تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی ازدیدگاه امام خمینی(ره)1
امام خمینی (س) یک عالم بزرگ دینی است و عالم دین نهتنها آگاه به شئون و قواعد دینی بلکه پاسدار و حافظ آن است. حفظ دین از بدعتها و حفظ اصول و مبانی دین ازانحراف از برجستهترین وظایف هر عالم دینی است؛ همانگونه که طبق روایت کتاب کافی، پیامبر اسلام (ص) در این زمینه فرموده:«اذا ظهرت البدع فیامتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنه الله» (زمانی که در امتم بدعتها آشکار گردید بر عالم و دانشمند است که علم خویش را آشکار کند، پس هرکس چنین نکند لعنت خداوند بر او باد.)
ادیان الهی و ارزشهای مطرح شده در آنها برای انسان آمدهاند، انسانی که به دلیل دارا بودن عقل و اختیار از نیروی اراده و توان تصمیمگیری و انتخاب برخورداراست. اما همین انسان دارای عقل و اختیار محدود به حدود شرایط فراوان زمانی و محیطی و طبیعی است؛ محدودیتهایی نیز از درون بر او تحمیل میشود، هوسها و خواستههای نفسانی وهوائج شیطانی، فراموشی و . . . محدودیتهای درونی او هستند، بنابراین نمی توان انتظار داشت که هر انسانی با چنین محدودیتها و موانعی که سد راه او هستند بتواند همواره حق و حقیقت را همانگونه که هستند ببیند و در راه حق و حقیقت گام بردارد. همراه شدن القائات متعدد بیرونی با این محدودیتها تفکر انسان را از دین و مسائل دینی منحرف میسازد. در چنین شرایطی است که اندیشه دینی انسان حیات واقعی خود را از دست میدهد ودگرگون میگردد. این دگرگونی و فقدان حیات میتواند درصور گوناگونی نظیر «بدعت»، «تحریف»، «موت سنت» و . . . جلوهگر شود. به علاوه تفکر دینی (چه در شکل کلی خود وچه در قالب ارزشهای دینی) از دو جهت همواره در معرض تهدید قرار دارد. یکی از این جهت ها را نگرش و تلاش کجاندیشان تنگنظری تشکیل میدهد که میکوشند تا درک ناقص، نسبی و جزییگرای خود را از دین و ارزشهای دینی بهجای حقیقت ناب و خالص «دین» و ارزشهای متعالی و والای دینی بنشانند و به این درک و بینش ناصحیح و ناتوان خود رنگ قداست، پاکی، اطلاق و کامل بودن بخشند و به نام دفاع از دین و ارزشهایی چون «عدالتخواهی و ظلمستیزی» و . .. و گاه به انگیزه خدمت به جامعه و بشریت، دین خدا وارزشهای والای آن را در حالت تحجر، جمود و قشریت گرفتارکنند.جهت دیگر اینکه، دین و به ویژه ارزشهای دینی نظیر عدالتخواهی، ظلمستیزی و . . همیشه در معرض انواع گوناگون تعرضات و حملات بد اندیشان دنیا پرست و دنیا پرستان مادهگرایی بوده است که آن را مانع هوسرانیها، فزون خواهیها، زورگوییها و سلطهطلبیهای خود میدانند و به همین جهت گاه درصدد براندازی کامل دین از عرصه حیات اجتماعی بودهاند و گاه کوشیدهاند صورتی تحریف شده، وارونه، منجمد و مرده از مذهب و ارزشهای مذهبی را ارائه دهند که با خواستهها و امیال و آنها سازگار باشند و بدین وسیله بتوانند به خواستههای حیوانی خویش جامه عمل بپوشانند.در مقابل این جریانات همواره دین باوران راستین ودانشمندان متعهد و حقیقتبین و با شهامتی بودهاند که در دفاع از حقیقت دین و ارزشهای ولای دین و احیاء آن و اصلاح جوامع دینی بهپاخواسته و در این راه تلاشهای خستگیناپذیری را متحقق ساختهاند و گاه نیز جان خویش را بر سر تحقق چنین هدف مقدسی از دست دادهاند.امام خمینی (س)، رهبر بزرگ انقلاب اسلامی ایران نیزمجاهدی راستین، عالمی بیدار و آگاه، دین باوری متعهد و مبارزی استوار است که در این راستا هم در عرصه اندیشه ونگرش و هم در عرصه عمل و مبارزه گشاینه راهی آشکار و روشن بر روی همه کسانی است که عزم احیاء دین و ارزشهای دینی را دارند. او رهبری است پیکارگر و احیاگر، رهبری که در نهایت توانست آرزوی احیاگری خود را به ثمر برساند وحکومتی جبار را سرنگون سازد و پردههای بدعت و قشریت و تحجر و افسردگی را از دین و ارزشهای دینی پاره کرده، برطرف سازد و جامعه اسلامی را به سوی استقلالطلبی و عزت خواهی رهنمون سازد. بنابراین او بهراستی یکی از سرآمدن بزرگ اندیشه احیاء دین و احیاء تفکر و اندیشه دینی است. و این احیاگری را در تمام ابعاد دین تحقق بخشیده است وشروع حرکت انقلاب اسلامی و پیروزی آن برجستهترین بعد فکری و عملی حرکت حضرت امام (س) در صحنه احیاء دین وارزشهای آن است.از آنجایی که همیشه خطرات متعدد و متنوعی متوجه دین، و ارزشهای دینی است، آگاهی از اندیشههای این رادمرد تاریخ اسلام برای پیروان او، بزرگترین رهنمودها و راهبردها برای مقابله با چنین خطراتی است. اما از آنجایی که بررسی تمام ابعاد احیاگری دین در اندیشه حضرت امام (س) کاری بس گسترده و نیازمند زمان طولانی است، در این نوشتار به اختصار به یکی از ابعاد احیاگری تفکر دینی حضرت امام خمینی (س) بین احیاء تفکر یکی از مهمترین ارزشهای دین (ظلمستیزی و عدالتخواهی دینی) میپردازیم.
احیاء دین
احیاء، مصدر باب افعال از ریشه ثلاثی مجرد (حیی و حیاه) میآید. در فرهنگهای عربی حیاه به معانی «ضد موت، (زندگی، هستی، وجود)؛ ضد جمود (سرزندگی، نیروی حیاتی، نیروی زندگانی) و . . . » آمده است. همچنین در باب افعال چنین آمده است:«احیا: اعطی حیاه: زنده کرد، زندگی بخشود (زندگانی (به او) عطا کرد).«انعش: روح داد، صفا داد، (نیرو داد، توان داد، سرزنده کرد)». و نیز در حالت ترکیبی: «احیاء الیل: سهره، شبزندهداری کرد، (شب را بیدار ماند)».بنابرانی احیاء در زبان عربی به مفهوم حیات بخشیدن، زنده ساختن، توان مجدد دادن، صفا و روح و نیرو دادن و . . .است.در فرهنگهای فارسی نیز کم و بیش به همین معانی آمده است، برای نمونه در فرهنگ عمید آمده است:با توجه به مفهوم احیاء، احیاء دین عبارت است از زنده کردن دین، زندگی بخشیدن به دین، سر زنده کردن و توان مجدد دادن به دین. بدین معنا که دین یا ارزشهای دینی را که حیات خود را از دست داده و نیرو و توان خود را فاقد شدهاند، زندگانی، حیات و نیرو و توان ببخشیم.حال آیا «زنده کردن دین» چیز صحیحی است؟ در این مورد میتوان گفت که دین و ارزشهای دینی مایه و اساس حیات و زندگانی افراد و جوامع بشری است، یعنی صفت احیاگری در اصل از آن دین است، همچنانکه در قرآن آمده است:«یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم».(ای کسانی که ایمان آوردهاید، دعوت خدا و دعوت رسول رااجابت کنید. هنگامی که شما را به خیری دعوت میکنند که شما را زنده میکند.)طبعاً دعوت خدا و رسول خدا (ص) به دین و ارزشهای متعالی دینی و حیات معنوی و دینی است، و لذا صفت احیاگری به دین نسبت داده شده است. اما باید دانست که دین هرچند مایه و اساس حیات و زندگانی بشری و احیاگر او است، خود میتواند دچار آلودگی و انحراف و بدعت گردد و بدینسان حیات خود را از دست بدهد و لذا دیگر حالت احیاگری خود را نیز از دست خواهد داد. در چنین شرایطی است دین که مایه حیات هست خود به احیا و احیاگری نیاز پیدا میکند، به تعبیر استاد مطهری: «. . . ما باید زنده نگه داریم، مایه زندگی خودمان را، مثل اینکه آب در حیات جسمانی ما مایه زندگی است، وسیله زندگی ماست، ولی ما باید همین آب را سالم و پاک و زنده وعاری از هر نوع عفونت و آلودگی نگه داریم . . . »از سوی دیگر باید دانست که صفت احیاگری دین در روایات به انسانها هم نسبت داده شده است. برای نمونه در نهجالبلاغه آمده است: «. . . علی الامام . . . والاحیاء للسنه» امام و پیشوا غیر از آنچه از طرف خدا مأمور است ندارد (و وظایف او از این قرار است . . . و احیا و زنده کردن سنت.) امام رضا (ع) نیز خطاب به یکی از شیعیان میفرماید: «احیوا امرنا» (امر ولایت ما را زنده کنید.)البته حقیقت و اساس دین قابل مردن و منسوخ شدن نیست، حقایق و اصول کلی دینی هرگز مردنی نیست بلکه آنچه میمیرد، روش اندیشیدن، اندیشه و طرز تفکر مردم درباره دین است. اندیشه و تصور واقعی و حقیقی دینی در بین مردم میمیرد و لذا مردم تصور و اندیشهای غلط از دین و ارزشهای دینی پیدا میکنند. سخن امام خمینی (س) در وصیتنامه سیاسی و الهی خود در مورد احیاء قرآن بیانگر همین موضوع است. زیرا از نظر امام خمینی (س) حقایق قرآن زنده و جاویدان است، ولی درک افراد بشر از آن میتوان درکی مرده باشد و یکی از موارد احیاء قرآن، نجات آن از مقبرهها و گورستانهاست: «ما مفتخریم و ملت عزیز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که میخواهد حقایق قرآنی که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم میزند، ازمقبرهها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترین نسخه نجاتدهنده بشر از جمیع قیودی که برپا و دست و قلب وعقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان میکشاند، نجات دهد.»9بر مبنای این سخن امام قرآن و به تبع آن دین، مشتمل برحقایقی ثابت و پایدار و لذا زنده و جاویدان است که مرگ در آن راه ندارد، بلکه آنچه مرگ در آن راه دارد طرز تلقی و برداشت و نحوه تفکر ما نسبت به قرآن و دین و ارزشهای دینی و قرآنی است.
احیاء تفکر دینی
منظور از احیاء تفکر دینی، زنده ساختن و نیرو و توان وحرکت دادن به تفکر، طرز تلقی، طرز اندیشیدن و نحوه نگرش و بینش ما نسبت به دین است. تفکر دینی و اندیشه جامعهای که بر دین مبتنی است گاه دچار جمود و رکود و موت میگردد و لذا پیروان چنین اندیشه ای عملکرد ناصحیح وغیر منطبق بر حقیقت دین خواهند داشت، درچنین شرایطی میتوان سخن از احیاء تفکر و اندیشه دینی به میان آورد. اقبال لاهوری مینویسد: «. . . در ظرف مدت پانصد سال اخیر، فکر دین در اسلام عملاً حالت رکود داشته است . . . در مدت قرنهای رکود وخواب عقلی ما، اروپا با کمال جدیدت درباره مسائلی میاندیشیده است که فیلسوفان و دانشمندان اسلامی سخت به آنها دل بسته بودند . . .»
با مردن تفکر و اندیشه، تحرک و پویایی از جامعه رخت برمیبندد، کژیها و بیارزشیها در جامعه اهمیت و ارزش مییابند، جامعه برای آنچه ارزش نیست، قائل به ارزش میگردد. این نشان مردن تفکر و اندیشه در یک جامعه است، و آنگاه اگر جامعهای دینی بوده باشد، تفکر دینی در آن مرده است. برای نمونه یکی از مظاهر و علایم حیات جامعه (در دین اسلام) «همبستگی» و «وحدت» است. حال اگر برجوامع اسلامی تفرقه و اختلاف حاکم باشد، خاصیت مردگی در این تفکر وحدت دینی و اسلامی ایجاد شده است و ارزش و مظهر وحدت و همبستگی دچار مرگ و جمود شده است. استاد مطهری یکی از نشانههای مردن تفکر و اندیشه در یک جامعه را پذیرش دروغ و عدم پذیرش سخن راست میداند. وی با اشاره به مسئله کذب آمدن اهل بیت امام حسین (ع)، در چهلمین روزشهادت امام حسین (ع) به کربلا می گوید: «. . . و هر جایی که می رویم صحبت از این است که اهل بیت امام حسین (ع) آمدند کربلا به سر قبر امام حسین (ع). بعد چه شعرها، چه مرثیهها چه سینهزنیها، همه بر اساس دروغ. این علامت جامعه مرده است. دروغ را میپذیرد، اما راست را هرگز حاضر نیست بپذیرد. . . » بنابراین آنچه دچار تحریف، مسخ و مرگ میگردد، حقیقت نیست نه حقیقت دین و نه حقیقت هریک از ابعاد و ارزشهای دینی، بلکه طرز اندیشه و تلقی افراد و جامعه از حقیقت است که مسخ یا تحریف میگردد و دچار مرگ میشود و لذا جامعه را نیز دچار انحطاط، رکود، خمود و مرگ میکند. و مهم این است که حقایق بر روی زندگان و افکار زنده تأثیرمیگذارند نه بر روی مردگان و افکار مرده. قرآن در این مورد میفرماید: «لینذر من کان حیاً» (این قرآن بر روی افرادی اثر میگذارد و آنها را انذار میکند که دارای حیات و زندگانی باشند.) منظور از حیات و زندگانی در اینجا، حیات و زندگانی روح، تفکر، اندیشه و حقیقت انسان است که حیات و زندگانی جسمانی؛ زیرا حیات و زندگانی در تعبیر قرآن در اینجا و نیز در خیلی از آیات دیگر به معنای بینایی، شنوایی، تعقل، ادراک و زنده بودن فکر و اندیشه است.مرگ تفکر دینی به دو صورت قابل تحقق است:الف ـ مرگ تفکر و اندیشه دینی به صورت کلی؛ یعنی نگرش افراد در مورد کلیت دین به عنوان یک موضوع واحد دچار مسخ و مرگ میگردد. در این صورت تمام اندیشه دینی حاکم برجامعه افیون و گمراه کننده خواهد بود و خاصیت احیاگری خود را از دست خواهد داد، زیرا تفکر دینی از حقیقت دین فاصله گرفته است و نگرش افراد از دین غیر از خود دین است.
ب ـ مرگ تفکر مربوط به بعدی از ابعاد دین یا ارزشی از ارزشهای دینی به صورت مستقل و جدا از سایر ابعاد دین یعنی نگرش افراد جامعه نسبت به بعدی از این ابعاد دچار مسخ و انحطاط میگردد. برای نمونه «توکل» یک ارزش اخلاقی دینی است و مفهومی زنده و حماسی و پویاست. بدین معنا که قرآن هرجا میخواهد بشر را به حرکت وادارد و ترس و بیم را از او بگیرد میگوید: «بر خدا توکل کن». و با توکل براو، خود را به او بسپار و حرکت کن و پیشبرو. بنابراین حقیقت توکل فینفسه، حقیقتی زنده، پویا، تحرکآمیز وغیرقابل مردن است، ولی نحوه برداشت و تلقی ما آدمیان، طرز تفکر ما انسانها نسبت به همین حقیقت زنده است که میتواند به دو صورت جلوهگر شود:1ـ تفکر و نحوه نگرش ما از «توکل» به عنوان یک ارزش اخلاقی دینی مطابق با مفهوم حقیقی آن باشد. در اینصورت تفکر ما از توکل نیز (تفکری) زنده و پویا و حرکتزا است و بنابراین متوکلان انسانهایی مبارز، با استقامت، پیشرو، زنده و متحرک خواهند بود.2ـ تفکر و نحوه نگرش ما از توکل این باشد که حرکت و پویایی و تلاش را باید کنار گذاشت و هرکاری را بر عهده خدا و خواست او گذاشت و هرکاری را برعهده خدا و خواست اوگذاشت. در این صورت وظیفه ما و مسئولیت و تکلیف ما ازعهده ما برداشته میشود. در مقابل ظلم و ستم و بیعدالتی سکوت میکنیم. به زیان و ضرر خود میاندیشیم و با سکوت خود احساس میکنیم که واقعاً برخدا توکل کردهایم، با اینکه توکل و حقیقت توکل اینگونه نیست و در موارد سکوت و سازش نیست. چنین تصوری و چنین اندیشه و تفکری از توکل، تفکر و تصوری مرده از حقیقت زنده توکل است و در چنین مواردی است که برای احیاء طرز تفکر ما از توکل نیاز به احیاگر و مصلح پیدا میشود، تا بتواند خاصیت احیاگری و حیات بخشی توکل را بدان بازگرداند.
مرگ تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی اسلامی
یکی از بزرگترین عوامل انحطاط جوامع بشری این است که طرزتفکر افراد و جامعه در مورد مبارزه و مقابله با ظلم وستم و طرز تصور آنها در مورد عدالت و عدالتخواهی بمیرد.در این صورت جامعه دربرابر ظلم و ستم تسلیم میشود و ظلم و ستم را میپذیرد و لذا اشرار و بدترین افراد بر جامعه مسلط میگردند. امام علی(ع) در بخشی از سخنان خویش تفاوت آگاهانه و ترک امر به معروف و نهی از منکر را دلیل اصلی سقوط تمدنها میداند. «. . . لاتترکوا الامر بالامعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم اشرارکم.» (امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که تبهکاران بر شما چیره میشوند.)نه تنها ترک ظلم ستیزی و مرگ تفکر عدالتخواهی باعث سلطه اشرار و ستمگران بر جامعه میگردد بلکه شریعت و دین (و در واقع تفکر دینی و مذهبی) نیز قوام و پایه خود و درنتیجه قدرت پویایی خود را از دست میدهد. مام علی (ع) در این ارتباط میفرماید: «قوام الشریعه الامر بالمعروف و النهی عن المنکر.» (قوام و جوهره وجودی شریعت، امر به معروف و نهی از منکراست.) در دوران سلطه خاندان پهلوی بر این مرز و بوم تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی در جامعه ایرانی مرده بود، هیچ ندایی از جایی بلند نمیشد. هیچ امری برای تحقق معروفی و هیچ نهی برای جلوگیری از منکری ـ جز موارد جزیی ـ در زمینه ظلمستیزی و عدالتخواهی صورت نمیگیرد. عوامل متعددی باعث مرگ تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی شده بود که برخی از آنها عبارت است از:1ـ ترس از زیان مالی و جانی؛ به گونهای که افراد حفظ خود و جان خود را از عدالتخواهی و قیام برای برپایی عدالت برتر و بالاتر میدانستند و چون احساس خطرمیکردند لذا لب فرو میبستند و ظلم همچنان بر سلطه خود ادامه میداد.2ـ ضعف ایمان دینی؛ با کاهش قدرت اعتقادی افراد و سست شدن ایمان آنها، توانایی ایستادگی در مقابل ظلم و ستم را از دست داده بودند. به همین جهت از ظلمستیزی وعدالتخواهی روگردان بودند.3ـ حرص و طمع و دنیاپرستی؛ طمع و دنیاپرستی تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی را میمیراند و تفکر تملقگرایانه و چاپلوسی را احیا میسازد. وقتی انسان به دام حرص و آز گرفتار میشود، قدرت «امر به معروف» و «ستیز و مبارزه با ظلم و بی عدالتی» و جرأت بر مقابله با کژیها و نارواییها را از دست میدهد.4ـ ندادن احتمال اثر؛ یکی دیگر از عوامل عمده مرگ تفکرظلمستیزی، ندادن احتمال اثر فوری و در زمان است. به گونهای که افراد استدلال میکنند که مبارزه ما اثر ندارد و کسی آن را نمیپذیرد و بدینسان تکلیف را از دوش خود ساقط میکنند. اینگونه افراد فکر میکنند، تأثیرمقابله با ظلم و بی عدالتی باید آنی و گذرا و فوری باشد. در حالیکه در مبارزه با ظلم و ستم و بی عدالتی و قیام درراه حق همیشه نباید منتظر اثر و نتیجه بود بلکه باید آن را به مثابه تکلیف نگریست.5ـ روحیه سازشکاری و مداهنه با اهل ظلم و ستم ستمگران و جباران؛ سازشکاران توانایی ظلمستیزی و عدالتخواهی را ازدست میدهند و به علت سازش و مداهنه حاضر به همکاری با ظلم میگردند.
6ـ حفظ آبرو؛ برخی نیز به اعتبار اینکه مبارزه با ظلم وستم و بی عدالتی و جامعهای که در تمام ابعاد آن بی عدالتی حاکم است، نتیجهای جز رفتن آبروی آنها و پایمال شدن شخصیت آنها به دنبال ندارد؛ از این رو به علت سرزنش مردم و ملامت دیگران از مبارزه با ظلم و بیعدالتی چشم میپوشند. درحالیکه در روایات آمده است: « . . . و صکوا بها حیاهم و لاتخافوا فیالله لومه لائم.» (. . . و پیشانی بدکاران را محکم بکوبید (با آنها بستیزید) و در راه خدا از ملامت و سرزنش دیگران هراس نداشته باشید.)7ـ جبرگرایی؛ جبرگرایی مسلکی فلجکننده و میراننده تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی است و دست تطاول زورگویان را درازتر و انتقام و دادخواهی مظلومان را تنگتر میکند.
8ـ برداشتهای غلط؛ از سایر ابعاد دینی چون صبر، توکل، حلم، انتظار فرج.9ـ جامعهگریزی؛ و دوری از مردم و جامعه که باعث بیاعتنایی و بیخبری میگردد.
احیاء تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی اسلامی در اندیشه سیاسی ـ فقهی امام خمینی (س)
1ـ مرگ تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی در عصر امام خمینی (س)
امام خمینی (س) با مطالعات دینی و اسلامی خود و درک مسئولیت عالمان متعهد اسلامی بعنوان یک دانشمند متعهد و مسئول از همان آغاز حرکت علمی خویش در حوزه علمیه، مرگ تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی را در جامعه آن روز احساس کرد و سعی کرد جوانب این امر را بدقت مورد شناسایی قراردهد و علل آن را کشف نماید. آنگاه به مقابله با علل وعوامل مرگ این نوع تفکر بپردازد و از سوی دیگر نیز با مواعظ پیدرپی، پیامها، نامهها و مکتوبات و آثار خویش در احیاء آن بکوشد. امام امت (س) مرگ تفکر ظلمستیزی را هم در جامعه ایرانی میدید و هم در جوامع جهانی و سراسرجهانامام در مورد اوضاع داخلی میگوید: «. . . شاه استقلال سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی ما را از بین برده است و ایران را در همه ابعاد وابسته به غرب و شرق کرده است. مردم ایران را زیر شکنجه وسیاهچالهای زندان کشته است. از تمام علما و خطبا برای گفتن حقایق جلوگیری کرده است.» «آنها میخواهند که این نسل جوانی که ممکن است یک ثروت بزرگی برای یک مملکت باشد و این مملکت را جلو ببرد، این نسل جوان را کاری بکنند که به عقب برگردد. یعنی چیزی بشود بی فایده، یک امر بیفایدهای . . .» و مهمتر اینکه: «اینها میخواستند که هرقوهای که احتمال بدهند که درمقابل اجانب و اربابها میآیند و هر فکری را که احتمال بدهند که این فکر در مقابل آنهاست، اگر بتوانند، فکر را از آنها بگیرند . . . این یک برنامهای بود که روی یک حساب دقیق این کارها انجام میگرفت.»امام امت (س) در مورد اینکه مرگ تفکر عدالتخواهی همه جای جهان را فراگرفته است چنین میفرماید:
«ما در عصری هستیم که جنایتکاران به جای توبیخ و تأدیب، تحسین و تأیید میشوند. ما در عصری بهسر میبریم که سازمانهای به اصطلاح حقوق بشر، نگهبان منافع ظالمانه اَبر جنایتکاران و مدافع ستمکاری آنان و بستگان آنان هستند.»
تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی2:
امام امت (س) در تمام ابعاد و ارزشهای اسلامی حرکت احیاگری خود را در دو بعد نظری و عملی آغاز کردند. او دربعد اندیشه و عمل آیینه تمام نمای ارزشهای احیا شده اسلامی بود. یکی از برجستهترین احیاگریهای امام خمینی(س)، احیاگری او در بعد ظلمستیزی و عدالتخواهی، مبارزه و قیام دربرابر ظلم و ستم و بی عدالتی بود و همین احیاگری بود که توانست مردم را به حرکت و پویایی وادارد و درنهایت انقلابی عظیم و شگرف در ایران به وجود آورد که تمام جهان را حرکت دهد. همین احیاگری امام در بعد ظلمستیزی و امربه معروف و نهی از منکر «امر به عدالت و نفی از ظلم» بود که انگیزه مردمیترین قیام آزادیبخش وانقلابی عدالتخواه و اسلامی گردید و آزادی و استقلال و عزت را نصیب ملت بزرگ ایران نمود و با آزاد نمودن نیروهای پرتوان درون جامعه ایرانی شگفتی ساز دوران معاصر شد.
آری امام خمینی (س) می دانست که تنها راه برانگیختن ملت مسلمان ایران و بیدار کردن مسلمانان جهان، احیا تفکر ظلم ستیزی و عدالت خواهی اسلامی و دینی است، زنده کردن اندیشه و تصور قیام و مبارزه در راه حق است.
2ـ حرکتهای اولیه امام در جهت احیاء تفکر ظلم و ستیزی وعدالتخواهی
اولین حرکت امام در جهت احیاء تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی نگارش کتاب «کشفالاسرار» در سال 1324 بود. مدتها به علت از بین رفتن و مرگ تفکر امر به معروف ونهی از منکر در جوامع اسلامی در برابر تلاشهایی که برای تخریب و به جمود کشاندن دین و ارزشهای دینی صورت میگرفت هیچگونه حرکتی مشاهده نمیشد. در همین دوران کتاب «اسرارهزار ساله» توسط شخص خاصی برای تحقق چنین هدفی نگاشته شد و این موضوع درست در فضای آزاد چند ساله بعد از رفتن رضاخان و اوایل حکومت پسرش محمدرضا بود. تنها کسی که برای اولین بار دربرابر این اقدام قلم مبارزه را به دست گرفت امام خمینی (س) بود. وی با نگارش کتاب «کشفالاسرار» جواب دندانشکنی به نویسنده داد و اولین حرکت احیاگری خود را شروع نمود. وی در پایان کتاب و به عنوان نتیجهگیری چنین نگاشت:
«در پایان سخن از نویسندگان کتابها یا روزنامهها تقاضا میشود. . . و با یک شجاعت ادبی و ازخودگذشتگی دست به دست داده، ملت را بیدار کنند و حس دینداران را که در این چند سال خفه کردند باز در توده زنده کنند تا مورد استفاده دیگران نشوند. . . »20 میفرماید: «. . . هان ای روحانیین اسلامی؛ ای علمای ربانی! ای دانشمندن دیندار! ای گویندگان آیین دوست! ای دینداران خدا خواه! ای خدا خواهان حق پرست! ای حقپرستان شرافتمند! ای شرافتمندان وطنخواه! ای وطنخواهان با ناموس! موعظت خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفعهای شخصی کرده تا به همه سعادتهای دو جهان نایل شوید و با زندگانی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. . . امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزهگرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند... » با مراجعه به آثار حضرت امام (س) در مورد ضرورت مبارزه با ظلم و ستم و قیام برای خدا درمییابیم که امام با عنایت خاصی که به آیه کریمه «قل انما اعضکم...» داشتند، بارها و بارها (تحت عناوین گوناگون) برای احیاء ظلمستیزی به این آیه ارجاع نمودهاند. تأکید امام بر روی این آیه بیانگر این است که در بعد احیاء قیام در راه خدا و ظلمستیزی به این آیه بیانگر این است که در بعد احیاء قیام در راه خدا و ظلمستیزی این آیه جنبه کلیدی و محوری را برای او دارد و در واقع بنیان بحثهای سیاسی وانقلابی امام را تشکیل میدهد.
3ـ احیاء تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی در بعد فقهی و فتوایی
یکی از مهمترین و برجستهترین دیدگاه احیاگری امام دراین راستا، نظر فقهی و فتوایی ایشان است که در میان
بسیاری از مراجع و فقهای معاصر جزو نخستین کسانی است که با آوردن باب امر به معروف و نهی از منکر در کتب فقهی و فتوایی خود، آن هم در قالبی کامل و انقلابی به احیاء این اندیشه و تفکر پرداخت. امام خمینی (س) در کتاب شریف «تحریرالوسیله» که آن را در دوران تبعید خود در بورسای ترکیه در سال 1343 هـ ش نگاشت، در باب امر به معروف و نهی از منکر مسائلی را مطرح میسازد که قطعاً میتوان آنها را انگیزه و محرک اصلی انقلاب اسلامی ایران دانست.وی در جلد اول کتاب، در بحث از شرط چهارم امر به معروف و نهی از منکر، مسائل ششم به بعد، برای اولین بار به عنوان فتوایی فقهی، موضوع «اهمیت» را در امر به معروف و نهی ازمنکر جایگزین «احتمال اثر» و «ضرر و زیان» میسازد. درمسئله 6 (به اختصار) بیان میدارند:«اگر معروف و منکر از مسائلی هستند که در نزد شارع اهمیت دارند نظیر حفظ جان گروهی از مسلمین، هتک نوامیس، محو آثار اسلام. محو حجج علایم اسلام، محو شعایر اسلامی و . . . این اهمیت به اندازه (اهمیت) دین باشد حرج و ضرر موجب رفع تکلیف نمیشود. اگر اقامه حجج اسلام متوقف به بذل جان یا جانها باشد ظاهر این است که بذل جان واجب است.» امام امت (س) برای اولین بار در اینجا مطرح میسازند که در مبارزه با ظلم و ستم و بیعدالتی «اهمیت» مسئلهای است که از «حرج و ضرر» و (حتی احتمال تأثیر) مهمتر است و در جایی که اهمیت وجود دارد، حتی بذل جان هم برای ستیز ظلم و ستم و بیداد واجب است تا چه رسد به رفتن به زندان، ریخته شدن آبرو، ندادن احتمال تأثیر و مسائلی از این قبیل. در مسئله 7 نیز میفرماید: «اگر بدعتی در اسلام واقع شود و سکوت علمای دین و رؤسای مذهب ـ اعلیالله کلمتهم ـ موجب هتک اسلام و ضعف عقاید مسلمانان گردد، به هر وسیلهای که ممکن است، باید از آن جلوگیری به عمل آید.» آنچه در این مسئله حایز اهمیت است این است که امام «احتمال تأثیر» را منتفی میداند؛ زیرا اولاً اهمیت مسئله به مراتب بزرگتر از مسائلی چون احتمال تأثیر یا ضرر و حرج است.ثانیاً: لزومی برای احتمال تأثیر آن وجود ندارد، زیرا اگر منظور تأثیر کوتاهمدت باشد اهمیت ندارد، بلکه آنچه اهمیت دارد تأثیر درازمدت و در آینده است که با کثرت برخوردها و مبارزات آشکار خواهد شد.
ثالثاً: آنچه از نظر امام اهمیت دارد نه نتیجه عملی و آثار علمی مبارزه با ظلم و ظلمستیزی بلکه طرح آن به عنوان یک «تکلیف» است. و این موضوع را امام بعدها نیز به کرّات مطرح کرد که آنچه برای ما اهمیت دارد تکلیف و انجام وظیفه است و نه تأثیر و پیروزی. . . . در مسئله 8 نیز میفرماید: «چنانچه سکوت علما و رؤسای مذهب باعث شود که بدیها درنظر مردم خوب و خوبیها بد جلوه کند، و یا موجب تقویت و تأیید ظالم و یا جرأت ستمکاران به ارتکاب محرمات و بدعتها گردد و یا باعث سوءظن و هتک مقام علم شود و خدای نکرده به آنان نسبت همکاری با ستمکاران داده شود، واجب است اظهار حق و انکار باطل، اگرچه تأثیر فعلی نداشته باشد.» در مسئله 9 نیز مینویسد: «اگر در سکوت علمای دین و رؤسای مذهب تأیید و تقویت ظالم باشد، سکوت به ایشان حرام است و اظهار بر ایشان واجب است حتی اگر در رفع ظلمش مؤثر نباشد.» به طور کلی نظری که امام امت (س) برای احیاء بعد ظلمستیزی و امر به معروف و نهی از منکر در اینجا مطرح میکند: مبتنی بر ارجحیت موضوع «اهمیت» در برابر مسائلی چون «احتمال تأثیر» و «ضرر و حرج» میباشد.
4ـ احیاء تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی در بعد عقیدتی، سیاسی و اجتماعی
امام امت (س) در سایر موارد نیز اکیداً بر موضوع ظلمستیزی و تلاش و قیام در جهت برقراری عدالت در جامعه بذل توجه نمودهاند. به گونهای که بررسی سایر آثار امام نشان میدهد که در بعد احیاگری محوریترین مسئله احیاء تفکر ظلمستیزی، تفکر قیام و مبارزه، تفکر عدالت طلبی و عدالتخواهی بوده است. در اینجا به اختصار به نمونههای کوتاهی از بیانات ایشان درمورد احیاء تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی اشاره میشود. برای نمونه درپاسخ به نامه اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا مینویسد:«1ـ سرلوحه هدفتان اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامی عدالتخواه، رسیدن به این هدف محال است. تولی و تبری دو اصل اساسی اسلام است؛ باید با حکومت عدل موافق و به حاکم عادل دل ببندید و از رژیم غیر اسلام و غیراسلامی که در رأس رژیم منحط پهلوی است تبری کنید و با کمال صراحت مخالفت خود را اظهار و در سرنگون کردند آن کوشا باشید و در غیر این صورت روی استقلال و آزادی را نمیبینید. . . »امام امت (س) با تأسی به پیامبران که مهمترین بعد اندیشهشان ظلمستیزی و مبارزه با بی عدالتی بوده است خاطرنشان میسازند که بعثت انبیا هم برای انسانسازی است و هم برای ظلمستیزی و این درسی است که تمام پیامبران الهی به ما دادهاند: «انبیا هم که مبعوث شدند، برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعداها را شکوفا کنند که در آن استعدادها بفهمند به اینکه چیزی نیستیم و علاوه بر آن مردم را، ضعفا را، از تحت سلطه استکبار بیرون بیاورند. . . »در جای دیگر همین موضوع را با بیان دیگری مطرح میکنند: «نبوت اصلاً آمده است و نبی مبعوث است برای اینکه قدرتمندهایی که به مردم ظلم میکنند پایههای ظلم آنها را بشکنند. . . »و باز میفرمایند: «. . . یکی از کارهایش (پیامبر (ص)) هم این بود که همین جمعیت مستضعف را مقابل مستکبر تجهیز میکرد، با تبلیغاتی که میکرد، مهیا میکرد، تجهیز میکرد برضد آنها، برضد مستکبرین . . .»پیامبر اسلام (ص) نیز بعثتش برای احیاء تفکر ظلمستیزی و مبارزه با ظلم و بی عدالتی بوده است. سیره و سنت رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) نیز همین را نشان میدهد و رسول خدا (ص) و ائمه اطهار الگوی راستینی برای ما هستند.
«بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرتهای بزرگ مقابله کنند به مردم بفهمانند. . . ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جای او بگذارد و راه او را به ما فهمانده است. . .» از دیدگاه حضرت امام (س) شیعه بودن در مبارز بودن و آماده بودن همیشگی برای ستیز با ظلم و بی عدالتی تلاش در جهت استقرار عدالت خلاصه میگردد و اصولاً خصلت ذاتی و واقعی تشیع ظلمستیزی آن است و این موضوع هم از سنت و سیره ائمه اطهار و پیروان آنها برمیآید و هم جریانات تاریخی مؤید آن است. ائمه اطهار (ع) و پیروان راستین آنها هدفی جز بیدار کردن مردم، هدایت و راهنمایی آنها و احیاء تفکر دینی آنها در تمام ابعاد نداشتهاند. «یکی از خصلتهای ذاتی تشیع از آغاز تاکنون مقاومت و قیام در برابر دیکتاتوری و ظلم است. که در تمامی تاریخ شیعه به چشم میخورد، هرچند اوج این مبارزات در بعضی از مقطعهای زمانی بوده است. . . »امام امت (س) در رهنمودهای خود که باعث احیاء تفکر مبارزهطلبی و ظلمستیزی می گردد به خصایلی اشاره میکند که مانع احیاء چنین تفکری است، و لذا افرادی که از آن خصایل برخوردارند توانایی احیاء تفکر ظلمستیزی را در وجود خود ندارند. برای نمونه میفرماید: «ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند، به خوبی دریافتهاند که مبارزه با رفاهطلبی سازگار نیست و آنها که تصور میکنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایهداری و رفاهطلبی منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانهاند و آنهایی هم که تصور میکنند سرمایهداران ومرفهان بی درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه میشوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک میکنند، آب در هاون میکوبند، بحث مبارزه و رفاه، بحث قیام و راحتطلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت جویی دو مقولهای است که هرگز باهم جمع نمیشوند. . .» از دیدگاه امام، سرمایهداری و استعمار نیز از عوامل مرگ تفکر مبارزاتی در میان مردم است و وظیفه مؤمنان و دانشمندان و دینباوران است که مردم را یاری کنند تا ازخطر استعمار و سرمایهداری برهند و نه ظلمی باقی بماند و نه مظلومی و این یک وظیفه و تکلیف اساسی است و هدف اساسی ما و قیام ما و هدفی که پیامبران و امامان نیز آن را تعقیب کردند: «استعمارگران به دست عمال سیاسی خود که بر مردم مسلط شدهاند نظامات اقتصادی ظالمانهای را تحمیل کردهاند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسیم شدهاند: ظالم و مظلوم . . .ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم.»35اگر بخواهیم تفکر قیام، تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی احیا شود و سرتاسر جامعه را فراگیرد باید از هیچ کس ملاحظهای نداشته باشیم. از سرزنش هیچ سرزنشگری نهراسیم. این مسئولیت همیشگی و همهجایی ماست. اگر انحرافی دیده شد، از هر کس، در هر مقامی و در هر مکانی باید ندای عدالتخواهی بلند شود و جلو انحراف را بگیرد:
«کلکم راع ـ همه باید مراعات کنید، همهتان راعی هستید و همه مردم، همه مسئول هستند. . . مسئولیم در مقابل خدا و در مقابل وجدان و همهمان باید مراعات بکنیم . . اگر یک فرد خیلی به نظر مردم مثلاً پایینتر از یک فردی، فردی که به نظر مردم خیلی اعلا رتبه هم هست، اگر از او یک انحرافی دید، اسلام گفته است برو به او بگو، نهی کن (باید) بایستد در مقابلش این کارت انحراف بود نکن.» بنیاد و اساس اسلام نیز مبارزه و تفکر مثبت ظلمستیزی است: «ملت اسلام پیرو مکتبی است که برنامه آن مکتب خلاصه میشود در دو کلمه: «لاتظلمون و لاتظلمون.»اما، خودش نیز این اصل را پذیرفته است، زیرا در پی احیاء چنین تفکری است و لذا خود قبل از هرکس بدان پایبند شده است، و این وظیفه و تکلیف را در هر مکانی انجام میدهد: «برای من مکان مطرح نیست، آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هرجا بهتر این مبارزه صورت بگیرد، آنجا خواهم بود.» باید در مقابل ظلم و ستم بایستد. «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. . . ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا کربلاست و ما باید نقش کربلا را پیاده کنیم. . .» تعبیر حضرت امام (س) از حدیث شریف بالا همان احیاء تفکرظلمستیزی و عدالتخواهی در همه زمانها و مکانهاست. امام امت (س) عدالتخواهی و گسترش آن را، از ضروریات ایده حیات اجتماعی و فردی انسانها و خروج از آن را خروج از دایره حق و حقیقت میداند. برای امام عدالتخواهی یک وظیفه، مسئولیت و تکلیف همگانی است که گریزی از آن نیست: «خروج از اعتدال و عدالت الهی و صراط مستقیم اغراق است و اجتناب از آن وظیفهای الهی است.» «به جهانیان بگویید، در راه حق و اقامه عدل الهی و کوتاه کردن دست مشرکان زمان باید سر از پا نشناخت و از هر چیزی حتی مثل اسماعیل ذبیحاله گذشت که حق جاودانه شود.» امام امت (س) برای احیاء تفکر ظلمستیزی اسلامی در جامعه به احیاء برخی دیگر از ابعاد مذهبی و ارزشهای اخلاقی و دینی که مرگ و رکود آنها باعث مرگ ظلمستیزی و عدالتخواهی میشود مبادرت ورزیدهاند. در این جهت میتوان از موارد متعددی نظیر مسئله غیبت امام عصر(عج)، مسئله انتظار فرج، مسئله فقر و غنا، مسئله صبر، مسئله توکل، مسئله زهد و . . .یاد کرد.
نمونههای از احیاگری های دیگر حضرت امام (س) در بعد ظلمستیزی و عدالتخواهی
همانطور که گذشت احیاگری در اندیشهها امری ضروری و اجتنابناپذیر است و امام امت (س) بعنوان یک عالم و اندیشمند اسلامی نمیتواند دربرابر مرگ تفکرات دینی و اعتقادی ساکت بماند، لذا دست به تحقیق رسالت الهی خویش در این زمینه میزند و احیاگری تفکر دینی را بر عهده گرفته و لذا در تمام ابعاد اندیشهها و تفکرات اسلامی بر مبنای آیین اسلام و مقتضیات عصر خلاقانه و با بصیرت باطنی به احیاگری و اصلاح پرداخت. احیاء این ارزشهای والای دینی هرچند خود فینفسه ارزشمند و باعث حیات جامعه اسلامی است ولی در احیاء اندیشه ظلمستیزی و عدالتخواهی نیز نقشی اساسی و تعیینکننده دارد و مرگ و رکود آنها باعث مرگ اندیشه ظلمستیزی وعدالتخواهی میگردد. در این جهت میتوان از موارد متعددی نظیر؛ احیاگری حضرت امام خمینی (س) در زمینه ولایت و حکومت اسلامی، احیاء اندیشه عدالت اجتماعی مقابله با رفاه طلبی، احیاء اندیشه انتظار فرج و غیبت امام عصر(عج)، احیاء قیام و مبارزه در راه حق، احیاء روحیه ایثارگری و شهادتطلبی در راه خدا، احیاگری در مسائلی چون مفهوم صبر، توکل، زهد، آخرتگرایی و . . . یاد کرد. در اینجا به اختصار به چند مورد از احیاگریهای حضرت امام (س) که ارتباط تنگاتنگ و جدایی ناپذیر با مسئله ظلمستیزی و عدالتخواهی دارند میپردازیم:
1ـ احیاء ولایت و حکومت اسلامی
امام امت (س) هم در بعد تئوری و نظر و هم در بعد عملی ازاحیاگرانی است که به احیاء ولایت و رهبری در اسلام پرداخت. ولایت کلید مقابله با ظلم و ستم و بیعدالتی و والاترین راهنما و ابزار تحقق عدالت در جامعه است. همچنانکه در حدیثی از امام محمد باقر (ع) فرموده است: «بنی الاسلام علی خمس: علی الصلوة و الزکاة و الصوم والحج و الولایة و لم یناد بشیء کما نودی بالولایة» (اسلام بر پنج چیزی بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت، و به هیچ چیز مانند ولایت سفارش نشده است.)
1ـ چرا ولایت برترین بنای اسلام است
زیرا کلید تمام عبادات و به ویژه کلید مبارزه و قیام در راه خدا و ظلمستیزی و عدالتخواهی است. همچنانکه امام باقر (ع) در پاسخ زراره در مورد برترین اینها فرمود: «الولایة افضل لانها مفتاحهن والوالی هو الدلیل علیهن»(ولایت و رهبری برتر است زیرا ولایت کلید آنها و ولی امر و رهبر راهنما و رهبر مردم برای انجام آنها است.)
امام امت (س) با احیاگری در این زمینه از لحاظ نظری توانست رابطه میان مقلد و مرجع را به رابطه امت و امام تبدیل نماید. بحثهای حضرت امام (س) در «کتاب البیع»، «مکاسب»، «ولایت فقیه» یا «حکومت اسلامی»، گفتارها و بیانات آن بزرگوار در «صحیفه نور» و . . . همه و همه بیانگر تلاش حضرت امام (س) برای احیاء ولایت است. برای نمونه در زمینه حکومت اسلامی در وصیتنامه سیاسی الهی خود میفرماید: «اسلام و حکومت اسلامی پدیده الهی است که با بکار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین میکند و قدرت آن را دارد که قلم سرخ بر ستمگریهاو چپاولگریها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند. . . »طرح مسئله عدم جدایی دین از سیاست و یکی دانستن این دو و اینکه اسلام را تمامش سیاست دانستن و سرچشمه سیاست مدن را اسلام دانستن و دین اسلام را دین سیاسی و هرچیز اسلام را (حتی عبادات) سیاست خواندن از مواردی است که مورد تأکید جناب ایشان است: «وا... اسلام تمامش سیاست است» و «سیاست مدن از اسلام سرچشمه میگیرد.» «دین اسلام یک دین سیاسی است که همه چیزش سیاست است. حتی عبادتش. . .» از دیدگاه حضرت امام (س)، نه تنها سیاست و حکومت در بطن اسلام و قوانین آن قرار دارد بلکه حکومت و قوانین اسلامی هیچگونه مفاءتی با پیشرفت و با تمدن ندارد. لذا دولت اسلامی دولتی قهقراگرا و ارتجاعی نیست بلکه با همه مظاهر تمدن سازگار است و خود تمدنآفرین است: «دولت اسلامی قهقراگرا نیست و با همه مظاهر تمدن موافق است، مگر آنچه که به آسایش ملت لطمه وارد آورده و با عفت عمومی ملت منافات داشته باشد.» ارتباط سیاست، ولایت و حکومت در اندیشه امام خمینی (س) با ظلمستیزی و عدالتخواهی آشکار است. اصولاً والاترین هدف سیاست و حکومت برقراری عدالت در همه ابعادش در درون جامعه است و بزرگترین وظیفه حکومت و ولایت جلوگیری از ظلم و ستم و بیداد و ظلمستیزی و عدالتخواهی است. چه حکومت با ظلم و بی عدالتی پایدار نیست و ظام و ستم و بی عدالتی با حکومت اسلامی و دولت اسلامی سر سازگاری ندارد. نمیتوان دولت یا حکومت ظالم و ستمگر و دور از عدالت را اسلامی نامید. برای نمونه امام امت (س) در وصیتنامه خود میفرماید:«پیغمبر اسلام (ص) تشکیل حکومت داد، مثل سایر حکومتهای جهان، لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی. . .»
2ـ احیاء اندیشه عدالت اجتماعی و مقابله با رفاه طلبی
همانطور که گذشت، احیاء حکومت اسلامی خود دارای هدفی برتر یعنی تحقق ظلمستیزی و عدالتخواهی در جامعه است. حکومت اسلامی بزرگترین عامل و نیرومندترین ابزار برای اجرای عدالت اجتماعی است اما از سوی دیگر باید دانست که حکومت اسلامی خود مبتنی و متکی بر «عدالت» است و اجرای قوانین در درون جامعه اسلامی باید بر اساس عدالت و دوری از تبعیض و ظلم و ستم صورت گیرد. بنابراین احیاگری در این زمینه نیز خود حایز اهمیتی والاست و امام امت (س) در این بعد از ابعاد فکری اسلام نیز تلاش و کوشش بی دریغ خود را در جهت احیاء اندیشه عدالتخواهی و مبنا قرار دادن عدالت در تمام امور به کارگرفت. برای نمونه در وصیتنامهاش به قاعدهای بنیانی در اجرای قوانین و تشکیل حکومت اشاره مینماید: «. . . اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و . . . چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود، این دعوا مشابه آن است که گفته شود، قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود.»
تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی3
امام امت (س) در بعد فقهی، سالها قبل در نجف اشرف، آنجا که بحث حکومت اسلامی را در کتاب «البیع» مطرح مینماید به ضرورت وجود عدالت اجتماعی اشاره مینماید و هدف والای حکومت اسلامی را برقراری عدالت و قوانین عادلانه میداند و اسلام جز این چیزی نمیخواهد: «اسلام برای برپایی حکومت عادلانه بپاخاست، که در آن قوانین مالیاتی و بیتالمال و گرفتن آن (مالیات) از جمیع طبقات بر مبنای عدل است. . . و نیز قوانین مربوط به قضاوت و حقوق نیز به روشی مبتنی بر عدل و سهولت تشریع گشته است.» از سوی دیگر باید دانست که امام خمینی (س) برای احیاء مفهوم عدالت اجتماعی در اندیشه دینی به برخی از موضوعات و فروعات عدالت اجتماعی ـ به ویژه بعد اقتصادی آن ـ اشاره نمودهاند که هریک از آنها هم بیانگر اهمیتی است که حضرت امام (س) برای مسئله عدالت اجتماعی و مقابله با فقر و تبعیض و ظلم و ستم قائل بودند و هم بیانگر این است که احیاء اندیشه عدالت اجتماعی از دیدگاه حضرت امام (س) باید در تمام ابعاد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه صورت گیرد. درغیر این صورت عدالت اجتماعی در جامعه تحقق نخواهد یافت. برخی از مهمترین فروعات عدالت اجتماعی مطرح شده در بیانات حضرت امام (س) عبارتند از:
1) اصل حمایت از مستضعفان، محرومان، فقرا و مردم تحت ستم
یکی از بنیادیترین اندیشهها و حرکتهای حضرت امام (س) را اصل دفاع از ضعفاء و مظلومان و تاختن به ستمگران و ظالمان تشکیل میدهد. این موضوع سرلوحه قیام آن بزرگوار را تشکیل میدهد. در یک جا، در بحثی که از شیوه سلطه استعمارگران بر مردم جهان سوم مطرح کرده و در آن به ایجاد شکاف طبقاتی توسط بیگانگان و عمال سیاسی آنها اشاره کرده است میفرماید: «. . . ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم.»در جای دیگری، در اوان پیروزی انقلاب اسلامی در مورد مقابله با فقر و بی عدالتی در جامعه اسلامی و ضرورت مقابله قاطع و پیگیر از آن میفرماید: «. . . این فقیرها عیال خدا هستند، باید اداره بشوند، خداوند امر کرده است که فقرا را اداره کنیم. یک دسته غنی بنشینند کنار و اینها، بیچارهها به فقر بگذرانند. . . این نمیشود که همان مسائل زمان طاغوت حالا هم اجرا بشود. . . این یک خطری برای مردم است. . .»
2)اصل مقابله با مرفهان و زراندوزان
امام خمینی (س) در تأکیدی که در جهت احیاء عدالت اجتماعی در جامعه اسلامی دارند؛ یکی از اصول و مبانی عمده و اساسی در جهت تحقق چنین ایده مقدس و والایی را مبارزه و مقابله با مرفهان بیدرد، زراندوزان و کسانی میدانند که با انباشت سرمایهها باعث ایجاد فاصله طبقاتی و پیدایش فقر و بیعدالتی در جامعه میگردند. از دیدگاه امام، این یک اصل اصیل و بنیادی اسلامی است و اسلام مبارزه با مرفهان بیدرد، زراندوزان، سرمایهداران و جهانخواران را در سرلوحه برنامههای خویش قرار داده است و این موضوع صرفاً یک توصیه اخلاقی و انسانی ـ آنگونه که خیلیها به ویژه طرفداران اسلام آمریکایی میپندارند ـ نیست، بلکه اصلی است بنیادین و اصولی و وظیفه حکومت اسلامی، فقه، فقها و اندیشمندان و تمام آحاد جامعه اسلامی است که در یک چنین مبارزهای شرکت نمایند: «همه کسانی که دارای اموال زیاد هستید، . . . باید بنشینید و فکری بکنید خودتان، البته [اگر] آنها فکر نکنند ما فکر میکنیم. این طور نیست که ما فکر نکنیم. . . ما خودمان آنها را که دارای اموال زیاد هستند به حساب میکشیم و حسابهایشان را رسیدگی میکنیم.»53
3) اصل نفی شکاف طبقاتی (اقتصادی)
شکاف طبقاتی، بیانگر وجود فاصله زیاد میان اقشار دارا و غنی و اقشار فقیر و کمدرآمد جامعه است. فاصلهای که در اثر وجود آن فقیر احساس فقر میکند و غنی احساس میکند و با دارایی خود در رده برتری قرار دارد. شکاف طبقاتی بیانگر وجود فقر در درون جامعه و غنای بالای عدهای خاص است. در مقابل شکاف طبقاتی (اقتصادی)، تعدیل وجود دارد که بیانگر این است که هرچند فاصله وجود دارد ولی فاصلهها ناچیز است و فقر در جامعه احساس نمیشود نه اینکه جهتگیری اقتصادی در جامعه به گونه ای باشد که ثروتهای کلان و دارائی های ناروا (و نامشروع و به اصطلاح امروزی باد آورده) در دست افراد معدودی جمع نگردد و دیگران از همه امکانات محروم باشند. به تعبیر امام خمینی (س): «. . . این معنا امروز دیگر عملی نیست که یک دستهای آن بالاها باشند و همه آن چیزهایی را که بخواهند، به طور اعلی تحقق پیدا کند، پارکها، اتومبیلها و . . .، یک دسته هم این زاغهنشینها باشند که اطراف تهراناند . . . این نه منطق اسلامی دارد، نه منطق انصافی . باید فکری بکنید که این تفاوت طبقاتی به اینطور نباشد. یک تعدیلی بشود. اسلام تعدیل میخواهد.»
4) اصل دخالت دولت و اقتصاد آزاد
امام امت (س) نه تنها بر نفی زراندوزی، شکاف طبقاتی و فقر تکیه میکند بلکه مهمتر از همه قائل به دخالت دولت برای ایجاد تعدیل اقتصادی و برقراری عدالت اجتماعی در جامعه است. به همین جهت اندیشه آزادی اقتصادی به مفهوم غربی «لسهفر» را منتفی میداند. بر این اساس دولت اسلامی دارای دو وظیفه اساسی است: یکی درنظر گرفتن و اجرای سازوکارهایی برای فعالیتهای اقتصادی جامعه و افراد در درون جامعه تا شکافهای اقتصادی از بین برود و لذا زندگی متوسطی برای افراد جامعه بوجود آید. به گونهای که نه عدهای بتوانند به ثروتهای کلان دست یابند و نه دیگران دچار فقر و فاقه گردند. بعلاوه ثروتمندان نمیباید در حکومت نفوذ کنند و مال و ثروت را ابزار فخرفروشی و کسب مقامات سیاسی بنمایند. دوم اینکه وظیفه حکومت است که جهتگیری خود را متوجه محروومان و مستضعفان نماید:
«. . . تبیین جهتگیری اقتصاد اسلام که در راستای 1ـ حفظ منافع محرومین و گسترش مشارکت عمومی آنان و 2ـ مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگترین هدیه و بشارت آزادی انسان از اسارت فقر و تهیدستی و به شمار میرود و بیان این حقیقت که صاحبان مال و منال در حکومت اسلام هیچ امتیاز و برتری از این جهت بر فقرا ندارند و ابداًً اولیتی به آنان تعلق نخواهد گرفت، مسلم راه شکوفایی و پرورش استعدادهای خفته و سرکوبشده پابرهنگان را فراهم میکند.»
3ـ احیاء اندیشه انتظار فرج
موضوع انتظار فرج از مسائل بنیانی و تعیین کننده سیاست اسلامی است؛ به گونهای که پیامبر اسلام (ص) آنرا عبادت میداند و امام صادق (ع) به نقل از پدران بزرگوارش میفرماید:«المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فیسبیلالله»56 (منتظر امر [فَرجِ] ما، بسان کسی است که در راه خدا به خون خود غلتیده باشد.) دهها روایت در مورد اهمیت، ارزش و قداست انتظار فرج، آمادگی برای انتظار فرج و دعا برای تعجیل در فرج امام عصر (عج) وارد شده است. از سوی دیگر باید دانست منتظر کسی است که آمادگی لازم برای قیام حضرت مهدی (عج) را داشته باشد، لذا باید علاوه بر معرفت حجت خدا و پیوند معنوی با او، از تقوی، پاکی نفس، ایمان والا و تمام خصایص یک رزمنده و مجاهد فیسبیلالله که آماده قیام در راه خدا است برخوردار باشد.متأسفانه مسئله سیاسی و اخلاقی و سرنوشتساز انتظار فرج به دلایل چند چون عافیتطلبی، ضعف ایمان، ناتوانی اخلاقی، فقدان شهامت و شجاعت روحی، ترس، یأس و خوف، فقدان امید به آیندهای درخشان، درک غلط از دین و مفاهیم دینی و . . . دچار تحریف شده و تبدیل به اندیشه مرده و مرگآور شده است. این موضوع به ویژه در دوران سلطه رژیم پهلوی همراه با برخی از حرکتهای تعمدی و آگاهانه رشد یافته و چهره سازنده اتظار در پشت غبار خرافات و سوءفهم ها و تحریفات پنهان شده بود. در این میان امام خمینی (س) برتر از بسیاری از احیاگران در این بعد از ابعاد اندیشه دینی نیز دست به احیاگری و زنده کردن روح این اندیشه و برداشتن نقاب از چهره راستین آن نمود. امام امت (س) در تعابیر خود اصل سازنده انتظار را در همان مفهوم مثبت آن پذیرفت و در عین پذیرش شکل صحیح آن را بیان نمود: «همه ما انتظار فرج داریم و باید در این انتظار، خدمت کنیم، انتظار فرج، انتظارات قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا کند و مقدمات ظهور انشاءا... تهیه بشود.»57امام امت (س) همچنین به بیان دیدگاهها و برداشتهای غلط از مسئله انتظار فرج پرداخته است. مهمترین این دیدگاهها ازنظر ایشان عبارت است از:1ـ دیدگاهی که تنها به دعا برای تعجیل در فرج آن حضرت (عج) میپردازد و لاغیر.2ـ دیدگاهی که انتظار فرج را به معنای فقدان مسئولیت و بیتکلیفی میداند.
3ـ دیدگاهی که ظهور امام (عج) را مبتنی بر کثرت فساد دنیا میداند و لذا به سکوت در برابر فساد قائل است.4ـ دیدگاهی که علاوه بر سکوت دربرابر فساد، برای فراهم شدن زمینه ظهور دامن زدن به فساد را نیز جایز میداند.
5ـ دیدگاهی که قائل به بطالت تشکیل حکومت در زمان غیبت میباشد. امام نیز تمام این دیدگاهها را مطرود و عامل انحطاط و ضعف جامعه اسلامی دانستهاند و مبارزه با این نوع برداشتها و نظرات را ضروری و از مسئولیتهای هر مسلمان میشمارد. و در برابر این نوع نظرات به دیدگاه مبتنی بر تکلیف و مسئولیت در هر زمانی و در هر مکانی اشاره میکند. و میفرماید: «. . . ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، باید بگیریم، تکلیفمان است، ضرورت اسلام در قرآن تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم اما نمیتوانیم بکنیم، چون نمیتوانیم بکنیم باید او بیاید تا بکند، اما باید فراهم کنیم کار را، فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچون بکنیم که مهیا بشود عالم برای برآمدن حضرت (س).»
4ـ احیاء قیام، مبارزه و جهاد در راه حق
یکی از بنیادیترین احیاگریهای حضرت امام (س) در اندیشه دینی در بعد ظلمستیزی و عدالتخواهی احیاء مفهوم «جهاد»، «قیام» و «مبارزه» است.مفاهیمی چون قیام، مبارزه، جهاد و . . . در اندیشه امام جایگاهی والا و
تعیینکننده دارند. امام امت (س) میدانست که مرگ اندیشه قیامطلبی و مبارزهجویی اسلامی ما در تمام مشکلات جامعه اسلامی است. اگر قیام برای خدا فراموش شود و از صحنه اجتماع به کنار رود سیاه روزی و تیرهبختی سرتاسر جامعه را فرا میگیرد. عامل سلطه استعمارگران و ستمگران جهانی بر جوامع اسلامی از بین رفتن روحیه قیام و مبارزه در این جوامع است. امام امت (س) در اولین سند سیاسی خود (جمادیالاول 1363 هـق) مینویسد: «خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران آورده . . .» مرگ اندیشه قیام و جهاد، حاصلی جز سکوت و سکون به دنبال ندارد و سکوت و فقدان مبارزه نیز نتیجهای جز تباهی، ضعف، ذلت و خواری و انحطاط به بار نمیآورد. مرگ اندیشه قیام در راه خدا و سکوت نشانه فقدان ایمان یا ضعف ایمان است. سکوت به معنای مقابله یا ضرورتی حیاتی و معنوی یکی مبارزه و قیام است. این است که امام برای احیاء اندیشه رزم و رزمیدان، احیاء اندیشه قیام و مبارزه شدیدترین حملات را متوجه «سکوت» و انسانهای «ساکت» مینماید. در سخنانی در تاریخ 10/1/1341 ش خطاب به علمای دین میفرماید: «وای بر این مملکت، وای بر این هیأت حاکمه، وای بر این دنیا، وای بر ما، وای بر این علمای ساکت، وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت، این سکوت مرگبار اسباب این میشود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهاییها، این مملکت ما، این نوامیس ما پایمال میشود. . .» تلاش دیگر حضرت امام (س) علاوه بر سکوت ستیزی در جهت احیاء اندیشه رزم و قیام در راه خدا، طرح مسئله قیام بصورتی بنیانی و بعنوان ضرورتی حیاتی که منشاء تمام خوبیها و نیکیهاست و دارای ارزشی است که برتر از آن متصور نیست. همانگونه که رسول خدا (ص) میفرماید: «الخیر کله فی السیف و تحت ظل السیف و لایقیم الناس الا السیف و السیوف مقالید الجنه و النار»(تمام خیر و نیکی در قیام و مبارزه و تحت سایه قیام قرار دارد، مردم به راست نیایند مگر با قیام و مبارزه ومبارزات کلیدهای بهشت و دوزخ هستند.)امام امت (س) نیز به پیروی از اجدادش بر اهمیت و جایگاه این مسئله با شدت و حدتی تمام تأکید میکند، به گونهای که با استفاده به آیه شریفه قرآنی: «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموالله»در طول عمر خود بیش از هفت بار و بهویژه در مواقع حساس از اولین نامه سیاسی که از او به جای مانده است تا آخرین بیاناتش بر ضرورت و حیاتی بودن این مسئله تأکید دارد. در واقع سرلوحه و کلید اندیشه سیاسی حضرت امام (س) را در باب مبارزه و تشکیل حکومت همین آیه تشکیل میدهد. برای نمونه در یک جا چنین میفرماید: «خدای تبارک و تعالی میفرماید فقط یک موعظه من دارم، پیامبر اکرم (ص) واسطه، خدا واعظ، ملت متعظ، من فقط یک موعظه [دارم]، بیش از یک موعظه ندارم؛ «انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله» اینکه برای خدا قیام کنید. . . این یک مطلبی است که برای یک وقت نیست، موعظه خدا همیشگی است . . . »بعد دیگر حرکت احیاگری حضرت امام (س) در باب «قیام» و «مبارزه» این است که مبارزه را امری قرآنی میداند و قرآن و اسلام را مکتب تحرک، قیام، بیداری، مبارزه و تلاش و کوشش در جهت تحقق عدالت و ارزشهای والای انسانی در جامعه میداند: «اسلام مکتب تحرک است و قرآن کریم کتاب تحرک، تحرک از طبیعت به غیب، تحرک از ماهیت به معنویت، تحرک در راه عدالت، تحرک در برقراری حکومت عدل. . . »همچنین امام امت (س) مبارزه را و قیام را امری دفاعی ـ و نه تهاجمی، امری الهی و مقدس، امری ضروری و غیر قابل اجتناب، امری همیشگی و جاودانی نه موقتی و گذرا، امری برتر و دارای قداست میداند. رزم و رزمیدن، قیام در راه خدا کمال است و ترس اط رزم و قیام یک نقص و ناشی از ضعف ایمان. لذا مکتبی که فاقد رزم، جنگ و قیام در راه خداست ناقص است و توانایی تدبیر امور بشری را ندارد. به طور کلی بنیان اساسی اندیشه و سیره امام امت (س) را مبارزه و قیام در راه خدا تشکیل میدهد. مبارزهای درونی «جهاد اکبر» و برونی «جهاد اصغر» مبارزهای که ماهیت آن را «خدایی و الهی بودن» میسازد.
5ـ احیاء روحیه ایثارگری و شهادتطلبی در راه حق
یکی از برجستهترین ابعاد احیاگری حضرت امام (س) در بعد مبارزه، قیام و عدالتخواهی، احیاء روحیه ایثارگری و شهادت طلبی در جامعه اسلامی بود. سلطه مادیات بر افکار و عقاید مردم ایران و سایر جوامع اسلامی آنها را از معنویات بریده و روحیه ایثار در راه خدا و معنویات را از آنها گرفته بود. کمتر کسی حاضر بود در راه خدا و آرمانهای متعالی دین اسلام، جان برکف نهاده و هستی خود را برای مقابله با ظلم و ستم و بیداد قربانی نماید. امام امت (س) از یک سو با درک این مسئله و از سوی دیگر با احساس ضرورت ایثارطلبی در راه خدا و در جهت تحقق عدالت و رهایی از ظالمین و ایثارگران و اینکه احیاء این موضوع تنها در سایه اعتقادی عمیق به مفهوم عدالتطلبی و ظلمستیزی و ایثارگری در این راه تحقق مییابد با توجه به مبادی اعتقادی و معنوی و ضرورت آنها برای چنین مسئلهای به احیاء این روحیه عظیم به ویژه در میان جوانان پرداخت. در مورد ضرورت وجود مبانی و اعتقادات معنوی و اخلاقی برای تحقق روحیه ایثار و شهادت میفرماند: «من نمیتوانم باور کنم که کسی مبادی معنوی نداشته باشد و برای مردم کوشش کند. . اینهای که مبادی معنوی دارند، اینهایی که خدا قائلند، آنهایی که جزا قائلند، آنهایی که عطا قائلند، اینها تعقل دارد که یک کسی جان خودش را بدهد یک جان بالاتر بگیرد، همه چیزش را بدهد از خدا زیادتر، آنقدری که هیچ چشمی نمیتواند ببیند و هیچ گوشی نمیتواند بشنود. . .» بر این اساس امام خمینی (س) اهل باور، اهل حق و حقیقت و موحدان را فرامیخواند که با دارا بودن چنین اعتقاد و مبنایی میتوان دارای چنین روحیهای گردید. کسیکه به خدا اعتقاد دارد به راحتی میتواند خود را آماده ایثار و قربانی در راه حق نماید ولی کسیکه فاقد چنین اعتقاداتی است، نمیتواند این روحیه را در وجود خویش بپروراند.علاوه بر اعتقاد خداباورانه، پاکی نفس، تهذیب باطن و تصفیه درون نیز از شرایط آمادگی برای ایثار و گذشت در راه خدا و ارزشهای متعالی انسانی میباشد. چه تا زمانی که پاکی نفس و تصفیه باطن صورت نگیرد، انسان نمیتواند آماده ایثار و گذشت باشد. آری «جهاد اکبر» مقدمه و زمینهساز ضروری و حیاتی برای «جهاد اصغر» است. امام امت (س) در سخنان خود در این زمینه میفرماید: «اگر نفس خودتان را تصفیه کردید، باک از هیچ چیز نداشته باشید، مردن چیز سهلی است، چیز مهمی نیست. این است که حضرت امیر (ع) مولای همه ما میفرمود که من به موت آن قدر انس دارم که بیشتر از انسی که بچه به پستان مادر دارد. . . »علاوه بر دو عامل فوق یعنی ایمان و تقوی، امام امت (س) با «سعادت» دانستن شهادت، ایثار و جانفشانی در راه خدا، به مردم و به ویژه جوانان میآموزد که هدف هستی و خلقت شما آدمیان سعادت است و شهادت فینفسه خود سعادت است و سعادت همیشگی و جاودانی است، زیرا شهادت حیات و زندگانی جاویدان و ابدی است و انسان شهید در پیشگاه خداست و لذا همیشه زنده است. از چنین دیدگاهی شهادت رهایی و رستگاری است؛ شهادت فوز عظیمی است که ارزش استقبال از آن یکی از بالاترین ارزشهای وجودی انسان است. این است که امام میفرماید: «شهادت برای مسلم، برای مؤمن سعادت است، جوانهای ما شهادت را سعادت میدانند، این رمز پیروزی است. . .»و در جایی دیگر یکی از مهمترین تفاوتهای مکتب اسلام با مکاتب بشری را در سعادت داشتن ایثار و شهادت میداند: «یکی از فرقهای مکتب اسلام، مکتب توحید با مکتبهای انحرافی، مکتبهای الحادی این است که رجال این مکتب شهادت را برای خودشان فوز عظیم میدانند «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیماً»از شهادت استقبال میکنند چون قائل هستند به اینکه ما بعد از عالم طبیعت، عالمهای بالاتر، نورانیتر از این عالم است. امام امت (س) همچنین در جهت احیاء این امر بزرگ الهی، گاه آن را مساوی با «پیروزی» دانسته است و زمانی نیز آن «حیات و زندگانی» مینامد. برتر از این دو مورد، در بیانات خود شهادت و گذشت را عزت ابدی، چراغ هدایت آدمیان، فخر ملت، هدیه الهی، میراث اولیا، آزادی روح، شیرینتر از عسل و اوج بندگی و . . . میداند. برای نمونه میفرماید: «برادران من! خواهران من! عزیزان من! مصمم باشید! از ترور نترسید! از شهادت نترسید و نمیترسید. شهادت عزت ابدی است، حیات ابدی است. . .» امام امت (س) علاوه بر تبیین مفهوم شهادت و ایثار و جایگاه والای آن به بیان اهمیت، جایگاه و ارزش متعالی شهدا و ایثارگران نیز پرداختهاند. شهدا مقصدی عالی و متعالی دارند، هدف آنها رهایی از یوغ ستمگران و بیدادگران است. هدف برتر آنها تحقق ارزشهای عالی اسلام، جانبازی و فداکاری در راه اسلام، تداوم راه و رسم پیامبر اسلام (ص)، مخالفت با جباران، راهشان راه اولیای الهی و کار آنها آبیاری درخت آزادی و ایمان با خون پاک خود میباشد. از سوی دیگر امام امت (س) در مصاحبه ای در جواب به سؤالی فرمودند: «البته طرفداران ما نمیخواهند جلوی گلولهها بروند، آنها میخواهند حق خودشان را استیفا کنند و مسالمت هم میکنند، لکن آن شاه است که امر میکند به کشتن آنها و برای احقاق حق، این امر ضروری.»73امام امت (س) در جهت احیاء فلسفه راستین ایثار در راه خدا، تضحیه و شهادت به موضوع فقدان ترس و هراس از مرگ و شهادت نیز اشاره میکند و نترسیدن از مرگ و آمادگی برای شهادت را در حد معجزه میداند. زیرا شهادت برای خداست و با کشته شدن رضایت او جلب میشود و اسلام حفظ میگردد.برای احیاء اسلام خون دادن و از هیچ چیز نهراسیدن در حد اعجاز است و از صفات انبیاء و اولیای الهی است و این موضوع فقدان ترس و هراس اختصاص به مردان جنگی ندارد بلکه خانمها را نیز شامل میگردد: «این یک معجزه است، یک معجزه بزرگ است که شما خواهران و برادران را با هم همصدا و با مشتهای گره کرده در مقابل قدرتهای شیطانی ایستادهاید. معجزه اسلام است، این قدرت اسلام است که در شما تجلی کرده است.»
حاصل تلاش حضرت امام (س) در بیدارگری امت اسلامی و احیاء روحیه تضحیه و جهاد، ایثارگری در راه حق و شهادت و ازجانگذشتگی برای مبارزه با ظلم و ستم و بیداد بگونهای مؤثر بود که باعث پیدایش روحیه بسیجی به ویژه در میان جوانان شد و فرهنگی را باعث شد که از آن تحت عنوان فرهنگ بسیجی یاد میشود که فرهنگ ایثار بود و ایثارگری. امام امت (س) خود به این تحول و احیاگری بزرگ اینگونه اشاره مینمایند: «الان هم باز جوانهایی میآیند پیش من و میگویند دعا کنید که ما شهید بشویم، ما شهادت را میخواهیم. این یک تحولی بود که برای ملت پیدا شد. . .»در پایان به غزل زیبایی از حضرت امام (س) که بیانگر احیاگری مبارزه و عدالتخواهی و حقیقت طلبی تا پای جان و گذشتن از همهچیز و همه تعلقات و رنگها است بسنده مینماییم:آنکه سر در کوی او نگذاشته آزاده نیست آنکه جان نفکنده در درگاه او دلداده نیست.
جای قلم توانای شما در oko.ir خالی ست...
لطفا نام نویسنه مقاله را ذکر بفرمایید.