مهدویت

مهدویت

مهدویت
مهدویت

مهدویت

مهدویت

مفهوم عدل در خطبه های علی(ع)

خطبه شماره 437

 وسئل علیه السلام أَیّما أَفضل: العدل، أَو الجود؟ فقال: الْعَدْلُ یَضَعُ الاَُْمُورَ مَوَاضِعَهَا، والْجُودُ یُخْرِجُهَا عَنْ جِهَتِهَا، وَالْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَالْجُودُ عَارضٌ خَاصٌّ، فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَأَفْضَلُهُمَا.

 

ترجمه خطبه شماره 437

 از امام پرسیدند از این دو کدام برترند:عدالت،یا سخاوت؟فرمود: عدالت هر چیز را در جاى خود قرار مى‏دهد ولى سخاوت آنرا از مسیرش فراتر مى‏بردعدالت، قانونى همگانى است ولى سخاوت جنبه خصوصى دارد بنابر این عدالت‏ شریفتر و برتر است.

 

خطبه شماره 231

 وقال علیه السلام فی قول الله تعالى : الْعَدْلُ الاِِْنْصَافُ، وَالاِِْحْسَانُ التَّفَضُّلُ.

 

ترجمه خطبه شماره 231

 امام علیه السلام در تفسیر آیه‏«ان الله یامر بالعدل و الاحسان‏»(خداوندبعدل و احسان فرمان میدهد)(سوره‏نحل(16)،آیه‏90.)فرمود: «عدالت‏» حق مردم را دادن و«احسان‏»بخشش بیشتر است.

 

خطبه شماره 476

 وقال علیه السلام لزیاد بن أبیه. وقد استخلفَهُ لعبد الله بن العباس على فارس وأَعمالها، فی کلامٍ طویلٍ کان بینهما، نهاه فیه عن تقدم الخَراج: اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ، وَاحْذَرِ الْعَسْفَوالْحَیْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلاَءِ، وَالْحَیْفَ یَدْعُو إِلَى السَّیْفِ.

 

ترجمه خطبه شماره 476

 امام این سخن را به زیاد بن ابیه هنگامیکه او را جانشین‏«عبد الله بن عباس‏»در منطقه فارس قرار داد،در ضمن یک سخن طولانى که در زمینه نهى از افزایش‏خراج و مالیات بیان کرد، فرمود:عدالت را پیشه کن و از خشونت و سختگیرى بیجاو ستمگرى بپرهیز،چرا که سختگیرى موجب فرار مردم از منطقه،و ظلم و ستم دعوت‏به مبارزه مسلحانه میکند.

 

خطبه شماره 341

 وقال علیه السلام : یَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَومِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ!

 

ترجمه خطبه شماره 341

روز اجراى عدل بر ستمگر سختتر است از روز ظلم ستمگر بر مظلوم.

 

خطبه شماره 470

 وسئل علیه السلام عن التوحید والعدل فقال: التَّوْحِیدُ أنْ لا تَتَوَهَّمَهُ وَالْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ .

 

ترجمه خطبه شماره 470

از امام درباره توحید و عدل سؤال کردند فرمود: توحید آنست که خداى را در وهم و اندیشه نیاورى و عدل آنست که او رامتهم نسازى(اشاره باینکه ذات خدا در اندیشه هیچکس نمیگنجد و او در تقسیم‏نعمتهایش کاملا عادل است)

 

خطبه شماره 231

 وقال علیه السلام فی قول الله تعالى : الْعَدْلُ الاِِْنْصَافُ، وَالاِِْحْسَانُ التَّفَضُّلُ.

 

ترجمه خطبه شماره 231

 امام علیه السلام در تفسیر آیه‏«ان الله یامر بالعدل و الاحسان‏»(خداوندبعدل و احسان فرمان میدهد)(سوره‏نحل(16)،آیه‏90.)فرمود: «عدالت‏»حق مردم را دادن و«احسان‏»بخشش بیشتر است.

 

خطبه شماره 15

 ومن کلام له علیه السلام فیما ردّه على المسلمین من قطائع عثمان وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ، وَمُلِکَ بِهِ الاِِْمَاءُ، لَرَدَدْتُهُ؛ فَإِنَّ فی العَدْلِ سَعَةً، وَمَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ العَدْلُ، فَالجَوْرُ عَلَیْهِ أَضیَقُ!

 

ترجمه خطبه شماره 15

 (این سخن را امام هنگامى فرمود که عطایاى عثمان را به بیت المال بازگرداند)[1]به خدا سوگند!آنچه از عطایاى عثمان،و آنچه بیهوده از بیت المال مسلمین به این‏و آن بخشیده،اگر بیابم،به صاحبش باز مى‏گردانم،گر چه زنانى را به آن کابین بسته‏و یا کنیزانى را با آن خریده باشند،زیرا عدالت گشایش مى‏آورد،و آن کس که عدالت ‏بر او گران آید،تحمل ظلم و ستم بر او گرانتر خواهد بود![2]و[3] توضیح‏ها: [1]از ابن عباس نقل شده که امام(ع)این مطالب را در روز دوم،پس ازبیعت مردم با وى ایراد فرمود. [2]عثمان قسمتهاى زیادى از زمینهاى خراجى را به بستگان و اصحاب‏خود بخشیده بود، بدون اینکه آنها خدمتى به اسلام و مسلمین کرده‏باشند،امام(ع)این سخنان را در مورد باز گرداندن این اموال ایراد فرموده‏است. [3]امام(ع)پس از خلافت دستور فرمود:تمام سلاح‏هائى که در خانه عثمان‏بود و بر ضد مسلمانان بکار رفته بود و شترهاى زکات و تمام اموالى که او واصحابش از بیت المال تصرف کرده بودند در هر کجا که باشد بگیرند و به((بیت المال))برگردانند،این خبر در«ایله‏»(یکى از مناطق شام)به((عمرو بن‏عاص))رسید،نامه‏اى به معاویه نوشت و یادآور شد که:هر فکرى دارى بکن! فرزند ابو طالب تمام ثروتى را که در این مدت تهیه کرده‏اى از تو خواهد گرفت(ما کنت صانعا فاصنع اذ قشرک ابن ابیطالب من کل مال تملکه کما تقشر عن‏العصالحاها)(شرح ابن ابى الحدید جلد 1 صفحه‏269 و 270). این کلام را ابو البلال حسن بن عبد الله بن عسکرى متوفاى بعد از 395 در کتاب‏«الاوائل‏»در ضمن خطبه‏اى طولانى آورده است(استناد نهج البلاغه ص 24)

 

خطبه شماره 16

 من کلام له علیه السلام لمّا بویع بالمدینة [وفیها یخبر الناس بعلمه بما تؤول إلیه أحوالهم وفیها یقسمهم إلى أقسام:] ذِمَّتیفف بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌوَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ العِبَرُضف عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ المَثُلاتِ حَجَزَهُالتَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلاَ وَإِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَایَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبِیَّهُ صلى الله علیه وآله ، وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّبَلْبَلَةً، وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَلَتُسَاطُنَّسَوْطَ القِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ، وَأَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ، وَلَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا، وَلَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا. وَاللهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَةً وَلا کَذَبْتُ کِذْبَةً، وَلَقَدْ نُبِّئْتُ بِهذا المَقامِ وَهذَاالیَوْمِ. أَلاَ وَإِنَّ الخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌحُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُها، وَخُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فی النَّارِ أَلاَ وَإِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا، وَأُعْطُوا أَزِمَّتَها، فَأَوْرَدَتْهُمُ الجَنَّةَ. حَقٌّ وَبَاطِلٌ، وَلِکُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ البَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ، وَلَئِنْ قَلَّ الحقُّ لَرُبَّما وَلَعَلَّ، وَلَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیءٌ فَأَقْبَلَ! وأقول: إنّ فی هذا الکلام الاَدنى من مواقع الاِحسان ملا تبلغه مواقع الاستحسان، وإنّ حظ العجب منه أکثر من حظ العُجب به، وفیه ـ مع الحال التی وصفنا ـ زوائد من الفصاحة لا یقوم بها لسان، ولا یَطَّلع فَجهاإنسان، ولا یعرف ما أقوله إلاّ من ضرب فی هذه الصناعة بحق، وجرى فیها على عرق . ومن هذه الخطبة [وفیها یقسّم الناس إلى ثلاثة أصناف] شُغِلَ مَنِ الجَنَّةُ وَالنَّارُ أَمَامَهُ! سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا، وَطَالِبٌ بَطِیءٌ رَجَا، وَمُقَصِّرٌ فی النَّارِ هَوَى. الَیمِینُ وَالشِّمالُ مَضَلَّةٌ، وَالطَّرِیقُ الوُسْطَى هِیَ الجَادَّةُ عَلَیْهَا بَاقی الکِتَابِ وَآثَارُ النُّبُوَّةِ، وَمِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَإلَیْهَا مَصِیرُ العَاقِبَةِ. هَلَکَ مَنِ ادَّعى، وَخَابَ مَنِ افْتَرَى، مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ، وَکَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ، لاَیَهْلِکُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُأَصْلٍ، وَلاَ یَظْمَأُ عَلَیْهَا زَرْعُ قَوْمٍ. فَاسْتَتِرُوا بِبُیُوتِکُمْ، وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ، وَالتَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِکُمْ، وَلاَ یَحْمَدْ حَامِدٌ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ یَلُمْ لاَئِمٌ إِلاَّ نَفْسَهُ.

 

ترجمه خطبه شماره 16

(این سخن را امام هنگامى فرمود که عطایاى عثمان را به بیت المال بازگرداند)[1]به خدا سوگند!آنچه از عطایاى عثمان،و آنچه بیهوده از بیت المال مسلمین به این‏و آن بخشیده،اگر بیابم،به صاحبش باز مى‏گردانم،گر چه زنانى را به آن کابین بسته‏و یا کنیزانى را با آن خریده باشند،زیرا عدالت گشایش مى‏آورد،و آن کس که عدالت ‏بر او گران آید،تحمل ظلم و ستم بر او گرانتر خواهد بود![2]و[3] توضیح‏ها: [1]از ابن عباس نقل شده که امام(ع)این مطالب را در روز دوم،پس ازبیعت مردم با وى ایراد فرمود. [2]عثمان قسمتهاى زیادى از زمینهاى خراجى را به بستگان و اصحاب‏خود بخشیده بود، بدون اینکه آنها خدمتى به اسلام و مسلمین کرده‏باشند،امام(ع)این سخنان را در مورد باز گرداندن این اموال ایراد فرموده‏است. [3]امام(ع)پس از خلافت دستور فرمود:تمام سلاح‏هائى که در خانه عثمان‏بود و بر ضد مسلمانان بکار رفته بود و شترهاى زکات و تمام اموالى که او واصحابش از بیت المال تصرف کرده بودند در هر کجا که باشد بگیرند و به((بیت المال))برگردانند،این خبر در«ایله‏»(یکى از مناطق شام)به((عمرو بن‏عاص))رسید،نامه‏اى به معاویه نوشت و یادآور شد که:هر فکرى دارى بکن! فرزند ابو طالب تمام ثروتى را که در این مدت تهیه کرده‏اى از تو خواهد گرفت(ما کنت صانعا فاصنع اذ قشرک ابن ابیطالب من کل مال تملکه کما تقشر عن‏العصالحاها)(شرح ابن ابى الحدید جلد 1 صفحه‏269 و 270). این کلام را ابو البلال حسن بن عبد الله بن عسکرى متوفاى بعد از 395 در کتاب‏«الاوائل‏»در ضمن خطبه‏اى طولانى آورده است(استناد نهج البلاغه ص 24)

 

خطبه شماره 36

ومن خطبة له علیه السلام فی تخویف أَهل النهروان فَأَنَا نَذِیرٌ لَکُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَىبِأَثْنَاءِ هذَا النَّهَرِ، وَبِأَهْضَامِ هذَاالْغَائِطِ عَلَى غَیْرِ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ، وَلاَ سُلْطَانٍ مُبِینٍ مَعَکُمْ، قَدْ طَوَّحَتْ بِکُمُالدَّارُ، وَاحْتَبَلَکُمُ الْمِقْدَارُ وَقَدْ کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ هذِهِ الْحُکُومَةِ فَأَبَیْتُمْ عَلَیَّ إِبَاءَ المخالفین، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْیِی إِلَىْ هَوَاکُمْ، وَأَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِّ، سُفَهَاءُ الاََْحْلاَمِ وَلَمْ آتِ ـ لاَ أَبَا لَکُمْ ـ بُجْراً وَلاَ أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّاً.

 

ترجمه خطبه شماره 36

 «خطبه‏ایست که امام براى اعلام خطر به خوارج نهروان در مورد اشتباهاتشان ایرادفرموده است‏»[1][2][3]نکند بى دلیل کشته شوید! شما را از این بیم مى‏دهم:نکند بدون دلیلى از پروردگارتان،و با دستى تهى از مدرک‏روشن، جسد شما در کنار این نهر و در این گودال بیفتد.[4]دنیا شما را در گمراهى پرتاب کرده و مقدراتى(که به دست‏شما فراهم شده)شما راآماده مرگ ساخته است. من شما را از این حکمیت نهى کردم،ولى با سرسختى مخالفت نمودید،و فرمان مراپشت‏سر انداختید تا به دلخواه شما تن در دادم! این گروه کم عقل!و اى کم فکرها!من کار خلافى انجام نداده بودم و نمى‏خواستم‏به شما زیان برسانم. توضیح‏ها: [1]بعضى از قسمتهاى این خطبه را طبرى در تاریخ خود جلد6 آورده‏است(مستدرک و مدارک نهج البلاغه صفحه‏243) و در شرح ابن ابى الحدید جلد 2 صفحه‏283 آمده است که این خطبه را امام روزنهروان در برابر خوارج ایراد فرمود. [2]«نهروان‏»نام دامنه نهرى است در نزدیکى کوفه و در کنار آن‏صحراى‏«حروراء»واقع است،و بهمین مناسبت‏خوارج نهروان را«حروریه‏»نیز مى‏گویند. رئیس این گروه گمراه‏«حرقوص بن زهیر سعدى‏»است که به‏«ذو الثدیة‏»ملقب بوده است. (شرح نهج البلاغه عبده ذیل خطبه) [3]ابن ابى الحدید مى‏نویسد: اخبار و روایات در حد تواتر است که خداوند به قاتلان و کشندگان خوارج‏وعده ثواب داده است. و این سخنان از زبان پیغمبر(ص)نقل گردیده است. از جمله اینکه: در اخبار صحیح و مورد اتفاق رسیده است: هنگامى که پیغمبر اموالى را تقسیم مى‏فرمود کسى به او گفت عدالت رامراعات کن! پیامبر(ص)در پاسخ فرمود: مراعات کردم. او باز هم جمله اول را تکرار کردپیامبر(ص)فرمود: واى بر تو اگر من عدالت را مراعات نکنم چه کسى مراعات مى‏کند؟ عمر بن خطاب از پیامبر اجازه خواست،تا گردن این شخص را بزند. فرمود:وى را رها کن!از او اقوامى برمى‏خیزند،که از دین خارج مى-شوند،و آن هنگامى است که بین مردم تفرقه افتاده باشد،نماز و روزه شما دربرابر نماز و روزه آنها(ظاهرا)ناچیز مى‏نماید قرآن را مى‏خوانند ولى به آن عمل‏نمى‏کنند. در«مسند»«احمد حنبل‏»از قول‏«مسروق‏»آمده است که عایشه ازمن پرسید. از«مخدج‏»چه خبر دارى؟ گفتم على بن ابیطالب او را در نهروان کشت. عایشه گفت‏براى این گفته شاهد اقامه کن،من افرادى را براى شهادت‏آوردم. پس از آن به او گفتم تو را به صاحب این قبر(قبر پیغمبر ص)قسم مى‏دهم درباره‏او چه شنیده‏اى؟ گفت:پیغمبر(ص)مى‏فرمود: «انهم شر الخلق و الخلیقه،یقتلهم خیر الخلق و الخلیقه و اقربهم عند الله‏وسیلة‏»: «آنها بدترین مردمند که بهترین مردم و نزدیکترین افراد به خدا آنها راخواهد کشت‏». (شرح ابن ابى الحدید جلد 2 صفحه 265 و267) [4]«باثناء هذا النهر» این جمله اشاره به یک خبر غیبى است،در این مورد مطالب فراوانى نقل‏شده است از جمله: یکى از اصحاب امام(ع)که پیشاپیش لشکر بود خدمت امام(ع)رسیدو بشارت داد که خوارج با شنیدن آمدن شما از نهر گذشته‏اندامام سه بار وى را سوگند داد که‏«از نهر عبور کرده‏اند»جواب داد آرى‏امام(ع)فرمود: «و الله ما عبروا و لن یعبروا و ان مصارعهم لدون النطفة و الذى فلق الحبة‏و برء النسمة لن یبلغوا الاثلاث و لا قصر بوازن حتى یقتلهم الله‏»:«به خدا سوگند عبور نکرده‏اند و هرگز عبور نخواهند کرد میدان کشته‏شدن آنها این طرف نهر خواهد بود سوگند به خدائى که دانه را شکافته و انسان‏را آفریده پیش از آنکه به‏«اثلاث‏»(نام محلى است)و«قصر بوازن‏»-برسندخداوند آنها را خواهد کشت‏»جوانى مى‏گوید: با خود گفتم او خبر از غیب مى‏گوید؟اگر پس از رسیدن مشاهده کردم‏خلاف است نیزه خود را در چشمش فرو خواهم کرد آیا ادعاى علم‏غیب مى‏کند. ولى هنگامى که به نهر رسیدیم دیدیم همه شمشیرها را شکسته و آماده‏جنگ ایستاده‏اند، جوان از اسب پیاده شد و عرض کرداى امیر مؤمنان تا هم اکنون درباره تو شک داشتم و الان بسوى تو و خدابازگشته‏ام مرا ببخش امام(ع)فرمود: «ان الله هو الذى یغفر الذنوب‏»:تنها خدا گناهان را مى‏بخشد!استغفار کن هنگامى که لشکر امام علیه السلام با خوارج روبرو شدند فرمود: جنگ را با آنها شروع نکنید،آنها لشکر امام علیه السلام را تیرباران کردندجریان را به امام گزارش دادند. فرمود دست‏بجنگ نزنید،خوارج براى بار دوم حمله نمودندباز هم امام آنها را از پاسخ متقابل باز داشت،و چون بار سوم حمله‏نمودند،فرمود: «الان طاب القتال احملوا علیهم‏»: :هم اکنون جنگ بى‏اشکال است‏حمله کنید... و نیز فرمود: «لا یقتلا منکم عشرة و لا یسلم منهم عشرة‏»: از شما ده نفر کشته نگردد و از آنها ده نفر باقى نماند،بعد از پایان جنگ‏معلوم شد9 نفر از اصحاب امام علیه السلام شهید شده‏اند و از آنها 8 نفر جان بدربرده‏اند«شرح ابن ابى الحدید اقتباس از ص 271-280 جلد 2»

 

خطبه شماره 56

 ومن کلام له علیه السلام [یصف أصحاب رسولالله] [وذلک یوم صفین حین أمر الناس بالصلح] وَلَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ صلى الله علیه وآله ، نَقْتُلُ آبَاءَنا وَأَبْنَاءَنَا وَإخْوَانَنا وَأَعْمَامَنَا، مَا یَزِیدُنَا ذلِکَ إلاَّ إِیمَاناً وَتَسْلِیماً، وَمُضِیّاً عَلَى اللَّقَمِ وَصَبْراً عَلى مَضَضِ الاَْلَمِلا.، وَجِدّاً عَلى جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَلَقَدْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَالاَْخَرُ مِنْ عَدُوِّنا یَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَالْفَحْلَیْنِ، یَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أیُّهُمَا یَسْقِیصَاحِبَهُ کَأْسَ المَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا، ومَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَى اللهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ وَأَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصرَ، حَتَّى اسْتَقَرَّ الاِِْسْلاَمُ مُلْقِیاً جِرَانَهُذ. وَمُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ، وَلَعَمْرِی لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ، وَلاَ اخْضَرَّ لِلاِِیمَانِ عُودٌ، وَأَیْمُ اللهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَادَماً، وَلَتُتْبِعُنَّهَا نَدَما

ً!

ترجمه خطبه شماره 56

«یکى از سخنانى است که امام(ع)در مورد اخلاص خویش و مسلمانان در نبردهاى‏زمان پیامبر(ص)براى پند به اصحابش فرموده است‏» [1]«مخلصانه نبرد مى‏کردیم‏»در رکاب پیامبر آنچنان مخلصانه مى‏جنگیدیم و براى پیشبرد(حق و عدالت)از هیچ چیز باک نداشتیم که حتى حاضر بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خویش را در این‏راه(اگر بر خلاف حق باشند)نابود کنیم. این پیکار بر تسلیم و ایمان ما مى‏افزود و ما را در جاده وسیع حق و صبر و بردبارى در برابر ناراحتیها و جهاد و کوشش پى‏گیربا دشمن ثابت قدمتر مى‏ساخت،گاهى یک نفر از ما و دیگرى از دشمنان ما،همانند دوقهرمان با یکدیگر نبرد مى‏کردند،هر کدام مى‏خواست کار دیگرى را تمام کند،تا کدام‏یک جام مرگ را به دیگرى بنوشاند،گاهى ما بر دشمن پیروز مى‏شدیم،و زمانى دشمن بر مااما هنگامى که خداوند راستى و اخلاص ما را دید خوارى و ذلت را به دشمنان مانازل کرد و نصرت و پیروزى را به ما عنایت فرمود،تا آنجا که اسلام بر زمینها گسترده شدو سرزمین پهناورى براى خویش برگزید.به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم‏هرگز پایه‏اى براى دین بر پا نمى‏شد و شاخه‏اى از درخت ایمان سبز نمى‏گردید. به خدا سوگند با این عمل بى‏رویه خود آنچنان راه افراط را مى‏پوئید که همانند شترى‏که بى حساب آن را بدوشند و از پستانش خون بچکد،آینده شومى خواهید داشت. توضیح‏ها: [1]این سخن را امام(ع)هنگامى فرمود که‏«عبد الله بن حضرمى‏»از طرف‏معاویه به بصره رفته بود تا آنجا را در تحت‏حکومت معاویه در آورد. «ابن حضرمى‏»پس از ورود به بصره در میان قبیله بنى تمیم فرود آمد واکثر بصریان با او بیعت کردند امام در این سخن اصحابش را براى بیرون راندن‏ابن حضرمى تشویق فرمود: از میان اصحاب شخصى بنام‏«اعین بن صبیعه مجاشعى‏»داوطلب شد و ازطرف امام(ع)به بصره اعزام گردیدولى پس از رسیدن به بصره و روبرو شدن با مخالفان عده‏اى ناشناس به‏وى در بسترش حمله کردند و بالاخره او را کشتند. فرماندار امام در بصره(زیاد)جریان را به امام گزارش داد و اضافه کرد: اگر«جاریة بن قدامه‏»را براى مبارزه با ابن حضرمى بفرستید بجاست،زیرا او با بصیرت،و در میان بستگانش با نفوذ و نسبت‏به دشمنان امام(ع)جدى است. امام(ع)او را خواست و به بصره فرستاد. جاریة بن قدامه بالاخره ابن حضرمى را در خانه‏اى محاصره کرد و کارش‏را تمام ساخت و جریان را به امام(ع)گزارش داد(شرح ابن ابى الحدیدجلد 4 صفحه 34-52)و نیز گفته شده که این سخن را امام(ع)در صفین هنگامى که مردم براى‏صلح آماده شده بودند فرموده است(مستدرک و مدارک نهج البلاغه صفحه‏243)

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:46 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد