خطبه شماره 437 | |
وسئل علیه السلام أَیّما أَفضل: العدل، أَو الجود؟ فقال: الْعَدْلُ یَضَعُ الاَُْمُورَ مَوَاضِعَهَا، والْجُودُ یُخْرِجُهَا عَنْ جِهَتِهَا، وَالْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَالْجُودُ عَارضٌ خَاصٌّ، فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَأَفْضَلُهُمَا.
| |
ترجمه خطبه شماره 437 | |
از امام پرسیدند از این دو کدام برترند:عدالت،یا سخاوت؟فرمود: عدالت هر چیز را در جاى خود قرار مىدهد ولى سخاوت آنرا از مسیرش فراتر مىبردعدالت، قانونى همگانى است ولى سخاوت جنبه خصوصى دارد بنابر این عدالت شریفتر و برتر است.
|
خطبه شماره 231 | |
وقال علیه السلام فی قول الله تعالى : الْعَدْلُ الاِِْنْصَافُ، وَالاِِْحْسَانُ التَّفَضُّلُ.
| |
ترجمه خطبه شماره 231 | |
امام علیه السلام در تفسیر آیه«ان الله یامر بالعدل و الاحسان»(خداوندبعدل و احسان فرمان میدهد)(سورهنحل(16)،آیه90.)فرمود: «عدالت» حق مردم را دادن و«احسان»بخشش بیشتر است.
|
خطبه شماره 476 | |
وقال علیه السلام لزیاد بن أبیه. وقد استخلفَهُ لعبد الله بن العباس على فارس وأَعمالها، فی کلامٍ طویلٍ کان بینهما، نهاه فیه عن تقدم الخَراج: اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ، وَاحْذَرِ الْعَسْفَوالْحَیْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلاَءِ، وَالْحَیْفَ یَدْعُو إِلَى السَّیْفِ.
| |
ترجمه خطبه شماره 476 | |
امام این سخن را به زیاد بن ابیه هنگامیکه او را جانشین«عبد الله بن عباس»در منطقه فارس قرار داد،در ضمن یک سخن طولانى که در زمینه نهى از افزایشخراج و مالیات بیان کرد، فرمود:عدالت را پیشه کن و از خشونت و سختگیرى بیجاو ستمگرى بپرهیز،چرا که سختگیرى موجب فرار مردم از منطقه،و ظلم و ستم دعوتبه مبارزه مسلحانه میکند.
|
خطبه شماره 341 | |
وقال علیه السلام : یَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَومِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ!
| |
ترجمه خطبه شماره 341 | |
روز اجراى عدل بر ستمگر سختتر است از روز ظلم ستمگر بر مظلوم.
|
خطبه شماره 470 | |
وسئل علیه السلام عن التوحید والعدل فقال: التَّوْحِیدُ أنْ لا تَتَوَهَّمَهُ وَالْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ .
| |
ترجمه خطبه شماره 470 | |
از امام درباره توحید و عدل سؤال کردند فرمود: توحید آنست که خداى را در وهم و اندیشه نیاورى و عدل آنست که او رامتهم نسازى(اشاره باینکه ذات خدا در اندیشه هیچکس نمیگنجد و او در تقسیمنعمتهایش کاملا عادل است)
|
خطبه شماره 231 | |
وقال علیه السلام فی قول الله تعالى : الْعَدْلُ الاِِْنْصَافُ، وَالاِِْحْسَانُ التَّفَضُّلُ.
| |
ترجمه خطبه شماره 231 | |
امام علیه السلام در تفسیر آیه«ان الله یامر بالعدل و الاحسان»(خداوندبعدل و احسان فرمان میدهد)(سورهنحل(16)،آیه90.)فرمود: «عدالت»حق مردم را دادن و«احسان»بخشش بیشتر است.
|
خطبه شماره 15 | |
ومن کلام له علیه السلام فیما ردّه على المسلمین من قطائع عثمان وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ، وَمُلِکَ بِهِ الاِِْمَاءُ، لَرَدَدْتُهُ؛ فَإِنَّ فی العَدْلِ سَعَةً، وَمَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ العَدْلُ، فَالجَوْرُ عَلَیْهِ أَضیَقُ!
| |
ترجمه خطبه شماره 15 | |
(این سخن را امام هنگامى فرمود که عطایاى عثمان را به بیت المال بازگرداند)[1]به خدا سوگند!آنچه از عطایاى عثمان،و آنچه بیهوده از بیت المال مسلمین به اینو آن بخشیده،اگر بیابم،به صاحبش باز مىگردانم،گر چه زنانى را به آن کابین بستهو یا کنیزانى را با آن خریده باشند،زیرا عدالت گشایش مىآورد،و آن کس که عدالت بر او گران آید،تحمل ظلم و ستم بر او گرانتر خواهد بود![2]و[3] توضیحها: [1]از ابن عباس نقل شده که امام(ع)این مطالب را در روز دوم،پس ازبیعت مردم با وى ایراد فرمود. [2]عثمان قسمتهاى زیادى از زمینهاى خراجى را به بستگان و اصحابخود بخشیده بود، بدون اینکه آنها خدمتى به اسلام و مسلمین کردهباشند،امام(ع)این سخنان را در مورد باز گرداندن این اموال ایراد فرمودهاست. [3]امام(ع)پس از خلافت دستور فرمود:تمام سلاحهائى که در خانه عثمانبود و بر ضد مسلمانان بکار رفته بود و شترهاى زکات و تمام اموالى که او واصحابش از بیت المال تصرف کرده بودند در هر کجا که باشد بگیرند و به((بیت المال))برگردانند،این خبر در«ایله»(یکى از مناطق شام)به((عمرو بنعاص))رسید،نامهاى به معاویه نوشت و یادآور شد که:هر فکرى دارى بکن! فرزند ابو طالب تمام ثروتى را که در این مدت تهیه کردهاى از تو خواهد گرفت(ما کنت صانعا فاصنع اذ قشرک ابن ابیطالب من کل مال تملکه کما تقشر عنالعصالحاها)(شرح ابن ابى الحدید جلد 1 صفحه269 و 270). این کلام را ابو البلال حسن بن عبد الله بن عسکرى متوفاى بعد از 395 در کتاب«الاوائل»در ضمن خطبهاى طولانى آورده است(استناد نهج البلاغه ص 24)
|
خطبه شماره 16 | |
من کلام له علیه السلام لمّا بویع بالمدینة [وفیها یخبر الناس بعلمه بما تؤول إلیه أحوالهم وفیها یقسمهم إلى أقسام:] ذِمَّتیفف بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌوَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ العِبَرُضف عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ المَثُلاتِ حَجَزَهُالتَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلاَ وَإِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَایَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبِیَّهُ صلى الله علیه وآله ، وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّبَلْبَلَةً، وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَلَتُسَاطُنَّسَوْطَ القِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ، وَأَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ، وَلَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا، وَلَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا. وَاللهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَةً وَلا کَذَبْتُ کِذْبَةً، وَلَقَدْ نُبِّئْتُ بِهذا المَقامِ وَهذَاالیَوْمِ. أَلاَ وَإِنَّ الخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌحُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُها، وَخُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فی النَّارِ أَلاَ وَإِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا، وَأُعْطُوا أَزِمَّتَها، فَأَوْرَدَتْهُمُ الجَنَّةَ. حَقٌّ وَبَاطِلٌ، وَلِکُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ البَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ، وَلَئِنْ قَلَّ الحقُّ لَرُبَّما وَلَعَلَّ، وَلَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیءٌ فَأَقْبَلَ! وأقول: إنّ فی هذا الکلام الاَدنى من مواقع الاِحسان ملا تبلغه مواقع الاستحسان، وإنّ حظ العجب منه أکثر من حظ العُجب به، وفیه ـ مع الحال التی وصفنا ـ زوائد من الفصاحة لا یقوم بها لسان، ولا یَطَّلع فَجهاإنسان، ولا یعرف ما أقوله إلاّ من ضرب فی هذه الصناعة بحق، وجرى فیها على عرق . ومن هذه الخطبة [وفیها یقسّم الناس إلى ثلاثة أصناف] شُغِلَ مَنِ الجَنَّةُ وَالنَّارُ أَمَامَهُ! سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا، وَطَالِبٌ بَطِیءٌ رَجَا، وَمُقَصِّرٌ فی النَّارِ هَوَى. الَیمِینُ وَالشِّمالُ مَضَلَّةٌ، وَالطَّرِیقُ الوُسْطَى هِیَ الجَادَّةُ عَلَیْهَا بَاقی الکِتَابِ وَآثَارُ النُّبُوَّةِ، وَمِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَإلَیْهَا مَصِیرُ العَاقِبَةِ. هَلَکَ مَنِ ادَّعى، وَخَابَ مَنِ افْتَرَى، مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ، وَکَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ، لاَیَهْلِکُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُأَصْلٍ، وَلاَ یَظْمَأُ عَلَیْهَا زَرْعُ قَوْمٍ. فَاسْتَتِرُوا بِبُیُوتِکُمْ، وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ، وَالتَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِکُمْ، وَلاَ یَحْمَدْ حَامِدٌ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ یَلُمْ لاَئِمٌ إِلاَّ نَفْسَهُ.
| |
ترجمه خطبه شماره 16 | |
(این سخن را امام هنگامى فرمود که عطایاى عثمان را به بیت المال بازگرداند)[1]به خدا سوگند!آنچه از عطایاى عثمان،و آنچه بیهوده از بیت المال مسلمین به اینو آن بخشیده،اگر بیابم،به صاحبش باز مىگردانم،گر چه زنانى را به آن کابین بستهو یا کنیزانى را با آن خریده باشند،زیرا عدالت گشایش مىآورد،و آن کس که عدالت بر او گران آید،تحمل ظلم و ستم بر او گرانتر خواهد بود![2]و[3] توضیحها: [1]از ابن عباس نقل شده که امام(ع)این مطالب را در روز دوم،پس ازبیعت مردم با وى ایراد فرمود. [2]عثمان قسمتهاى زیادى از زمینهاى خراجى را به بستگان و اصحابخود بخشیده بود، بدون اینکه آنها خدمتى به اسلام و مسلمین کردهباشند،امام(ع)این سخنان را در مورد باز گرداندن این اموال ایراد فرمودهاست. [3]امام(ع)پس از خلافت دستور فرمود:تمام سلاحهائى که در خانه عثمانبود و بر ضد مسلمانان بکار رفته بود و شترهاى زکات و تمام اموالى که او واصحابش از بیت المال تصرف کرده بودند در هر کجا که باشد بگیرند و به((بیت المال))برگردانند،این خبر در«ایله»(یکى از مناطق شام)به((عمرو بنعاص))رسید،نامهاى به معاویه نوشت و یادآور شد که:هر فکرى دارى بکن! فرزند ابو طالب تمام ثروتى را که در این مدت تهیه کردهاى از تو خواهد گرفت(ما کنت صانعا فاصنع اذ قشرک ابن ابیطالب من کل مال تملکه کما تقشر عنالعصالحاها)(شرح ابن ابى الحدید جلد 1 صفحه269 و 270). این کلام را ابو البلال حسن بن عبد الله بن عسکرى متوفاى بعد از 395 در کتاب«الاوائل»در ضمن خطبهاى طولانى آورده است(استناد نهج البلاغه ص 24)
|
خطبه شماره 36 | |
ومن خطبة له علیه السلام فی تخویف أَهل النهروان فَأَنَا نَذِیرٌ لَکُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَىبِأَثْنَاءِ هذَا النَّهَرِ، وَبِأَهْضَامِ هذَاالْغَائِطِ عَلَى غَیْرِ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ، وَلاَ سُلْطَانٍ مُبِینٍ مَعَکُمْ، قَدْ طَوَّحَتْ بِکُمُالدَّارُ، وَاحْتَبَلَکُمُ الْمِقْدَارُ وَقَدْ کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ هذِهِ الْحُکُومَةِ فَأَبَیْتُمْ عَلَیَّ إِبَاءَ المخالفین، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْیِی إِلَىْ هَوَاکُمْ، وَأَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِّ، سُفَهَاءُ الاََْحْلاَمِ وَلَمْ آتِ ـ لاَ أَبَا لَکُمْ ـ بُجْراً وَلاَ أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّاً.
| |
ترجمه خطبه شماره 36 | |
«خطبهایست که امام براى اعلام خطر به خوارج نهروان در مورد اشتباهاتشان ایرادفرموده است»[1][2][3]نکند بى دلیل کشته شوید! شما را از این بیم مىدهم:نکند بدون دلیلى از پروردگارتان،و با دستى تهى از مدرکروشن، جسد شما در کنار این نهر و در این گودال بیفتد.[4]دنیا شما را در گمراهى پرتاب کرده و مقدراتى(که به دستشما فراهم شده)شما راآماده مرگ ساخته است. من شما را از این حکمیت نهى کردم،ولى با سرسختى مخالفت نمودید،و فرمان مراپشتسر انداختید تا به دلخواه شما تن در دادم! این گروه کم عقل!و اى کم فکرها!من کار خلافى انجام نداده بودم و نمىخواستمبه شما زیان برسانم. توضیحها: [1]بعضى از قسمتهاى این خطبه را طبرى در تاریخ خود جلد6 آوردهاست(مستدرک و مدارک نهج البلاغه صفحه243) و در شرح ابن ابى الحدید جلد 2 صفحه283 آمده است که این خطبه را امام روزنهروان در برابر خوارج ایراد فرمود. [2]«نهروان»نام دامنه نهرى است در نزدیکى کوفه و در کنار آنصحراى«حروراء»واقع است،و بهمین مناسبتخوارج نهروان را«حروریه»نیز مىگویند. رئیس این گروه گمراه«حرقوص بن زهیر سعدى»است که به«ذو الثدیة»ملقب بوده است. (شرح نهج البلاغه عبده ذیل خطبه) [3]ابن ابى الحدید مىنویسد: اخبار و روایات در حد تواتر است که خداوند به قاتلان و کشندگان خوارجوعده ثواب داده است. و این سخنان از زبان پیغمبر(ص)نقل گردیده است. از جمله اینکه: در اخبار صحیح و مورد اتفاق رسیده است: هنگامى که پیغمبر اموالى را تقسیم مىفرمود کسى به او گفت عدالت رامراعات کن! پیامبر(ص)در پاسخ فرمود: مراعات کردم. او باز هم جمله اول را تکرار کردپیامبر(ص)فرمود: واى بر تو اگر من عدالت را مراعات نکنم چه کسى مراعات مىکند؟ عمر بن خطاب از پیامبر اجازه خواست،تا گردن این شخص را بزند. فرمود:وى را رها کن!از او اقوامى برمىخیزند،که از دین خارج مى-شوند،و آن هنگامى است که بین مردم تفرقه افتاده باشد،نماز و روزه شما دربرابر نماز و روزه آنها(ظاهرا)ناچیز مىنماید قرآن را مىخوانند ولى به آن عملنمىکنند. در«مسند»«احمد حنبل»از قول«مسروق»آمده است که عایشه ازمن پرسید. از«مخدج»چه خبر دارى؟ گفتم على بن ابیطالب او را در نهروان کشت. عایشه گفتبراى این گفته شاهد اقامه کن،من افرادى را براى شهادتآوردم. پس از آن به او گفتم تو را به صاحب این قبر(قبر پیغمبر ص)قسم مىدهم دربارهاو چه شنیدهاى؟ گفت:پیغمبر(ص)مىفرمود: «انهم شر الخلق و الخلیقه،یقتلهم خیر الخلق و الخلیقه و اقربهم عند اللهوسیلة»: «آنها بدترین مردمند که بهترین مردم و نزدیکترین افراد به خدا آنها راخواهد کشت». (شرح ابن ابى الحدید جلد 2 صفحه 265 و267) [4]«باثناء هذا النهر» این جمله اشاره به یک خبر غیبى است،در این مورد مطالب فراوانى نقلشده است از جمله: یکى از اصحاب امام(ع)که پیشاپیش لشکر بود خدمت امام(ع)رسیدو بشارت داد که خوارج با شنیدن آمدن شما از نهر گذشتهاندامام سه بار وى را سوگند داد که«از نهر عبور کردهاند»جواب داد آرىامام(ع)فرمود: «و الله ما عبروا و لن یعبروا و ان مصارعهم لدون النطفة و الذى فلق الحبةو برء النسمة لن یبلغوا الاثلاث و لا قصر بوازن حتى یقتلهم الله»:«به خدا سوگند عبور نکردهاند و هرگز عبور نخواهند کرد میدان کشتهشدن آنها این طرف نهر خواهد بود سوگند به خدائى که دانه را شکافته و انسانرا آفریده پیش از آنکه به«اثلاث»(نام محلى است)و«قصر بوازن»-برسندخداوند آنها را خواهد کشت»جوانى مىگوید: با خود گفتم او خبر از غیب مىگوید؟اگر پس از رسیدن مشاهده کردمخلاف است نیزه خود را در چشمش فرو خواهم کرد آیا ادعاى علمغیب مىکند. ولى هنگامى که به نهر رسیدیم دیدیم همه شمشیرها را شکسته و آمادهجنگ ایستادهاند، جوان از اسب پیاده شد و عرض کرداى امیر مؤمنان تا هم اکنون درباره تو شک داشتم و الان بسوى تو و خدابازگشتهام مرا ببخش امام(ع)فرمود: «ان الله هو الذى یغفر الذنوب»:تنها خدا گناهان را مىبخشد!استغفار کن هنگامى که لشکر امام علیه السلام با خوارج روبرو شدند فرمود: جنگ را با آنها شروع نکنید،آنها لشکر امام علیه السلام را تیرباران کردندجریان را به امام گزارش دادند. فرمود دستبجنگ نزنید،خوارج براى بار دوم حمله نمودندباز هم امام آنها را از پاسخ متقابل باز داشت،و چون بار سوم حملهنمودند،فرمود: «الان طاب القتال احملوا علیهم»: :هم اکنون جنگ بىاشکال استحمله کنید... و نیز فرمود: «لا یقتلا منکم عشرة و لا یسلم منهم عشرة»: از شما ده نفر کشته نگردد و از آنها ده نفر باقى نماند،بعد از پایان جنگمعلوم شد9 نفر از اصحاب امام علیه السلام شهید شدهاند و از آنها 8 نفر جان بدربردهاند«شرح ابن ابى الحدید اقتباس از ص 271-280 جلد 2»
|
خطبه شماره 56 | |
ومن کلام له علیه السلام [یصف أصحاب رسولالله] [وذلک یوم صفین حین أمر الناس بالصلح] وَلَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ صلى الله علیه وآله ، نَقْتُلُ آبَاءَنا وَأَبْنَاءَنَا وَإخْوَانَنا وَأَعْمَامَنَا، مَا یَزِیدُنَا ذلِکَ إلاَّ إِیمَاناً وَتَسْلِیماً، وَمُضِیّاً عَلَى اللَّقَمِ وَصَبْراً عَلى مَضَضِ الاَْلَمِلا.، وَجِدّاً عَلى جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَلَقَدْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَالاَْخَرُ مِنْ عَدُوِّنا یَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَالْفَحْلَیْنِ، یَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أیُّهُمَا یَسْقِیصَاحِبَهُ کَأْسَ المَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا، ومَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَى اللهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ وَأَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصرَ، حَتَّى اسْتَقَرَّ الاِِْسْلاَمُ مُلْقِیاً جِرَانَهُذ. وَمُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ، وَلَعَمْرِی لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ، وَلاَ اخْضَرَّ لِلاِِیمَانِ عُودٌ، وَأَیْمُ اللهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَادَماً، وَلَتُتْبِعُنَّهَا نَدَما ً! | |
ترجمه خطبه شماره 56 | |
«یکى از سخنانى است که امام(ع)در مورد اخلاص خویش و مسلمانان در نبردهاىزمان پیامبر(ص)براى پند به اصحابش فرموده است» [1]«مخلصانه نبرد مىکردیم»در رکاب پیامبر آنچنان مخلصانه مىجنگیدیم و براى پیشبرد(حق و عدالت)از هیچ چیز باک نداشتیم که حتى حاضر بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خویش را در اینراه(اگر بر خلاف حق باشند)نابود کنیم. این پیکار بر تسلیم و ایمان ما مىافزود و ما را در جاده وسیع حق و صبر و بردبارى در برابر ناراحتیها و جهاد و کوشش پىگیربا دشمن ثابت قدمتر مىساخت،گاهى یک نفر از ما و دیگرى از دشمنان ما،همانند دوقهرمان با یکدیگر نبرد مىکردند،هر کدام مىخواست کار دیگرى را تمام کند،تا کدامیک جام مرگ را به دیگرى بنوشاند،گاهى ما بر دشمن پیروز مىشدیم،و زمانى دشمن بر مااما هنگامى که خداوند راستى و اخلاص ما را دید خوارى و ذلت را به دشمنان مانازل کرد و نصرت و پیروزى را به ما عنایت فرمود،تا آنجا که اسلام بر زمینها گسترده شدو سرزمین پهناورى براى خویش برگزید.به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بودیمهرگز پایهاى براى دین بر پا نمىشد و شاخهاى از درخت ایمان سبز نمىگردید. به خدا سوگند با این عمل بىرویه خود آنچنان راه افراط را مىپوئید که همانند شترىکه بى حساب آن را بدوشند و از پستانش خون بچکد،آینده شومى خواهید داشت. توضیحها: [1]این سخن را امام(ع)هنگامى فرمود که«عبد الله بن حضرمى»از طرفمعاویه به بصره رفته بود تا آنجا را در تحتحکومت معاویه در آورد. «ابن حضرمى»پس از ورود به بصره در میان قبیله بنى تمیم فرود آمد واکثر بصریان با او بیعت کردند امام در این سخن اصحابش را براى بیرون راندنابن حضرمى تشویق فرمود: از میان اصحاب شخصى بنام«اعین بن صبیعه مجاشعى»داوطلب شد و ازطرف امام(ع)به بصره اعزام گردیدولى پس از رسیدن به بصره و روبرو شدن با مخالفان عدهاى ناشناس بهوى در بسترش حمله کردند و بالاخره او را کشتند. فرماندار امام در بصره(زیاد)جریان را به امام گزارش داد و اضافه کرد: اگر«جاریة بن قدامه»را براى مبارزه با ابن حضرمى بفرستید بجاست،زیرا او با بصیرت،و در میان بستگانش با نفوذ و نسبتبه دشمنان امام(ع)جدى است. امام(ع)او را خواست و به بصره فرستاد. جاریة بن قدامه بالاخره ابن حضرمى را در خانهاى محاصره کرد و کارشرا تمام ساخت و جریان را به امام(ع)گزارش داد(شرح ابن ابى الحدیدجلد 4 صفحه 34-52)و نیز گفته شده که این سخن را امام(ع)در صفین هنگامى که مردم براىصلح آماده شده بودند فرموده است(مستدرک و مدارک نهج البلاغه صفحه243) |