که عبارتند از: توحید ، نبوت، امامت و رکن رابع».5
آقای عزتی پرسید: «یعنی آنها عدل و معاد را قبول ندارند؟»
استاد گفت: «چرا! قبول دارند؛ منتها به عنوان یک اصل مستقل ذکر نمیکنند؛ بلکه عدل را زیرمجموعه توحید و لازمه پذیرش نبوت را پذیرش معاد میدانند؛ چرا که در قرآن و روایات، فراوان به این موضوع پرداخته شده است. اما نکتهای که باید به آن توجه کنیم، این است که با این فرض، معاد، وابسته به نبوت میشود؛ در حالی که بدون اعتقاد به قیامت، اعتقاد به نبوت بیمعنی است؛ یعنی تا قیامت را نپذیرفته باشیم، دیگر جایی برای پذیرش نبوت ـ که نشان دهنده راه سعادت است ـ وجود نخواهد داشت».
خانم ناصری گفت: «منظور از رکن رابع چیست؟»
آقای حقیقتگو پاسخ داد: « اگر اجازه بدهید در محل مناسبتری به این بحث خواهیم پرداخت؛ اما فعلاً باید به عقیده دیگر شیخ بپردازیم که درباره اهلبیت علیهم السلام میباشد.
2. نقش ائمه در هستی
شکی نیست که ائمه اطهار علیهم السلام جایگاه بسیار والایی دارند؛ اما این جایگاه والا ـ که حتی تصورش هم برای ما ممکن نیست ـ در حیطه مخلوق و عبد بودن آنهاست و هرگز فراتر از بشری معصوم نیستند؛ حتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز یک بشر است.6 اما از آنجا که آنان، حجت خدا هستند و از ولایت تکوینی برخوردارند، میتوانند در جهان آفرینش، تصرفاتی به اذن خدا داشته باشند. اما شیخ احمد احسایی در خصوص ائمه علیهم السلام به چیزی بالاتر از آنچه ذکر شد، اعتقاد داشت. او معتقد بود آنها علل اربعه یعنی علت فاعلی، مادی، صوری و غایی جهان هستی میباشند.7
در همین راستا او معتقد بود اهل بیت علیهم السلام ، کمککار خدا در امر خلقتند؛ چنان که میگفت: «... و اشهد هم خلق انفسهم و اتخذهم اعتضاد الخلقة».8 یعنی ایشان را شاهد بر خلق خودشان و به عنوان بازوان کمکی خلقتش قرار داد. او همچنین درباره امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام دچار غلو شده و میگفت: «و فی دعا مفردة الوتر انت الله عماد السماوات و الارض و انت الله قوام السماوات و الارض و فیه اشارة الی ان الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام عماد السماوات و الارض و ان الحسین اخاه علیهم السلام قوام السماوات و الارض»9 که ترجمه آن ـ که در دعای مفردة الوتر آمده ـ این است: تو [ای] الله، ستونهای آسمانها و زمین هستی و تو [ای] الله، مایه پایداری آسمانها و زمین هستی. و در این دعا اشاره است به این که امام حسن علیه السلام عماد (ستونهای) آسمان و زمین و برادرش امام حسین علیه السلام مایه قوام (پایداری) آنهاست. همان طور که ملاحظه میفرمایید ایشان به جای «انت الله» اول امام حسن علیه السلام و به جای «انت الله» دوم، امام حسین علیه السلام را قرار داده است. در حالی که در دعای نقل شده مخاطب، خود «الله» است نه کس دیگری.
وقتی بحث به اینجا رسید، خانم اصغری با صدای لرزان ـ که حاکی از اضطراب و ناراحتی او بود ـ گفت: «استاد! آقای احسایی در توحید افعالی دچار مشکل بوده و قائل به تفویض شده است».
آقای حقیقتگو در حالی که کتابی را به آرامی ورق میزد، گفت: « بله؛ تلقی بعضی از علمای بزرگ از این سخنان شیخ احسایی همین بوده که شیخ در توحید افعالی مشکل داشته است. چنان که نقل شده مرحوم قاضی طباطبایی، آن عالم و عارف بزرگ و نامی، پس از آن که قسمتی از کتاب «شرح الزیارة» شیخ برایش خوانده شد، در قسمتی از اعلام نظر خود درباره آن فرمود: «این شیخ در این کتاب میخواهد اثبات بکند که ذات خدا دارای اسم و رسمی نیست... بنابراین شیخ، خدا را مفهومی پوچ و بدون اثر و خارج از اسماء و صفات میداند و این عین شرک است.»10
آقای حقیقتگو سپس در حالی که کتابی را روبروی خود باز میکرد، ادامه داد: «البته طبق نقل کتاب «قصص العلما» ـ که در دست من است ـ آقای احسایی در توحید عبادی نیز دچار مشکل بوده است. مؤلف این کتاب، آقای شیخ محمد تنکابنی ـ که از معاصران شیخ و شاگردان سید کاظم بوده و در درس سید کاظم جهت کسب اطلاع شرکت میکرده ـ مدعی است که شیخ رسالهای دارد که در آن ادعا کرده چون خدا مجهول الکُنْه است و آنچه در ذهن میآید، مخلوق ذهن است، بنابراین باید در «ایاک نعبد و ایاک نستعین» وجه الله را اراده نمود که امیرالمؤمنین علیه السلام است.11 مرحوم حاج آقا رضا همدانی هم همین مطلب را به شیخ و سید کاظم رشتی و حاج محمد کریم خان کرمانی نسبت داده است.12
از طرف دیگر، شیخ، مردم را عبد (بنده) ائمه علیه السلام دانسته و گفته است: «این مطلبی است که ائمه علیهم السلام امر به کتمان آن کردهاند و به همین جهت صریحاً مطرح نفرمودهاند.»13
آقای رضایی گفت: «استاد ببخشید؛ اگر ائمه علیهم السلام امر به کتمان این مطلب کردهاند، پس اولاً شیخ از کجا آن را فهمیده؟ ثانیاً چرا برخلاف امر ائمه علیهم السلام ، این مطلب را فاش کرده است؟!» بعد از این سؤال، همه حُضار برای لحظاتی خندیدند و در پایان خندهها استاد پاسخ داد: «سؤال شما را من نباید پاسخ بدهم؛ بلکه بایستی آقای احسایی و پیروانش جواب بدهند! اما ما باید برویم سراغ عقیده دیگر شیخ احمد».
مخالفت عقیده شیخ احسایی با روایات
آقای جلیلی گفت: «استاد معذرت میخواهم، قبل از این که به عقیده دیگر شیخ بپردازید، مطلبی به ذهنم خطور کرده که با کسب اجازه میخواهم آن را مطرح کنم و آن، این است که از مباحث چند دقیقه قبل، این طور استنباط کردم که شما شیخ احمد را جزء مفوضه دانستید. اگر چنین است خواهش میکنم مقداری در این رابطه و موضع اهل بیت علیهم السلام در برابر آنها توضیح دهید».
آقای حقیقتگو در پاسخ گفت: «همین طور است. ظاهراً جناب آقای احسایی جزء مفوضه است و منظور از مفوضه در اینجا کسانیاند که معتقدند خداوند متعال، بعد از خلق اهل بیت علیهم السلام امر تدبیر عالم را به آنها واگذار کرده و آنها اکنون علت فاعلی آفرینش هستند. حالا در این اینجا دو احتمال وجود دارد؛ اول اینکه از منظر شیخ و پیروانش، اهلبیت علیهم السلام به صورت مستقل، در جهان، اِعمال مدیریتی میکنند؛ که این احتمال قطعاً باطل است و بسیار بعید است که آنها چنین نظری داشته باشند. دوم این که خداوند امور آفرینش را مقارن با اراده اهلبیت انجام میدهد؛ که این احتمال، اگرچه عقلاً محال نیست، اما روایات ردِّ تفویض، آن را در غیر موارد اعجاز، رد میکنند14 مثلاً از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمودند: «هر کس که گمان کند خداوند عزوجل کار آفرینش و روزی را به حجتهای خود (پیامبر و ائمه علیهم السلام ) واگذار کرده، قائل به تفویض شده و مشرک گردیده است».15
همچنین از امام صادق علیه السلام در ردّ کسانی که میگفتند ائمه، رزق و روزی بندگان را اندازهگیری میکنند، فرمود: «به خدا سوگند ارزاق ما را جز خداوند، تقدیر و اندازهگیری نمیکند. من خود، به غذایی که برای خانوادهام احتیاج داشتم، سینهام تنگ و فکرم مشغول شد تا این که رزق آنان را تأمین کردم و نفس راحتی کشیدم».16
و اما عقیدة دیگر شیخ احمد احسایی در خصوص نحوه زندگانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر غیبت است که باید به آن بپردازیم.
ادامه دارد...
پی نوشت:
* . کارشناس فرقههای انحرافی مهدویت.
[1] . رک: بدایه المعارف الالهیه، سید محسن خرازی، ج2، ص249.
2 . رک: سوره طه/55، سوره نوح/18، سوره روم/25، سوره اعراف/ 25، سوره یس/51، سوره قمر/7، سوره معارج/43، سوره حج/7 و... .
3 . رک: شرح الزیارة، شیخ احمد احسایی، ج4، صص45-48، و جوامع الکلم، همو، رساله قطیفیه، ص13 و رساله فاقانیه، ص 123.
4 . رک: بهائیان، سید محمدباقر نجفیو اما عقیدة دیگر شیخ احمد احسایی در خصوص نحوه زندگانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر غیبت است که باید به آن بپردازیم.
ادامه دارد...
پی نوشت:
* . کارشناس فرقههای انحرافی مهدویت.
[1] . رک: بدایه المعارف الالهیه، سید محسن خرازی، ج2، ص249.مد تنکابنی، ص55.
12. هدیة النملة، حاج آقا رضا همدانی، ص5.
13. شرح الزیارة، شیخ احمد احسایی، ج1، ص98.
14. رک: فصلنامه انتظار، ش3، بهار 1381، شیخیه بستر پیدایش بابیت و بهائیت، عزالدین رضا نژاد، صص240-241.
15 همان، ص 244، از بحار الانوار، ج25،ص329.
16. همان، ص243، از بحار الانوار، ج25، ص301.
اشاره:
در قسمت قبلی، به بخشی از آراء و اندیشههای مهم شیخ احمد احسایی، از زبان استاد حقیقت گو پی بردیم؛ از جمله این که او معاد جسمانی را با بدن هورقلیایی تصور نموده، ائمه معصومین علیهم السلام را علل اربعه آفرینش جهان هستی میداند و حتی در برخی از عباراتش درباره ایشان سخنان غلوآمیزی مطرح کرده است. اینک، ادامه بحث را پی میگیریم.
3. نحوه زندگانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر غیبت
استاد حقیقتگو در این باره گفت: همان طور که میدانید، شیعه معتقد است امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبتش به صورت پنهانی و ناشناس در همین کره خاکی زندگی میکند؛ چرا که طبق روایات متعدد، زمین از حجت خدا خالی نمیشود.1 برای مثال، حسین بن علا میگوید: « به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا زمین بدون امام باقی میماند؟ حضرت فرمود: نه».2 امام باقر علیه السلام نیز میفرماید: «اگر ساعتی، امام از زمین گرفته شود، زمین همانند دریا اهلش را مضطرب میکند».3
امام رضا علیه السلام نیز میفرماید: «لَو خَلَتْ الأرضُ طَرفةَ عینٍ مِنْ حُجةٍ لَساخَتْ بِأَهْلهِا ؛4 اگر زمین، یک چشم بر هم زدنی خالی از حجت باشد، اهلش را فرو میبرد(میبلعد)».
اما متأسفانه شیخ احمد احسایی و پیروان او با نادیده انگاشتن این دست از روایات معتقدند که امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبتشان به عالم دیگری ـ که از آن با عنوان «عالم هورقلیا» یاد میکنند ـ رفته و در قریهای به نام «کرعه» ـ که در یکی از وادیهای این عالم، به نام وادی شمروخ است ـ زندگی میکند و اگر بخواهد به زمین تشریف بیاورد، به شکل یکی از مردم در میآید، بدون این که زمینیان او را بشناسند کارش را انجام میدهد و دوباره به همان عالم برمیگردد».5
آقای اندیشهور گفت: «استاد! ممکن است کمی درباره عالم هورقلیا توضیح دهید؟»
استاد گفت: «بله؛ تذکر به جایی بود. واژه «هور قلیا» ـ چنان که خود شیخ احمد معتقد است ـ لغتی سریانی است که از زبان صائبیان گرفته شده6 و مرحوم دهخدا آن را برگرفته شده از دو کلمه مرکب «هبل قونیم» میداند که در لغت به معنی تشعشع بخار است.7 اما این که مقصود از این اصطلاح، در اینجا چیست؟ خود شیخ احسایی آن را عالمی بین عالم مُلک (مادی) و عالم ملکوت (غیرمادی) که در اقلیم هشتم (خارج از اقالیم هفتگانه) قرار دارد، میداند».8
خانم اصغری گفت: «استاد ببخشید؛ همان طور که شما هم فرمودید، طبق روایات متعدد، همیشه باید حجت خدا در زمین، وجود داشته باشد؛ اما بنا به اعتقاد شیخ و پیروانش، اکنون حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در عالم هورقلیا زندگی میکند و فقط گاهی به زمین تشریف میآورد. حال سؤالی که پیش میآید این است که آیا شیخیه به مضمون آن روایات معتقد نیستند؟ و اگر معتقدند چگونه این دو مطلب را جمع میکنند؟»
آقای حقیقتگو در حالی که از صندلی بلند میشد، گفت: «بله! شیخ احمد و پیروانش به مضمون آن روایات معتقدند و برای جمع بین مضمون آن روایات و اعتقادشان در خصوص زندگانی حضرت در عالم هورقلیا، معتقد به لزوم وجود واسطهای بین حضرت و مردم شدهاند؛ که آن واسطه به لحاظ معنوی، فرد والامقام و شیعه کاملی است که میتواند جای خالی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را در زمین پرکند و مصداق حجت خدا در زمین باشد. شیخ احمد، نام این واسطه را «قریه ظاهره» گذاشته است. همچنین، گویا تمایل داشته خود را همان واسطه و قریه ظاهره بداند؛9 چرا که سید کاظم رشتی ـ که جانشین او بود ـ شیخ را قریه ظاهره دانسته است».10
آقای جلیلی گفت: «پس احتمالاً این «قریه ظاهره» ـ که در نزد شیخیه مقام بسیار بالایی دارد ـ مانند نائب خاص است؟!» استاد گفت: « تحقیقاً و یقیناً به نظر وی، قریه ظاهره مقام بسیار والایی دارد؛ به حدی که بعدها توسط پیروان شیخ به این مسأله، اهمیت فوق العادهای داده شد و اسامی متعددی بر آن گذاشتند؛ که از جمله آنها، «نائب خاص»،«ناطق»، «حاکم»، «نائب کل»، «امام زمان»، «باب امام»11 و... است. این اهتمام به حدی زیاد است که شیخیه کرمان ـ همان طور که قبلاً عرض کردم ـ آن را «رکن رابع» (اصل چهارم) از اصول دین، میشمارند و بلکه آن را از بقیه اصول دین، مهمتر میدانند! چنان که حاج محمد کریمخان کرمانی مینویسد: «رکن رابع، اصل غرض است و این اسم اعظم است و سایر شروط ایمان، از فروع و اصول، همه متفرع بر همین است. پس علت غائی ملک همین است و لاغیر».12
آقای رضایی که گویا خیلی تعجب کرده بود گفت: «استاد معذرت میخواهم؛ یعنی آنها رکن رابع را امام زمان هم میدانند؟!» استاد گفت: «متأسفانه همین طور است. آقای حاج محمد کریم خان کرمانی مینویسد: «امام غائب مثل امام مرده است. کفایت نمیکند. حیّ حاضر، ضرور است».13 او با این بهانه که ائمه اطهار علیهم السلام امام تمام جهانیان میباشند و اختصاص به زمان خاصی ندارند، نقباء (رکن رابعها) را امام زمان دانسته و اظهار میدارد که منظور از روایتی که میفرماید: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»14 این است که هر کس نقبا را نشناسد و بمیرد، مرگش مرگ جاهلیت است و صراحتاً میگوید: « امام زمان، همان نقیبی است که در عصر خود ولایت دارد».15
نتیجه بحث
استاد احساس کرد که ممکن است سؤالها و جوابهای مطرح شده، ذهنها را از مطلب اصلی دور کرده باشد. به همین دلیل گفت: «نتیجة بحث ما تا این جا این شد که آقای شیخ احمد احسایی و پیروان او به لزوم وجود «باب» و «نائب خاص» برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر غیبت معتقد شدند. حال ببینیم این اعتقاد، چگونه منجر به پدیدار شدن فرقه «بابیه» گردید».
آتش تهیه پیدایش بابیت
بعد از مرگ احسایی، فردی به نام سید کاظم رشتی ـ که از شاگردان برجسته شیخ احسایی بود ـ با توصیه خود شیخ، جانشینی او را عهدهدار شد و خواسته یا ناخواسته، گام بعدی را به سمت پدیدار شدن فرقه بابیت برداشت؛ چرا که او به پیروی از استادش، ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را بسیار نزدیک معرفی مینمود و در کلاس درس به شاگردانش میگفت: « زود است که پس از من، امام غائب، آشکار شود» و بارها میگفت: «شاید امام غائب در میان شماها باشد».16 او همچنین میگفت: «ظهور امام غائب بسیار نزدیک است؛ احتیاجی به تعیین جانشین نیست»؛17 به همین خاطر، در اثر عدم تعیین جانشین، بعد از مرگ او در سال 1295 هـ ق، 38 مدعی از بین شاگردانش، ادعای جانشینی وی را نمودند؛ یکی از آنها سید علیمحمد شیرازی(باب) بود18 که چند ماه بعد از مرگ استادش، در تاریخ پنجم جمادی الاول سال 1260 هـ ق، با ادعای جانشینی سید کاظم و ادعاهای گزاف، ناهمگون و عجیب و غریب دیگر، بابیت را به وجود آورد؛ که از جلسه بعد، انشاءالله، پیرامون آن بحث خواهیم کرد.
آقای اندیشهور گفت: «استاد ببخشید! سؤالی به نظرم رسید که ممکن است تا جلسه بعد فراموشش کنم و آن این است که آیا کسی از علمای شیعه به رکن رابع اعتقاد داشته یا دارد؟» استاد گفت: «چون باید برای نمازجمعه آماده شویم، اجمالاً خدمتتان عرض میکنم که هیچ کدام از علمای شیعه به آن اعتقاد نداشته و ندارند، بلکه بسیاری از آنها آن را از بدعتهای شیخیه دانستهاند».1
پی نوشت:
*. کارشناس فرقههای انحرافی مهدویت.
۱. در اصول کافی، ج1، ص251-254، در 2 باب مجموعاً 18 روایت به این مضمون نقل شده و نیز در «الغیبة» مرحوم نعمانی، باب 8و9 از صفحه 136 تا صفحه 142 روایاتی در این زمینه آمده است.
2. اصول کافی، ج1، ص251، ج4.
3. همان، ص253، ج12.
4. معجم احادیث الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، ج5، ص483، ح1241
5. رک: اسرار الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، ص109، از رساله توبلیه شیخ احسائی و نیز رک: جوامع الکلم شیخ احسائی، رساله رشتیه، قسمت سوم، ص100.
6. جوامع الکلم، شیخ احمد احسائی، رساله در پاسخ سؤالات ملاحسین اناری.
7. لغت نامه دهخدا، نسخه دیجیتالی، ذیل واژه هورقلیا.
8. رک: جوامع الکلم، شیخ احمد احسایی، رساله در پاسخ سؤالات ملا حسین اناری و نیز رک: رساله شرح السمات، ص71.
9. رک: همان.
10. بهائیان، سید محمد باقر نجفی، ص150، از رساله شرح آیة الکرسی، سید کاظم رشتی.
11. همان، ص129 و احقاق الحق، موسی اسکویی حایری با ترجمه محمد عیدی خسرو شاهی، ص283.
12. بهائیان، سید محمد باقر نجفی، ص123، از مجمع الرسائل فارسی، ص11.
13. احقاق الحق، ص297، از ارشاد العوام، ج4، ص11و21.
14. «هرکه بمیرد در حالی که امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهلی مرده است».
15. احقاق الحق، پیشین، ص295-296، از مجموعه رسائل، ص 23و86.
16. تحقیق در تاریخ و فلسفه، یوسف فضائی، ص84.
17. تاریخ جامع بهائیت، بهرام افراسیایی، ص48 از تاریخ بدیع، نبیل زرندی، ص44.
18. بهائیان، سید محمد باقر نجفی، ص153.
19. رک: رهبران ضلالت، علی امیر مستوفیان، ص463-471.
سلام همشهری عزیز
شما به عضویت انجمن وبلاگ نویسان اسدآباد در آمدید. برای همکاری بیشتر وبلاگ ما را لینک کنید. وبلاگ شما لینک شده است.
با تشکر