مهدویت

مهدویت

مهدویت
مهدویت

مهدویت

مهدویت

عدالت درروزگارباستان

عدالت درروزگارباستان:

شواهد باستان شناسی ، دوره ای از تاریخ به چهل تا شصت هزار سال پیش است . آثار مکشوفه از غرب ایران «لرستان» حکایت از رواج گسترده مراسم دینی به صورت  آزادانه در این سرزمین بوده است . و این ناقض نظریه جان بولاک انگلیسی است که به مرحله بدبینی در ادوار اولیه تاریخ انسان معتقد بود و می گفت پایین ترین مرحله حیات انسان ، مرحله لادینی و خداشناسی است . مرحله بعد فتیش پرستی است ، مرحله سوم دوره ی توتمسیم یا طبیعت پرستی است ، مرحله چهارم دوره جادوگری است . و مرحله پنجم دوره بت پرستی و مرحله ششم دوره توحید اخلاقی می باشد . انسان در دوره پرستش ، آزادانه در طبیعت به ارضای وجودی خود می پردازد ، در مرحله دوم انسان تا حدودی آزادی و حقوق خود را در گرو قبیله خود قرار می دهد . و در مرحله سوم در این مرحله انسان آزاد است و می تواند تا حدودی حقوق خود را «ارضای ذاتی» خداجویی خود را در طبیعت پیدا کند . در مرحله چهارم ، انسان با درگیر شدن با خرافات افکار و عقاید خود را با جادوگران همسو می کند و تا حدودی اسیر افکار آنان می شود . در مرحله پنجم علاوه بر این که انسان در این دوره فتیشیسم پرست است بت پرستی را نیز مکمل افکار و اعمال خود قرار می دهد . در این مرحله تمام حقوق و آزادی انسان از دست می رود و انسان کلاً تحت افکار سران و بزرگان قبیله خود قرار می گیرد مانند دوره جاهلیت در عربستان . در مرحله ششم، انسانها در این مرحله توسط یک ناجی الهی از تمام قیودات طبیعی و انسانی رهایی یافته و با الهام از این ادیان الهی به حقوق از دست رفته خویش دست می یابند مانند مردم عربستان که پس از مبعوث شدن پیامبر از بند بت پرستان مکه رهایی یافتند .

تمدن بابل وعدالت حمورابی:

هیچ کس نیست که، چون امروز به محل بابل قدیم نظر کند، بر خاطرش بگذرد که این سرزمین فقیر و بی حاصل و سوزان ممتد بر ساحل نهر فرات، روزگاری، مرکز مدنیتی نیرومند و پر ثروت، و شاید واضع علم نجوم بوده، و از همین نقطه بوده است که به ترقی علم پزشکی کمک فراوان شده؛ علم لغت پدیدآمده؛ نخستین قانون‌نامه فراهم آمده؛ اصول علم حساب و فیزیک و فلسفه به یونان آموخته شده؛ و داستانهایی به یهودیان رسیده که به وسیلة آنان همة جهان را پرکرده؛ و پاره‌ای از اطلاعات علمی و معماری به اعراب انتقال یافته و، از راه ایشان، روح خفتة اروپای قرون وسطی را بیدار ساخته است. چون آدمی در برابر دو نهر خاموش دجله و فرات بایستد، بابل، از لحاظ تاریخ و نژاد مردم آن، نتیجة آمیختن اکدیان و سومریان با یکدیگر به شمار می‌رود. از این اتحاد است که جنس نژادی بابلی برخاسته؛ در نژاد جدید، غلبه با عنصر سامی بوده است؛ جنگهایی که میان آن دو قوم در گرفت، در پایان، به پیروزی اکد انجامید و بابل به صورت پایتخت تمام قسمت سفلای بین‌النهرین درآمد. در آغاز این تاریخ، شخصیت نیرومندی همچون شخصیت حمورابی (2123-2081ق‌م) در برابر ما جلوه‌گر می‌شود که کشورگشای قانونگذاری بوده و مدت چهل و سه سال سلطنت کرده است. از مهرها و نقشهایی که برجای مانده تصویری، هر چند غیرکامل، از سیمای وی به دست می‌آید و معلوم می‌شود که وی جوانی سرشار از حدت و حرارت و نبوغ بوده؛ در جنگ برسان گردبادی ناخن فتنه را می‌گرفته، بندهای دشمنان را از هم می‌گسیخته، در گردنه‌های سخت به دنبال خصم می‌شتافته و در هیچ روی شکست نمی‌دیده است. قانون‌نامة حمورابی[1]، که بر روی ستونی از سنگ دیوریت به صورت زیبایی نبشته شده، در سال 1902، از میان کاوشهای باستانشناسی شوش به دست آمد؛ چنانکه معلوم است آن را به عنوان غنیمت جنگی در زمانهای گذشته از بابل به عیلام انتقال داده بودند (حوالی 1100 ق‌م). می‌گویند که این قانون‌نامه، مانند شریعت موسی، از آسمان نازل شده، چه بر یکی از اطراف استوانه صورت شاه دیده می‌شود که در حال گرفتن قوانین از شمش، یعنی خود خدای خورشید، است. مقدمة این قانون‌نامه، که بیشتر رنگ قدسی و آسمانی دارد، چنین است:در آن هنگام که آنو، پادشاه توانای آنوناکی، و بل، پروردگار آسمان و زمین، فرمانروایی همة نوع بشر را به مردوک سپردند؛ در آن هنگام که نام بلند بابل را بر زبان راندند؛ در آن هنگام که شهرت آن را در سراسر جهان پراکنده ساختند و، در میان آن، مملکت ابد مدتی برپا داشتند که استواری آن همچون استواری آسمان و زمین است- در آن هنگام، آنو و بل به من، که حموربی و شاهزادة والامقام و پرستندة خدایانم، فرمان دادند تا چنان کنم که عدالت بر زمین فرمانروا باشد؛ گناهکاران و بدان را براندازم؛ از ستم کردن توانا بر ناتوان جلوگیرم و روشنی را بر زمین بگسترم و آسایش مردم را فراهم سازم. حموربی، که بل او را به حکومت برگزیده، منم، این منم که خیر و برکت را آورده و هر چیز را برای نیپور و دوریلو کامل کرده‌ام؛ این منم که به شهر اوروک حیات بخشیده و آب فراوان در دسترس مردم آن گذاشته‌ام؛ این منم که شهر بورسیپا را زیبا ساخته‌ام؛ این منم که برای اوراش مقتدر غله ذخیره کرده‌ام؛ این منم که، هنگام سختی، دست کمک به جانب ملتم دراز کرده‌ام، و مردم را بر آنچه در بابل دارند ایمن ساخته‌ام؛ من حاکم ملت و «خدمتگزاری» هستم که کارهای او مایة خشنودی آنونیت است. قدمت ریشه‌های این قانون‌نامه، و اوضاع واحوالی که در آن زمان در بابل برقرار بود، قانون حمورابی را به صورت ترکیب غیریکنواختی درآورده است. از ستایش خدایان آغاز می‌شود، ولی پس از آن، در این قانونی که از هر جهت از داشتن رنگ دینی برکنار است، دیگر توجهی به خدایان نمی‌شود. در این قانون‌نامه عالیترین و‌آزادمنشانه‌ترین قانونها، با سخت‌ترین و وحشیانه‌ترین کیفرها پهلوی یکدیگر دیده می‌شود؛ قانون «جان در برابر جان» و داوری با روش آزمایش (اوردالی) را، با روشهای قضایی بسیار دقیق و کارهای حکیمانه‌ای که از سختی و استبداد مرد نسبت به همسرش جلوگیری می‌کند، کنار یکدیگر می‌توان دید. به طور کلی، 285 مادة قانون که در این قانون‌نامه به صورت عالمانه‌أی، زیر عناوین حقوق متعلق به اموال منقول و اموال غیر منقول تجارت، صناعت، خانواده، آزارهای بدنی، و کار ذکر شده، بدون شک، مجموعة قوانینی را می‌سازد که از مجموعة قوانین آشور، که بیش از هزار سال پس از آن تدوین یافته، بسیار مترقی تر و به اصول تمدن نزدیکتر است و، از پاره‌ای جهات، «به اندازة قانون یک کشور جدید اروپایی خوب است.» در تاریخ قوانین جهان کمتر به عباراتی از این قبیل بر می‌خوریم که آن بابلی بزرگ قانون نامة خود را با آنها پایان می‌بخشد. قوانین عادلانه‌ای که حمورابی، آن شاه حکیم، مقرر داشته و] به وسیلة آنها[ برای مملکت تکیه‌گاه استوار و حکومت پاک و صالح فراهم آورده است من حاکمی هستم که نگاهبان آنم ساکنان سرزمینهای سومر و اکد را در قلب خود حمل کردم و به حکمت خود آنان را مقید ساختم، تا توانا بر ناتوان ستم نکند، و دادگری به یتیم و بیوه‌زن برسد پس، هر کس که دعوایی دارد باید در برابر تصویرمن، که شاه عدالتم، بیاید و نقشی را که بر اثر یادگار من است بخواند و به کلمات سنگین من توجه کند! باشد که این اثر من راهنمای وی در مرافعه باشد و، از آن رو، بتواند دعوای خود را فهم کند! شاید که قلبش آرام گیرد و چنین گوید که: «براستی حموربی حاکمی است که برای ملت خویش همچون پدر حقیقی است..... وی برای ابد اسباب پیشرفت و آسایش ملت خویش را فراهم ساخته و در این سرزمین، حکومت پاکیزه و صالحی برقرار ساخته است.

اوضاع‌مردم‌درمصرباستان :

مصر ، یکی از کهن ترین سرزمینهای مسکونی جهان می باشد که آثار عصر حجر در آن فراوان دیده می شود در جدول شش هزار سال قبل از میلاد ، مهاجران آسیایی با خود گیاهان و حیوانات اهلی و اصول و روشهای فنی عصر نو سنگی را وارد سرزمین مصر سفلی «در شمال» کردند . هرودت مورخ یونانی می گوید : مصریان ، مذهبی ترین مردم جهان می باشند و هرکدام از مردم به نحوی خدایانی را پرستش می کرد .مصریان روح را جاویدان می دانستند و حق زندگی جاویدان برای کسانی وجود دارد که در محکمه خدای بزرگ مردگان اوزیریس حاضر شوند و بیگناهی خود را ثابت کنند . بنابر این افکار عالی اخلاقی که دارای ارزش اجتماعی است ، از دین مصریان ناشی می گردد . بنابه مندرجات کتاب مردگان ، کسانی که در این دنیا ظلم و ستم ، تبعیض و انواع ستمگری ها را مرتکب شده اند در آخرت در برابر اوزیریس محاکمه می شوند در متن این محاکمه آمده است :من به هیچ انسانی خیانت نکرده ام ، موجب بدبختی آیندگان نشده ام ، در خانه حقیقت رفتار زشت نکرده ام ، با بد آمیزش نداشته ام ، هرگز کسی را نگریانده ام هرگز کسی را نکشته ام ، هرگز خائنانه دستور قتل کسی را نداده ام ، هرگز زنا نکرده ام چارپایان را در چراگاه قتل و غارت نکرده ام .ای قضات ! امروز که روز حساب است ، این مرحوم را به خود راه بدهید که گرد گناهی نگشته است ، دروغ نگفته ، در زندگی و معاش و جانب حق و انصاف را داشته است.کرده ی او بر سر زبانهای مردم و موجب رضایت خدایان است در مصر باستان ، کاهنان قدرت زیادی داشتند که افراد را به عنوان برده به استمثار می کشاندند . در ساختن اهرام سه گانه مصر حدود صد هزار انسان به صورت کشاورز برده در ساختن اهرام زیر شلاق فرعونیان جان دادند ساختن این هرم ها چندین سال طول کشید .

چین باستان و حقوق مردم در ادیان مختلف چین:

آیین قدیم چینی به طور کلی بنابه تحقیق محققان دارای سه مرحله طولی است

1-آیین تائو که لائوتسه آن را به صورت خاصی آراست و پرداخت .

2- آیین کنفوسیوس .3- آیین قدیم چین که عقاید بومیان آن سامان است و پر از خدایان متعدد و مختلف می باشد .

سرگذشت کنفوسیوس :

در حدود سال 551 ق .م . در ایالت لو  در چین ، در خاندان کونگ  فرمانرواى تسو  کودکى به دنیا آمد که او را چیو  نامیدند. وى در سه سالگى پدر خود را از دست داد و این در حالى بود که آن فرمانروا هیچ میراثى براى زن و یگانه فرزند خود باقى نگذاشته بود. کودک نزد مادر رشد کرد و آموزگارانش هوش او را مى ستودند و آینده درخشانى را براى او پیش بینى مى کردند. نوزده ساله بود که وزیر اعظم آن منطقه سرپرستى مزرعه ها را به او سپرد. وى در کنار این منصب دولتى به مطالعات و تحصیل هنر ادامه داد و دانشمندان براى کسب علم و کمال نزد او حاضر مى شدند. مردم او را کونگ فوتسه یعنى کونگ فیلسوف مى نامیدند که ما آن را کنفوسیوس تلفظ مى کنیم .کنفوسیوس زندگى پر ماجرایى داشت و علاوه بر تعلیم شاگردان ، به کارهاى حکومتى نیز مى پرداخت و در پنجاه سالگى به وزارت دست یافت و مقام او در زمانى کوتاه بالا رفت و وزیر اعظم شد. توانایى وى در مدیریت کشور حسادت رقیبان را برانگیخت . از این رو، پس از چندى از مناصب حکومتى کناره گیرى کرد و تنها به تربیت شاگردان پرداخت .سرانجام هنگامى که به سال 479 ق.م . مرگ به سراغ وى آمد، از عدم موفقیت کامل خویش اندوهگین بود، ولى شاگردان و یارانى از خود باقى گذاشت که پیام او را به همه رساندند.[2]

 تعالیم کنفوسیوس:

تعالیم کنفوسیوس ترکیبى بود از اصول اخلاقى ، سیاست مدن و مقدارى مسائل دینى . وى معتقد بود که اجداد مردم طبق قاعده لى  زندگى مى کردند و از این رو، از انواع نیکیها و برکات برخوردار بودند، ولى مردم زمان وى بر اثر رها کردن آن شیوه ، از آن امور محروم مانده اند. لى از دیدگاه کنفوسیوس معانى مختلفى داشت و براى پاکى ، ادب ، تشریفات و عبادت به کار مى رفت . وى معتقد بود با پیروى از لى هر چیزى بسامان مى آید و جامعه آرمانى تشکیل مى شود.

 اصول اخلاقى:

وى پنج رابطه را مطرح کرد که هرگاه درست باشند، همه چیز درست مى شود: 
1. مهربانى در رابطه میان پدر و پسر؛          
2. لطف برادر بزرگتر به برادر کوچکتر و تواضع برادر کوچکتر در مقابل برادر بزرگتر؛        
3. عدالت شوهر با زن و اطاعت زن از شوهر؛           
4. علاقه مندى زبردستان به زیردستان و اطاعت زیردستان از زبردستان ؛         
5. مهربانى فرمانروایان به رعایا و وفادارى رعایا به فرمانروایان .      
کنفوسیوس در مورد آرمانشهر و رابطه شهریار با رعایا تعلیم مى داد که هرگاه کشور نیز مطیع قانون مى شوند. وى درباره انسان کامل نیز سخن گفت و صفات پنجگانه وى را چنین نشان داد: 1-عزت نفس 2- علو همت3- خلوص نیت4- شوق به عمل5- خوش رفتارى .

عدالت در اندیشه کنفوسیوس:

همه ی آدمیان از روی طبیعت و سرشت با هم نزدیک و خویشند. لیکن به وسیله تربیت و تعلیم از یکدیگر جدا می شوند و سرنوشت و طرز زندگیشان را تغییر می دهند و از این رو پیوسته نسبت یکدیگر تفاوت بسیار پیدا می کنند و از هم دور می شوند هر وقت حقیقت عالی در زندگی جامعه بشر ظفریاب شود آن وقت زمین متعلق به عموم مردم خواهد شد. مردم روی زمین داناترین و کوشا ترین مردان را از میان خود برخواهند گزید تا ایشان صلح و وحدتو آسایش و یگانگی را در جامعه بشر برقرار و استوار سازند. آن گاه همه افراد و توده ها مانند اعضای یک خانواده با کمال صداقت و یگانگی و محبت با یکدیگر رفتار خواهند کرد و به همدیگر دستیاری و همراهی خواهند نمود در این حال دیگر احتیاج به قلعه ها و دیوارها و سدها نخواهند ماند. زیرا دزد و غارتگر پیدا نخواهد شد. مردم دیگر درهای بیرون خانه را نخواهند بست. جامعه حقیقی بشر این است.

منجی عدالت گستر درآیین کنفوسیوس:

بنا به باوربسیاری ازپیروان کنفوسیوس درآن دوران،کنفوسیوس ازطرف خداوندتعیین شده بودکه بعداز دودمان ((چو)) دودمان تازه ای بنیان نهاد. درحقیقت هرچندکنفوسیوس تاج وحکومتی نداشت ،راستش رابخواهیم اوپادشاه شدکه برتمام امپراطوری فرمان راند.چگونه چنین تضادآشکاری درمورد اوتحقق یافت ،پیروان کنفوسیوس معتقدندبودندکه وی خدایی حی وحاضردرمیان مردم بود که یک موجودلاهوتی که خودخبرداشت پس ازوی روزی خواهد آمدکه دودمان هان (206پیش ازمیلادتا220میلادی )به سلطنت خواهدرسید،وبه همین منظوراودر((تاریخچه وقایع بهاروپاییز)) یک آرمان سیاسی راگنجانید تارهبران دودمان هان آن رادرک کنند وبه موقع اجرابگذارند.این چنین تصعیدی به مقام الاهی ،اوج شکوفایی کنفوسیوس بود،ودراواسط دوران دودمان هان ،آیین کنفوسیوسی دقیقا یک مذهب تلقی می شد.

  اوضاع عدالت در هند باستان:

با آمدن آریایی ها به هندوستان،مسائل تازه نژادی و سیاسی پدید آورد. نژاد دراویدی ها در مقابل آریایی ها خود را خیلی برتر می شمردند و در نتیجه شکافی عمیق میان دونژاد وجود داشت. همچنین طوایف و عشایر عقب مانده بومی هم بودند که به صورت قبایل صحراگرد یا جنگل نشین زندگی می کردند. از این تصادف و برخوردهای متقابل آن،سیستم طبقات کاستی بیرون آمد که در قرون بعدی در زندگی هند تأثیری عمیق گذاشت.گر چه اساس تقسیم بندی کاست ها این بود که آریایی ها از غیر آریایی ها جدا بمانند،اما این تقسیم بندی در بین خود اریایی ها هم رسوخ پیداکرد. و به تدریج تقسیم بندی دیگری بر اساس مشاغل و کارها در میان خود آنها صورت گرفت و کاست های دیگری به وجود آمد .

آیین بودا :[3]

بودا در قرن ششم قبل از میلاد می زیست . در حقیقت "بودا" یک لقب است به معنی "فرد منورالفکر" یا به عبارتی "فردی که درک بالایی دارد" . اسم واقعی بودا ، سیدارتا از خاندان گوآتاما بود . وی فرزند رئیس قبیله ای در شمال هند بود و خود و تمام خانواده اش هندو مذهب بودند . بودا در ناز و نعمت بزرگ شد و چیزی از جهان پیرامون خود نمی دانست . تا آنکه پا به سنین جوانی گذاشت . در آن زمان با سه واقعه مواجه شد که این سه واقعه تمام زندگی وی را متحول کردند : مردی بسیار پیر و ناتوان به واسطه کهولت سن ، مردی پیر که دچار بیماری بسیار سختی بود (احتمالاً جذام) و یک جسد . وی با دیدن این مناظر تصمیم گرفت تا راهی برای کمک به مردما نش بیابد و معنای واقعی زندگی را پیدا کند . بدین ترتیب علی رغم آنکه ازدواج کرده و یک پسر نیز داشت ، خانواده را ترک گفت و زندگی خود را وقف یافتن راهی برای فائق آمدن بر مشکلات مردمانش کرد . در ابتدا او به نزد دو روحانی هندو رفت ، اما آنها نتوانستند به سؤالاتش در مورد ریاضت پاسخ دهند . سپس بودا سعی کرد تا مانند یک راهب هندو زندگی کند و 6 سال این کار را ادامه داد و بدترین ریاضتها و شکنجه ها را تحمل نمود تا در برابر دردها ومصائب روزگار مقاوم شود ، اما در نهایت آن را بی فایده یافت . بالاخره آن قدر زیر درخت سایه گسترش نشست تا به نور معرفت رسید و جواب سؤالش را یافت . بودا می گفت که علت رنج کشیدن ، هوس است ؛ هوس و تمایل به زندگی و بدست آوردن چیزهای بسیار . احساسات قدرتمندی چون عشق دنیوی ، نیز باعث رنج کشیدن می‌شود . به دنبال این طرز تفکر ، بودا چهار اصل را بنیان گذارد . اول آنکه رنج جزء جدایی ناپذیر تمامی مراحل طبیعی زندگی است : تولد ، بیماری ، پیری و مرگ. دوم ، هوس باعث رنج است . سوم ، برای غلبه بر درد و رنج می بایست از تمامی هوسها وخودخواهی ها دور شد . چهارمین اصل به بیان چگونگی دست یافتن به سه اصل قبلی پرداخته است . روشی که بودا به تعلیم عقاید خود می پراخت به "راه هشتگانه" شهرت دارد که طبق آن می بایست هشت عمل صحیح را پیش گرفت : پندار نیک ، هدف درست ، گفتار نیک ، رفتار نیک ، شغل درست ، تلاش صحیح ، تفکر صحیح و مراقبه (بودا بقیه عمر را به مسافرت و نشر افکار خود پرداخت و مردم هند را تعلیم داد ) وی طبقه بندی مردم را بر اساس اصول مذهب هندو مردود می دانست . از آنجا که پیروی از آیین هشتگانه بودا در میان مردم مشکل است ، راهبان بودایی به رهبانیت و ترک دنیا می پردازند . بودا در سن 80 سالگی در گذشت .              
هدف روحانیون مذهب بودا ، رسیدن به "نیروانا" یا همان عالم صلح و آرامش و آسودگی از رنج است . از جمله عقاید بودایی ها ، زندگی مکرر انسان یا تناسخ است و معتقدند که انسان پس از مرگ ، دوباره متولد می‌شود . بدین ترتیب هر زندگی بعدی ، عذاب یا پاداش زندگی قبلی خواهد بود .یکی از عقاید و تعالیم مهم بودا آن است که نباید هیچ موجودی را از میان برد ، زیرا هر موجودی به تدریج و با توالی چندین زندگانی از حشره تا یک انسان کامل ، زندگی خواهد کرد . پس هر نوع از حیات ، مقدس است . بودا هرگز ادعای پیامبری نکرد و تنها خود را یک معلم می دانست که راه صحیح زندگی را به مردم می آموزد . به همین علت بودایی ها به عبادت خدا نمی پردازند، بلکه سعی در رسیدن به نیروانا دارند .
 بودا به مردم می آموخت که باید به افکار خود طوری جهت دهند که تنها به اعمال درست و پسندیده بیندیشند ، بتوانند احساسات خود را کنترل کنند و قدرت امتناع از انجام گناه را تقویت نمایند . 

منجی عدالت گستر درمکتب بودا:

اگر خدا همانى باشد که یهودیان، مسیحیان، مسلمانان و نوعا بعضى از هندوان مى‏انگارند، یعنى خالق ازلى، لایتغیر، عالم مطلق، قادر مطلق و خیرخواه على‏الاطلاق نسبت به همه امور، آن‏گاه باید گفت بسیارى از فیلسوفان بودایى چندان اعتنایى به آن ندارند. به تعبیرى دقیق‏تر، دل‏مشغولى فیلسوفان بودایى درباره او عمدتا در اقامه این دلایل است که چنین موجودى نمى‏تواند موجود باشد، و به فرض وجود، موجودى شریر است. انتقادات بوداییان به انسجام خود مفهوم خدا، براى فیلسوفان دین صاحب اثر در حوزه سنت‏هاى ابراهیمى تا حد زیادى روشن و آشکار است. انتقاداتى به دلایل قطعى و رایج اثبات خداوند، به ویژه برهان نظم، وارد شده است؛ لکن سازگارى این ادعا که مثلا خدا به حوادث و اعمال زمانمند علم دارد، اما خود دستخوش تغییر نیست، نیز از انتقاداتى مصون نمانده است. اما در باب این موضوع، دلایل اخلاقى مهم و عمیقى نیز وجود دارد. اگر خدا را علاوه بر رحیم و مهربان بى‏مانند بودن نسبت به انسان‏ها، ازلى و لایتغیر بدانیم و هم‏چنین اگر نجات از رنج و فلاکت ما تنها در گرو انتخاب آزادانه او باشد، آن‏گاه، بر اساس دیدگاه بودایى، بعید است که بتوانیم به آن انضباط اخلاقى و ذهنى، که براى پیمودن راه بودایى تا سرمنزل مقصودش نیاز داریم، دست یابیم. خدا در چشم ما چنان جاذبه‏اى پیدا خواهد کرد که باید احتمالا عمر خود را یکسره صرف تماشاى شکوه و جلالش کنیم، فعالیتى که چنان حالات عاطفى را در ما پرورش خواهد داد که هیچ سودى به حال ما نخواهد داشت. بنابراین، حتى به فرض وجود خدا، غیر از آن‏که نباید او را بپرستیم، نباید به او اعتقاد هم بورزیم. این نظر به هیچ روى به معناى انکار شمار زیادى از خدایان نیست، موجودات بسیار قادرى که تقریبا به نحو غیرقابل تصورى قدرت و علمشان فزون‏تر از قدرت و علم انسان است. لازمه جهان‏شناسى بودایى آن است که چنین خدایانى بسیار زیادند؛ در داستان‏هاى رایج مربوط به آگاهى شاکیه‏مونى از بودایى  دست کم دو خداى مهتر شرکت دارند. اما این موجودات به معناى مسیحى خدا نیستند. آن‏ها، همانند ما آدمیان، دستخوش توهم و رنج هستند؛ و نتیجه بحث آن‏که، اگر این خدایان در نهایت بناست از رنج رهایى یابند، باید همان راهى را دنبال کنند که ما باید به دنبال آن باشیم. تقریبا به‏جاست که مشخصه آیین بودا را فراچند خدایى بدانیم، نه الحاد. اما این مورد با حادثه غریبى همراه است. با آن‏که از یک طرف فیلسوفان بودایى از رد مفهوم خدا و واقعیت آن روى‏گردان نیستند، از طرف دیگر توان فکرى زیادى را صرف بررسى بودا و ارائه نظریاتى درباره این مطلب کرده‏اند که بودا واقعا چگونه باید باشد تا بتوان از آنچه این سنت درباره او ادعا مى‏کند، دفاع کرد؛ و هر قدر که این سنت فکرى توسعه یافت، بیش از پیش به آنچه مسیحیان آن را «الهیات» ، یعنى بحث استدلالى درباره خدا، نامیده‏اند، شباهت پیدا کرد. بودا را عالم مطلق، قادر مطلق و حتى همراه با محدودیت‏هاى کیهان دانسته‏اند . به نظر مى‏رسد که اغلب دلایلى که مؤید چنین دیدگاه‏هاى درباره ماهیت بودا است، شباهت بسیار زیادى به مباحث مسیحیان درباره اوصاف خدا داشته باشد. گاهى بین نپذیرفتن خداباورى و دیدگاه افراطى ناظر به ماهیت بودا تنشى شگفت در مى‏گیرد؛ زیرا یک متفکر در همان حالى که به نفى دلایل علم مطلق خدا مى‏پردازد، دلایلى را که ظاهرا بسیار به آن شباهت دارند و نتیجه آن این است که بودا عالم مطلق است، احیا مى‏کند. در این‏جا، الهیات، یعنى استدلالى منظم و نظاممند ناظر به این‏که یک موجود در اوج اهمیت چگونه باید باشد، حتى هنگامى که راه به روى او کاملا بسته باشد، باز منفذى براى خود پیدا مى‏کند.[4]گفته اندکه بودابه آنانداپیش بینی کرده بودحقیقتی که وی به جهانیان عرضه داشته بیشترازپنج قرن پابرجانخواهدماند؛‌وکشف واشراق تازه ای درمورد‌‌نجاح ورستگاری پدیدخواهدآمد.این پیش بینی به حقیقت نپیوسته.پانصدسال پس ازمرگ بودادرحوالی تاریخ ماآیین وی دراوج خودبود.درست است که دراین دوره کاملاآن چیزی که وی تبلیغ کرده بودنبود. دربودیسم بعدی این نظریه پدیدآمده که حقیقت درباره نجاح وسعادت درهرزمان به وسیله بوداهائی به جهانیان اعلام گردیده است.گوتامابوداازنسل ساکیاهاهم یکی ازآن بوداهااست.درهردوره جهانی (بودیسم بعدی مفهوم ادوارمختلف جهانی راازسامخیابه عاریت )ودرهرمنطقه آن ونه تنهادرکره زمین گاه به گاه بوداهاظهورمی کنند.گوتامابوداآخرین آنهادرروی زمین نبوده؛دیگران نیزبعدازاوخواهندآمد.برحسب بودیسم بعدی تمام این بوداهاتجلیات بودای نخستین ،موجودآسمانی قائم به ذات (آدی بودا)است که جهان ازپرتواوپدیدمی آید.بین بوداهای جاویدان که مستقیماازبودای جهانی منبعث می شوند،بوداآمی تابها(بودای نورنامتناهی)پاسداروحامی وحاکم مطلق دنیای حاضر،مقام خاص ورفیعی دارد.مقرآسمانی اوبهشت است که سوخاواتی نامیده می شود.گوتامابوداهم بنابراخبارنئوبودیسم یک موجودآسمانی است که درکالبدانسانی آمده تابه جهانیان طریق نجاح وسعادت رانشان بدهد.دربعضی نوشته هاومتون ،اوهم به همان نام های بودای جهانی نامیده شده است.باوجوداین نظریه دوره های بعدی درمورد بودا وحدت وهمامنگی ندارندوتناقضات وابهاماتی متعدد درآن دیده می شود. ودرکل بودائیان منتظربودا به صورت میتریاهستند.[5]



1- پاره ای از قوانین حمورابی:

1-300 سیلاجورادربرابر1 شکل نقره(می توان خرید) 3 سیلا روغن خنوب را دربرابر 1شکل نقره 12سیلا روغن را دربرابر 1شکل نقره 15سیلا روغن خوک را- دربرابر1شکل نقره40سیلا قیررا- دربرابر1 شکل نقرره 360شکل پشم را-دربرابر1 شکل نقره 600سیلانمک را- دربرابر1شکل نقره 300سیلا پتاس( Potash) را- برابرپشکل نقره 120 شکل مس تصفیه شده( خالص) را- دربرابر1شکل نقره. 
2-بهای 1سیلا روغن ، عصاره(؟)
(بنابرمعیارغله) 100سیلاغله است وبنابرمعیارنقره اجاره بهایش یک سوم شکل(برابر60دانه جو) است اوآن را به مدت یک روز کامل هدایت خواهدکرد 4-اجاره بهای قایق، به ازای هر300سیلاظرفیت، 2سیلااست، علاوه براین اجاره بهای قایقرانسیلااست اوآن را به مدت یک روز کامل هدایت خواهد کرد.5-اگرقایقران بی احتیاطی کند وباعث غرق شدن قایق گردد خسارت تمام آنچه را که‌غرق کرده خواهد پرداخت.

 6-اگرشخصی ، بنابرموجبات تقلبی، قایقی را که به او تعلق ندارد توقیف کند،(مبلغ) 10شکل نقره توزین وتسلیم خواهد کرد. 7-10سیلاغله اجاره بهای کسی است که ( به هنگام خرمن کوبی) خرمن را یاد می دهد.8-شخصی 1شکل نقره برای درووبرداشت محصول به اجیری پرداخت کرد- اگراو(اجیر)به هنگام کارپیش نیاید وبرای او( کارفرما) دروگری نکند، مبلغ 10شکل نقره ( برای غرامت ) تورین وتسلیم خواهد کرد.  9- 10سیلاغله اجاره بهای یک الاغ استو10سیلا غله اجاره بهای هدایت کننده آن‌است اوحیوان را به مدت یک روز کامل هدایت خواهد کرد.10-اجاره بهای اجیر1شکل نقره است 60سیلاغله آذوقه اوست اوبه مدت یک ماه خدمت خواهد کرد. 11- کسی که درمزرعه فردی از طبقه عوام درمیان دسته های محصول به هنگام روزدستگیر شده است 10شکل نقره( برای غرامت) توزین وتسلیم خواهد کرد کسی که به هنگام شب درمیان دسته های محصول دستگیرشده است خواهد مرد زنده نخواهد ماند.

1- کنفوسیوس در سالهاى آخر عمر خود کتابهایى نوشت که جزء ادبیات کلاسیک چین شد. کتابهاى وى عبارتند از: 
1. شوچینگ (کتاب تاریخ )؛    
2. شى چینگ (کتاب شعر)؛    
3. لى چى (کتاب شعائر)؛        
4. اى چینگ (کتاب تبدیلات )؛
5. چون چیو (سالنامه بهار و پاییز).        
چهار کتاب نخست گزیده اى از سخنان پیشینیان را نیز در بردارد، ولى سراسر کتاب پنجم از خود اوست .

1- هاوکینز،بردلی،آیین بودا،مترجم علی حاجی بابایی،صفحه 46

1- کریدرز،مایکل،بودا،مترجم علی محمد حق شناس.صفحه 87

2- متفکرین بزرگ هند، آلبرت شواتیزر، صفحه 125و124

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد