مهدویت

مهدویت

مهدویت
مهدویت

مهدویت

مهدویت

غرب وادعای پرچمداری عدالت وحقوق بشردرجهان

غرب وادعای پرچمداری عدالت وحقوق بشردرجهان

اعلامیه جهانی حقوق بشر :[1]

اعلامیه حقوق بشر از متن های راهنما و روشن گر در تاریخ بشر است . پیکار خستگی ناپذیر برای دفاع از حیثیت و کرامت انسان و بر ضد تمام بیدادگری ها در زمان و مکان های مختلف با حد و مرزهایی مانند قراردادها ، مجموعه های قوانین ، بیانیه ها و اعلامیه ها مشخص شده که نشانه ی پیروزی های اذهان هستند و در وجدان بشر و قوانین مکتوب یا مرسوم نقش بسته اند . تأکید مداوم بر حیثیت و کرامت انسان باید همواره حاضر و زنده باشد ؛ الزامات اخلاقی و سیاسی به تناسب دگرگونی های دنیا تحول می یابند ؛ به همین سبب امر حقوق بشر در عین حال نوعی آرمان و راهبرد است . نه فقط همواره باید از این حقوق در برابر انواع تجاوزات دفاع کرد و رویاروی خطرهایی که در کمین آن ها است به تحکیم شان پرداخت ، بلکه همیشه باید به این حقوق عمق و گسترش بخشید تا چشم اندازهای پیوسته گسترده تری به روی آزادی و خلاقیت فردی گشوده شود و پایه های همواره استوارتری برای عدالت ، تفاهم و همبستگی بین المللی ایجاد گردد . آموزش حقوق بشر در گرو کوششی بی وقفه است که از نسلی به نسل دیگر همواره تداوم یابد .اندیشه های آزادی بخش ، راه خویش را در ذهن آدمیان با پشت سرگذاردن هر مانعی که با آن روبه رو شوند به آهستگی اما به استواری می گشایند .

پیش نویس اعلامیه ی جهانی حقوق بشر:

ما مردمان ملل متحد:

1-از آنجا که نادیده گرفتن و تحقیر حقوق بشر از مهم ترین علل رنج های بشر و به ویژه قتل عام هایی بوده اند که در جریان دو جنگ جهانی دنیا را آلوده اند .

2- از آنجا که صلح فقط در صورتی امکان پذیر است که حقوق و آزادی های بشر رعایت شوند و جنگ و تهدید از بین برود .

3- از آنجا که در منشور 26 ژوئن 1945 ، ایمان خود را به حقوق اساسی بشر و حیثیت،کرامت و ارزش فرد انسان و برابری حقوق تمام مردان و زنان دوباره اعلام کرده ایم .

4- از آنجا که یکی از هدف های ملل متحد ، تحقق همکاری بین المللی در پرتو گسترش و تقویت رعایت حقوق بشر و آزادی های اساسی برای همگان بی هیچ تمایزی از حیث نژاد،جنس ، زبان یا دین است .

5- از آنجا که بسیار مهم است که جامعه ی ملل از این حقوق و آزادی ها حمایت کند و قانون بین المللی و نیز قوانین ملی به تضمین آن بپردازند .

اصول عام اعلامیه ی حقوق بشر :[2]

ماده 1  : همگی انسان ها که اعضای خانواده ای واحدند ، آزاد و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق برابر هستند و باید یکدیگر را برادر بدانند .

ماده 2: رسالت جامعه آن است که این امکان را برای همه انسان ها فراهم آورد که شخصیت طبیعی ، فکری و اخلاقی خود را به طور همه جانبه و در پرتو امنیت رشد دهند ، بی آن که هیچ یک از این وجوه سه گانه قربانی دیگری شود .

ماده 3: انسان نمی تواند به دور از کمک و پشتیبانی جامعه زندگی کند و هدف هایش را تحقق بخشد ؛ هر کسی در برابر جامعه وظایفی اساسی دارد : پیروزی از قانون ، انجام دادن فعالیتی مفید ، پذیرش مسئولیت ها و فداکاری های لازمه ی خیر مشترک .

ماده 4: حقوق هر فرد با حقوق دیگران محدود می شود

ماده 5: قانون برای همگان یکسان است و هم در مورد مقامات عمومی به اجرا در می آید ، هم در مورد قضات و هم در مورد افرادی عادی . آن چه را منع قانونی ندارد ، نمی توان ممنوع کرد .

  طبیعی قدیمی برای کار کردن محسوب می شود . اما یک جنبه معکوس هم دارد و آن حق انجام کار از لحاظ اجتماعی لازم است که می تواند حکم وظیفه را نیز پیدا کند .

پیدایش حقوق بشر در قانون بین المللی:

طی سه دهه گذشته سیستم سیاسی بین المللی دستخوش یک رشته تغییر و تحولاتی شده است . مهمترین این تغییرات بی شک رشد هندسی تعداد کشورها در خود سیستم است . مظهر این دگرگونی عضویت در سازمان ملل است . که از عضویت اولیه 51 کشور به حدود دویست کشور  افزایش یافته است و در آینده تعداد اعضا بیشتر نیز خواهد گشت . فزونی تعداد اعضاء سیستم با اتکاء متقابل روبه رشدی همراه بود که سرنوشت یک کشور را با سیاست های وطنی و بین المللی دیگران صمیمانه پیوند داده است . فزون بر آن در نظامات سیستم بین المللی نیز رشد و توسعه شگفت انگیزی مشاهده می شود . و بر اهمیت امر می افزاید قبل از تأسیس سازمان ملل مسائل حقوق بشر همچون امور داخلی یک کشور و محدود به قلمرو و قدرت آن تلقی می گردید .پیشرفت های قابل ملاحظه در زمینه حقوق بشر پس از جنگ جهانی دوم با گنجانیدن مواد حقوق بشر معینی در منشور سازمان ملل آغاز شد . ماده یک منشور سازمان ملل تعیین کننده اهداف بنیادی سازمان ملل است پیش بینی می کند که یکی از هدف ها جلب همکاری بین المللی در ترویج و تشویق احترام به حقوق بشر و آزادگی همگانی بدون توجه به دین ، نژاد ، زبان و غیره می باشد . در ماده 56 کشورهای عضو متعهد می گردند تا اقدام مشترک و جداگانه ای در همکاری با سازمان برای نیل به اهدافی که در ماده 55 «احترام به حقوق جهانی» اعلام شده است بعمل آورند ، اهمیت قانونی دقیق پیمان و تعهد کشورهای عضو برای بعمل آوردن اقدام مشترک و جداگانه جهت ترویج حقوق بشر مایه مجادله است . بسیاری از حقوقدانان بین المللی بحث کرده اند که از تأثیر قانونی جمعی مقررات مربوط به حقوق بشر منشور ملل متحد نمی توان بی تفاوت گذشت و اصل داشتن نیست خیر در تتعبیر معاهده ضرورت این استناج را پیش می آورد .از این نظر گاه ممالک عضو سازمان ملل متحد تعهدات قانونی معین هر چند نه بروشنی تشریح شده ای نسبت به ساکنان قلمرو حکومت خود را به صرف تصدیق و تصویب منشور ملل متحد متقبل گردیده اند . همچنین از طرف دیگر استدلال شده است که زبان بکار رفته در خصوص حقوق بشر در منشور این تعبیر را نمی پذیرد که تعهدات قانونی واقعی تحمیل می شود . نه تضمین یا حفظ آنها به علاوه تأکید شده که مواد و مقررات حقوق بشر منشور آن حقوقی را که می شود شناسائی و معرفی نمی کند و سخن گفتن از حق امکان ندارد مگر این که محتوای قانونی درست و دقیقش معلوم گردد که در سال 1971 توسط دادگاه بین المللی عدالت مورد رسیدگی قرار گرفت . برای ترویج حقوق بشر کمیسیونی به نام کمیسیون حقوق بشر به عنوان یک ارگان فرعی ، شورای اقتصادی ، اجتماعی در سال 1946 تعیین شد . که مهمترین کار کمیسیون پیش نویس اعلامیه حقوق بشر و تشکیل جلسات بین المللی سال 1966 در زمینه حقوق سیاسی ، کشوری ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی بوده است . به طور مثال سازمان بین الملل کار در سال 1976 قریب 150  پیمان نامه و همان مقدار توصیه و پیشنهاد را با کشورهای جهان بسته است . بعضی از این پیمان نامه ها درصدد تضمین حقوق اساسی بشر ، از قبیل آزادی شرکت ، آزادی کار و معافیت از تبعیض اند این شیوه می توان گفت که تکنیک بنیادی حقوق بشر به شمار می آید .

تدوین منشور حقوق بشر در سال 1948 :

پس از جنگ جهانی دوم ، قدرت های متفق اصلی دست به کار فراهم آوردن مبانی یک سازمان بزرگ بین المللی شدند که وظیفه اش حفظ صلح و کمک به حمایت از حقوق اساسی بشر باشد . آن ها در درجه ی اول بایست حفظ صلح و امنیت را محور تلاش های شان قرار دهند تا بنا به عبارات خود منشور ملل متحد نسل های آینده را از آفت جنگ در امان بدارند . دل مشغولی متفقین در مورد حقوق بشر«فرعی» و حتی«حاشیه ای»، اما به هر حال «واقعی» بود؛هدف های اعلام شده ی متفقین در طول جنگ ، در بیشتر موارد با استناد به حقوق بشر بیان شده بودند . به ویژه ایالات متحده آمریکا به رهبری رئیس جمهور روزولت مصمم بود که حقوق اساسی بشر در منشور ملل متحد گنجانده شود . از همان آغاز کار برای تدوین منشور یک سازمان جدید بین المللی ، سازمان های غیر حکومتی آمریکایی وزارت امور خارجه را تشویق می کردند که به مسأله ی حقوق بشر توجه جدی داشته باشد . مانند انجمن حقوق آمریکایی و کمیسیون مسئول بررسی سازمان صلح نخستین گروه های برنامه ریزی نسخه ای از اعلامیه حقوق را نوشتند که بنا به سنت رایج در ایالات متحده ، بر حقوق مدنی و سیاسی تأکید می ورزید ، اما مسأله ی حقوق اقتصادی و تدابیر اجرایی چندان توجهی نشده بود . آنان نتیجه گرفتند که فقط باید اشاره ای مختصر به حقوق بشر در منشور گنجانده شود . این دیدگاه ملاحظه کارانه و محتاطانه مخالف هایی را در بین نمایندگان اتحادشوروی  و انگلستان برانگیخت . در حالی که این دو کشور پیشنهادهایی مشترک شان را در دمبارتن اوکس تنظیم می کردند ، هیأت نمایندگی ایالات متحده این پیشنهاد را به تصویب رساند که در منشور اشاره ای به پیشبرد و تشویق حقوق بشر به مثابه وسیله ی تأمین کننده ثبات و آسایش ضروری برای تضمین مناسبات دوستانه و صلح آمیز میان ملت ها گنجانده شود.

 نگارش اعلامیه ی جهانی بشر :

از ژوئن 1946 تا دسامبر 1948 ، در چارچوب سازمانی جدید ملل متحد ، گروهی کوچک از مردان و زنان کم نظیردست به نگارش سندی زدند  که از آن به یکی از سنگ محک های اصلی پیکار حقوق بشر بدل شده است . این افراد در جریان نشست های برگزار شده در نیویورک ، ژنو و سرانجام پاریس درباره ی فلسفه ، حقوق ، راهبردهای سیاسی و تفاوت های فرهنگی به مباحثه پرداختند . و سرانجام در 10 دسامبر ، درواپسین ساعات شب ، مجمع عمومی ملل متحد اعلامیه ی جهانی حقوق بشر را بی هیچ رأی مخالفی تصویب کرد . در این رأی گیری که در مجمع عمومی برگزار شد اعلامیه حقوق بشر با 48 رأی موافق و 8 رأی متمنع و بدون رأی مخالف تصویب شد .آرای ممتنع را کشورهای سوسالیست «بلوک شرق»و اتحادیه آفریقا جنوبی «آپارتاید» و عربستان سعودی بود . 

حقوق بشر در اسلام و اعلامیه جهانی حقوق بشر:

حقوق بشر که به زبان فرانسه droitsde I’homme و به انگلیسی Humman و به عربی حقوق الانسان است،حقوقی که پیش از پیدایی دولت وجود داشته و مافوق آن است و ادین جهت دولت ها باید آن را محترم بشمارند. به تعبیر روشنتر،در مکاتب آرمانگرا نظر بر این است که پاره ای حقوق از لحاظ کرامت و شرافت انسانی،بنیادی و برای اینکه انسان بتواند رسالت خود را انجام دهد ضروری هستند. این حقوق که حقوق بشر نامیده شده اند خارج از حوزه اقتدار قانونگذار بشری می باشندو قانونگذار نمی تواند احدی را از آن محروم کند . وجود چنین حقوق و امتیازاتی مورد انکار مکاتب مادی واقع شده است. مکتب مادیت تاریخی بر آن است که حقوق بشر همواره دستخوش تحول و تکامل است و بالنتیجه قابل تعریف نیست.بررسی تاریخی،جامعه شناسی و دینی نشان می دهد که اعتقاد به وجود پاره ای حقوق فطری و ضروری برای بشر که قانونگذار بشری نباید آن را نادیده بگیرد از دیرباز وجود داشته است.مکتب حقوق فطری در قرن هیجدهم تحرک تازه ای به این فکر در عصر انقلاب کبیر فرانسه در اعلامیه حقوق بشر و شهروند 1789 منعکس گردید. این اعلامیه همانندانقلاب کبیر فرانسه متأثر از فلسفه فردگرایی بود که تأکید بر شخصیت و ارزش فرد دارد و فرد را مهور اندیشه ها و قانونگذاریها به شمار می آورد. برعکس فلسفه جامعه گرایی در طول قرن های 19و20 بر حقوق جامعه تأکید می نماید. لیکن نفی حقوق افراد به نام حقوق جامعه یا موجب تجاوزات بزرگ وخشونتهای ناروا واعمال وحشیانه نسبت به افراد در برخی از کشورهای خود کامه می گردد.ودر نتیجه مسئله حقوق بشر در قرن بیستم از نو مورد توجه خاص واقع می شود .وبالاخره به تهیه وتصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948 به وسیله مجمع عمومی سازمان ملل متحد منتهی می گردد.

اعلامیه جهانی حقوق بشر مبتکر حقوق بشر نبوده بلکه ادیان الهی به ویژه اسلام نخستین اعلامیه های حقوق را در بر داشته وفلاسفه ودانشمندان نیز به گونه ای از حقوق بشر دفاع کرده اند .وقبل از اعلامیه جهانی حقوق بشر این حقوق در برخی از اعلامیه ها و مقررات داخلی کشور ها مطرح شده است .به سخن دیگر ،حقوق وآزادیهای مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر ترکیبی از حقوق وآزادیهایبشری که قبل از تأسیس ملل متحد وارد قوانین اساسی ودیگر قوانین کشورهای جهان گردیده بود .همچنین تاریخ تمدن بشر شاهد کوشش پیامبران ،فلاسفه ،ومتفکران وانسان دوست مشرق ومغرب زمین در اعتلای شان وکرامت انسان ودفاع از حقوق وآزادیهای اساسی اوست .بدین سان اعلامیه جهانی به بیان حقوق وآزادیهای بسنده نمی کند بلکه به محدودیها آن حقوق وآزادیهای وتکالیف فرد در قبال همنوعان خویش اشاره می نماید.اینک مقایسه بین کرامت انسانی ،آزادی وبرابری که سه موضوع اساسی در حقوق بشر ودیدگاه اسلام در مورد این موضوعات می پردازیم.[3]

1-کرامت انسانی :

در مقدمه اعلامیه جهانی چنانکه گفتیم به کرامت انسانی اشارت رفته است ،گمان نمی رود در هیچ دین ومکتبی به اندازه اسلام بر کرامت انسان تأکید شده بود.در نظر اسلام انسان دارای مقام وارزش والایی است و خدا سروری موجودات زمین و آسمان را برای او فراهم ساخته است . روح خدا در آدم دمیده شده واو شایسته تکریم و تعظیم گردیده و حتی فرشتگان مأمور شده اند که بر او سجده کنند.انسان در نظر اسلام دارای مقام خلیفه ا است .در این زمینه آیات وروایات فراوان است .به ویژه آیه 70 از سوره اسراء کرامت انسانی با وضوح هر چه تمامتر اعلام می دارد:ولقد کرمنانبی آدم وحملناهم فی البروالبحر ورزقناهم من الطبیات وفضلتاهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا.

1-آزادی:

در اینجا نخست از حقوق و آزادیهای شخصی که در موارد 3 تا11 اعلامیه جهانی حقوق بشر ذکر شده و سپس از آزادیهای عمومی و حقوق سیاسی که در موارد 18 تا 21 اعلامیه آمده است.

الف: حقوق و آزادی های شخصی:

 حقوق و آزادیهای شخصی که در مواد 3 تا 11 اعلامیه جهانی حقوق بشر ذکر شده در اسلام مورد تاکید قرار گرفته است. در حقوق اسلام هر کس حق زندگی،آزادی و امنیت شخصی دارد. از نظر اسلام همه انسانها آزاد آفریده شده اند و حق دارند آزاد زندگی کنند. اسلام با برده داری و برده فروشی موافق نیست و گامهای بزرگی در راه آزادی آنان برداشته است. اگر اسلام بردگی را یکباره لغو نکرد بدان جهت بود که در هنگام ظهور اسلام برده داری یکی از ارکان عمده زندگی اقتصادی و اجتماعی جهان آن روز به شمار می آمد و اسلام نمی توانست یک باره آن را لغو کند. معهذا در کتاب سنت هیچ نصی که دستور برده داری بدهد وجود ندارد بلکه بر عکس نصوص بسیاری موجود است که به آزاد کردن بر دگان دستور می دهد هر کس حق دارد در برابر اعمالی که حقوق اورا مورد تجاوز قرار می دهد به محاکم صالحه مراجعه کند و دادخواهی حق مسلم هر فرد است و هر کس می تواند به منظور دادخواهی به دادگاه صالح رجوع کند .در اسلام اصل برائت شناخته شده است.هیچ کس را نمی توان گناهکار شناخت مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح به اثبات رسیده باشد.اصل عطف به ما سبق نشدن قوانین نیز در اسلام وجود دارد وعلمای اسلام گاهی آن را تحت عنوان قبح عقاب بلا بیان مطرح کرده اند .

ب: آزادیهای عمومی و حقوق سیاسی

آزادیهای عمومی نیز که لازمه کرامت انسانی است در اسلام به رسمیت شناخته شده است آزادی اندیشه ،عقیده و بیان و آزادی تشکیل اجتماعات وحق مشارکت در اداره عمومی کشور از طریق شرکت در انتخابات وحق اشتغال به مشاغل عمومی بر اساس حقوق اسلام در قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح وتضمین گردیده است .اسلام به اندیشه وتفکر اهمیت می دهد.حدود 300 آیه در قرآن هست که مردم را به انذیشه و تفکر وتعقل دعوت می کند اصول دین باید با اندیشه واستدلال پذیرفته شود نه به صورت تقلیدی وکورکورانه .در مورد آزادی دین و مذهب باید یادآور شد که از نظر اسلام زندگی انسان منحصر به زندگی مادی نیست ،بلکه انسان باید با سیر به سوی خدا وکمال مطلق خود را برای زندگی جاوید اخروی آماده کند به طور کلی اسلام برای غیر مسلمانان ،حتی آنان که اهل کتاب نباشند ،تازمانی که بر ضد اسلام قیام و توطئه نکنند ،آزادی و احترام قائل است .حتی به حکومت اسلامی دستور می دهد که با آنان با نیکی و قسط رفتار کند .در مورد آزادی بیان باید گفت که اسلام بااین گونه آزادی تا حدی که به حقوق دیگران ومنافع جامعه اسلامی لطمه نزند موافق است .اصل بیست وسوم قانون اساسی آمده است .«نشریات ومطبوعات در بیان مطالب آزادند ،مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند.یاد آور شد که آزادی در هیچ کشوری نا محدود نیست .حتی در اعلامیه حقوق بشر،طبق ماده 29 استفاده از آزادیها محدود به مراعات حقوق دیگران و مقتضیات صحیح اخلاقی ونظم عمومی و رفاه همگانی است که چارچوب وضوابطآن را قانون تعیین می کند.در اسلام نیز حدود آزادیهای که به موجب قانون مشخص شده مبتنی بر همین ملاحظات است .

2-برابری

اصل برابری که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بر آن تأکید شده است از اصول مسلم حقوق اسلام است . اسلام همه افراد بشر را برابر می شناسد و هیچ گونه امتیازی برای افراد به علت نژاد،زبان،رنگ،ثروت،ملیت وتعلق به سرزمین خاص قائل نیست اسلام با هر گونه امتیاز طبقاتی وقبیله ای مخالف است و در زمانی اصل برابری را اعلام کرد که جوامع انسانی از نا برابریها و امتیازات و تبعیضات ناروا به شدت رنج می برند.قرآن اصل مصاوات را با عباراتی جالب و رسا که در دیگر کتب آسمانی بی سابقه است اعلام می دارد. یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکرو انثی و جعلناکم شعوباً و قبایل لتعارفوا. ان اکرمکم عندالله اتقاکم « ای مردم در آغاز ما شما را از مردی و زنی آفریدیم وآنگاه به صورت ملت وقبیله ها گردانیدیم تا با هم آشنایی یابند.گرامی ترین و بزرگوارترین شما در نزد خداوند پرهیزگار ترین شماست »در حقوق اسلام همه مردم از لحاظ حقوق وتکالیف در شرایط مساوی برابرند.حتی زن ومرد جز در موارد استثنائی از لحاظ حقوقی تفاوت ندارند.به عبارت دیگر ،برابری زن ومرد از لحاظ حقوقی اصل و نابرابری استثناء است واین استثناء که در مواردی مانند ارث و قضا دیده می شود مبتنی بر دلایل منطقی و اجتماعی است و جز در موارد مصرحه استثنائی ،تساوی زن و مرد در حقوق اسلام انکار نا پذیر است.در قانون اساسی جمهوری اسلامی اصول 19 و20 به مساوات اختصاص یافته است .اصل 19 برخورداری مردم از حقوق و عدم امتیاز افراد به علت رنگ ،نژادومانند اینها را اعلام می کند «همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند واز همه حقوق انسانی ،سیاسی ،اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی با رعایت موازین اسلام بر خوردارند». 

تبعیضات نژادی کلید نابرابری درعدالت غربی« نقص حقوق بشر»

برای مطالعه در زمینه تبعیض نژادی باید به اعماق ادوار گذشته برگردیم. البته در این عقب گرد تاریخی شاید نتوان مبدإ تبعیضات نژادی را پیدا کرد،زیرا همان طور که تاریخ و سوسیولوژی نمی تواند مبدئی برای اختلافات عادات و رسوم تعیین کند و آن را مربوط به زمان معینی بداند،همچنین نمی تواند مبدإ تاریخی مسئله نژاد را که اغلب مبتنی بر همین اختلاف رسوم و عادات است،نشان دهد. ولی در این جستجو می توانیم تبعیضات نژادی را کم وبیش در اجتماعات کهنه و ملتهای گذشته سراغ بگیریم و اندازه نفوذ آن را روی تمام شئون فردی و اجتماعی، اقتصادی و سیاسی انسانهای مختلف مشاهده کنیم از آنجا که از مسائل پیش پا افتاده مردمانی بی خرد به شمار می رود،دانایان و هوشمندان به آن توجهی ندرند تا آنجا که سر از بحث های دانشمندان اجتماعی درآورده و طرفداران زیادی پیدا کرد و بالاخره مبنای مکتب های فلسفی قرار گرفت و در صف دکترین های سیاسی درآمد و آخر الامر،دنیا را به خاک و خون کشید و به صورت لکه ننگی بر دامن تمدن کنونی نشست.

تبعیض نژادی در قرن نوزدهم:

اروپا و آمریکا در گذشته تاریخ دست به گریبان خرافات و موهوماتی بود که اغلب برمبنای تبعیضات نژادی و تحقیر یک ملت نسبت به ملت دیگر دور می زد. منستکیو در روح القوانین می گوید:که لویی سیزدهم از قانونی که سپاهان مستعمرات افریقایی را اعلام می پنداشت بی نهایت متأذی بود و به غلامی آن ها راضی نمی شد و چون در ذهن او رسوخ دادند که این امر بهترین وسیله است برای تبدیل مذهب این سیاهان آن وقت رضایت داد. در امریکا قبل از الغاء،بردگی، همین طرز فکر بلکه شدید درباره ی سیاهان وجود داشت و زننده ترین و بی رحمانه ترین کارها نسبت به سیاه پوستان انجام می گرفت نظر گوبینو که به نظریه ـ گوبینیسم مشهور است در کتاب خود می نویسد: آریاییها موخرمایی و دارای جمجمه بلند،تفوق بر سایر نژادهای انسانی هستند. فرضیه گوبینیسم می گوید:هر نژادی برای مقامی برگزیده شده که الزاماً باید به آن برسد و عامل اصلی ترقی یا انحطاط اجتماع عامل نژادی است.گوبینو نژادها را به دودسته تقسیم می کندو پست و عالی و معتقد است که اکثریت نژادها هرگز قادر به درک و پذیرش تمدن نیستند. به نظر او سه نژاد سفید،زرد،سیاه منشاء متفاوت دارند و دارای خصوصیات پیسکولوژیک ثابتی هستند. او مخالف اختلاط نژاد است. زیرا می گوید:اختلاط نژاد،استعداد خلاق و اصالت سفید را که تمدن مدرن اثراواست از بین برده و در نتیجه به یکسانی نژادی،برتری و امتیازش را سلب می کند. و اکثر مکاتب نیز از این نظریه که تقسیم مشهور افراد بشر به دولیکو سفال،جمجمه دراز و براشی سفال،جمجمه گرد،برای تعیین نژادهای مختلف جهت ارائه نظرات خود ارائه دارند. و این نظریه کم کم از حالت تئوری خارج و در صف دکترین های سیاسی قرار گرفت و باعث ایجاد جنگ های خانمان سوز اول و دوم گردید.

نظریه افسانه نژاد برتر:

در عصر حاضر یکی از تاج داران مالیخولیایی،یک مبدا موهومی به اسم اتحاد نژاد بشر،نشر داد و بالنتیجه وحدت آلمان و وحدت ایتالیا از آن ناشی شد و مردم مفتون یک مرام فاسدی شده و تصور کردند قوت لشکر به کثرت عدد است و بالنتیجه نظام اجباری و صلح بر اروپا مستولی شد.ضمن تحقیق و بحث با شجاعت می گوید اصیل ترین نژاد بشر،نژاد آریایی است. فردریک نیچه متفکر با حماسه آلمان هم به این موضوع توجه نمود و معتقد بود که ایرانیان نخستین نژادی بودند که معنی واقعی را درک کردند و از همین نظر در کتاب خود می گوید: زرتشت پیغمبر یا حکیم ایرانی را حامل پیغام خود قرار داد. وعده ای از نویسندگان اروپایی و امریکایی قبل از ظهور فاشیسم افسانه نژادی و تفوق نژاد نوردیک را برتری دانستند.

تئوری افسانه نژادی در مکتب فاشیسم:

در ربع دوم قرن بیستم که اب و هوای سیاسی جهان اروپا مستعد پرورش مرامی انقلابی و در عین حال ایده آلیسم بود،مسلک فاشیسم به وسیله دونفر از زمام داران دیکتاتور و مالیخولیایی که آرزوی فرمانروایی جهان را در سر می پروراندند در ایتالیا و آلمان پایه گذاری شده فلاسفه فاشیست با اقتباس از نظرات و افکار فلاسفه و نویسندگان متفکر قرون معاصر خود،به جمع آوری مبانی فلسفی مسلک فاشیسم شدند و بدین ترتیب فلسفه ماشینیسم تنظیم و پی ریزی گردید.جنگی که با چنگال خطرناک و خونین خود پیش از مدت پنج سال گلوی جهان را با بی رحمی فشار داد و پیکر بشریت را رنجور و بیمار ساخت. معلول علل بیشماری است که یکی از آنها بدون شک ظهور ناسیونالیسم در آلمان بود. فلسفه ناسیونال سوسیالیسم بر مبنای زور و برتری نژاد نهاده شده و در میان فلسفه های دیگر پیدا کرد و با شکست سوسیالیسم بر مبنای زور و برتری نژادی نهاده شده و مقامی در میان فلسفه های دیگر پیدا کرد و با شکست آلمان هیلتری از بین نرفت طرفداران این مکتب سیاسی عقیده داشتند چون ملت و نژاد آنان،بر سایر ملل و نژادها تفوق و برتری دارند،از این جهت از طرف تقدیر و سرنوشت،ماموریتی که تمام جامعه بشری و لااقل بر همسایگان خود،حکومت کنند و تا این مأموریت تاریخی را به انجام نرسانند،از جنگ و تلاش دست بر ندارند. تئوری افسانه نژادی تا آنجا در مردم آلمان اثر گذاشته بود که هیلترصدراعظم و پیشوای آلمان،مشغول تهیه نقشه مسبوطی برای اصلاح و رفورم روابط جنسی و کنترل ازدواج نمود اما جنگ جهانی دوم مانع از اجرای کامل آن گردید. این مرام سیاسی و خطرناک « فاشیسم» از ایتالیا و آلمان تجاوز کرد و به کشورهایی مانند انگلستان و آمریکا راه یافت. در انگلستان سراوسوالد موسلی در سال 1931 احزبی به نام اتحادیه فاشیست های انگلیس تأسیس ننمود که به پیراهن سیاهان انگلیس،معروف شدند ولی خوشبختانه با توقیف موسس حزب،اتحادیه مزبور از بین رفت. در کشورهای ایالات متحده امریکا گروه های فاشیستی به نام های مختلف از قبیل: پیراهن نقره ای و کلمیان بوجود آمدند که شدیداً بر ضد سیاه پوستان مبارزه می کردند.

افسانه نژاد و تئوری متیولوژیک:

 نژاد پرستان پس ازشکست در تقسیم بندی ابناء بشر بر طبق خصوصیات ظاهری به نژادهای برتر و پست! به تئوری میتولوژیکی«روانشناسی نژادها» توسل جستند تا پایه و مبنائی برای تقسیم بندی کذایی پیدا کنند. لوبون می کوشد ثابت کند که هر نژادی روحیه نژادی خاصی دارد که هسته مرکزی آن از یک عده غرائز کهن ترکیب یافته این غرائز کهن با شکل متغیر و غیر قابل تغییر خود از نسلی به نسل منتقل می گردد و در تعیین سرنوشت یک ملت موثر واقع می شود ف. لئونیدوف می گوید:این تئوری چیزی جز تلاش جون آمیز برای تعیین پدیده اجتماعی از طریق روانشناسی فطری ملت ها نیست. این نوع نژادپرستان ادعا می کنند که خصوصیات بیولوژیکی انباء بشر،بالاترین اهمیت را در جامعه دارد. مجعولات نژادپرستانی را که ادعا می کنند ساخت رومی علت ها به خصوصیات نژادی و فطری بستگی دارد. دانش پیشرو مردود دانسته و ثابت کرده است که آگاهی بشر انعکاس موجودیت اجتماعی اوست رشد فرهنگی ملت ها به وسیله اختلافات زمینه تاریخی آن ها توجیه می شود و مکانیسم روانی تفکر و احساسات بشر بدون اختلافات دخالت نژاد،بوسیله محیط و سطح فرهنگ تعیین می گردد. فرناندوارتیز دانشمند کوبایی  می گوید: به طور کلی دانش نژادها،یک دانش غیر علمی است. هدف آن پروردن دشمن دموکراسی و صلح در بین ملت ها با استدلالات نادرست می باشد.سخت شدن شرایط اقتصادی هیولای نژادپرستی در اکثر نقاط اروپای غربی سر بیرون آورده است.برخی تبلورات زشت نژادپرستی اقدامات ضدیهود در فرانسه و چند مورد ضرب و ستم تعداد آسیایی و دیگر مردم زردپوست به وسیله سفیدپوستان می باشد. اولین قربانیان موج فزایند نژادپرستی مهاجرینی هستند که از نقاط مختلف دنیا به اروپا سرازیر شده و با اشتغال به پست ترین مشاغل در تقویت اقتصاد آن کشورها موثر بوده اند در نظر نژاد پرستان و برخی مردم این کارگران مشاغل را از کارگران محلی ربوده اند و همین تعداد زیادی از سفیدپوستان خارجیان را مسئول و مسبب زوال شهرها،افزایش جرم و جنایت می دانند.اروپاییان هنوز این خارجیان را مهاجر می نامند به گمان اینکه آنان برای همیشه در اروپا نخواهند ماند برخی سفیدپوستان انگلیسی لفظ توهین آمیز نسل دوم را برای سیاه پوستانی که در انگلیس متولد شده اند به کار می برند. گروه طرفدار حقوق اقلیت ها معتقدند ورود سیل وار مهاجرین که کارگرانی جوان،سخت کوش،پرکار و کم تقاضا می باشد عامل توسعه اقتصادی بوده و بدون وجود آنان کار صورت نمی گیرد اما حقوق مدنی آنها رعایت نمی شود. در انگلیس به علت موج فزاینده ی نژادپرستی،مهاجرت سیاه پوستان و مردم آسیا به آن کشور بسیار دشوار و محدود به افراد خانواده های مقیمان در انگلیس است. در شوروی که به اصطلاح سنبل انترناسیونالیسم می باشد. با وجود این هیچ گاه اجازه مهاجرت به داخل کشور را کسی ندارد. مردم شوروی مردم آسیای مرکزی وجورجیاوارامنه را تحقیر می دانند.

تبعیض نژادی وبی عدالتی در قاره آمریکا:

مسئله تبعیضات نژادی در آمریکا یکی از بغرنج ترن مسائلی است که همواره هیئت های حاکمه آن کشور با آن روبرو هستند تا آن جا که بزرگترین عوامل پیروزی دوحزب دمکرات و جمهوری به شمار آمده است. این موضوع دارای سوابق زیادی است و با وجود مبارزات پی گیری سیاه پوستان،هنوز اختلافات نژادی فیصله نیافته و سفیدپوستان متمدن حاضر نشده انداز این مسئله خرافی موهوم دست بردارند و رنگین پوست ها ره به طور مساوی در مزایای انسانی و حقوق اجتماعی شرکت دهند. در ایالات متحده آمریکا،تبعیض نژادی بر علیه سرخ پوستان و سیاه پوستان اشکال کاملاً وحشیانه ای به خود گرفته است. تاریخ تسلط اروپاییان بر قاره امریکا یکی از جنگهای غارتگرانه است که با بردگی و قتل عام ملت های کوچک همراه است. هنگامی که اروپاییان به غرب رهسپار شدند،سرخ پوستان را که ساکنان اصلی امریکا بودند بی رحمانه از دم تیغ گذراندند. مهاجرین سفیدپوست زمین های سرخ پوستان را از دستشان گرفتند و آنها را به جشن خود دعوت کردند و با پتوها و پیپ و چپق های آغشته به میکروب،آبله از آنها پذیرایی کردند. بیشتر ایالات آمریکا نام سرخ پوستی دارند،اما در بیشترشان برای سرخ پوست جایی وجود ندارد. کشف آمریکا به دست کریستف کلمب به نابودی چند تمدن منجر شد و از خدمتی که به تاریخ تمدن بشری کرده بود،مقصود تمدن اینکاها،ازتک،مایاها،که همردیف تمدن مصر بشمار می آیند. در قسمت دیدگاه سیاست خارجی آمریکا در مورد ملت های آمریکای لاتین که روزی هزاران هزار نفر به جرم آزادی طلبی در السالوادور،شیلی،گواتمالا،آرژانتین،برزیل و پرویا در زندان های عوامل آمریکایی،گمنام و ناشناس زنده به گور می شوند یا آشکارا آماج بمباران رژیم های دیکتاتوری می شوند و یا به دست جوخه های اعدام که توسط عوامل سیا اجرا می شود.و نیز چنین است ماجرای فلسطین،ماجرای ملت های عرب و غیرعرب منطقه،ماجرای ملت ویتنام و کامبوج پاکستان، و هفتاد ملت دیگر که توسط آمریکایی از حقوق طبیعی خود محروم شدند.

نقض حقوق بشروبی عدالتی در جهان توسط آمریکااز پیدایش تاکنون :

آمریکا در سال های اخیر نغمه ی جدیدی به نام حقوق بشر داده است. شاید این حیله بر بعضی از افراد ساده لوح کارگر افتد؛ ولی اغلب مردم که هر روز با چشم خود دست های خون آلود آمریکایی ها را می بیند ، به خوب می دانند که این شعار آمریکایی کلمه ی حقی است که باطل از آن مراد.عدم خونریزی یکی از مهمترین ، ضمانت های اجرایی رعایت حقوق بشر است . خداوند قبل از آفرینش ، خونریزی را محکوم کرده زمانی که قابیل و هابیل را کشت . پس از آن، تمامی کتاب های آسمانی بر رعایت حقوق بشر و عدم خونریزی تأکید کرده اند. بگذارید عملکرد آمریکا را در این خصوص بازگو کنیم از هنگام کشف آمریکا در حدود 5 قرن و مهاجرت زندانیان اروپا به آمریکا،آنان تمدن خود را پس از قتل عام اهالی اصلی آمریکا و کشتار سرخ پوستان بر پا ساختند و گاو چرانی را شغل اصلی خویش قرار دادند . و پس از کشف ثروت های هنگفت ، افرادی را از آفریقا به عنوان برده به این سرزمین آوردند تا طبق دیدگاه خاص خود از مفهوم حقوق بشر از آنان بهره کشی کنند. جای تعجب نیست اگر آمریکا زمینه را برای به ارث بردن مستعمره های کشورهای اروپایی فراهم آورد،زیرا جنگ،کشورهای استعمارگر را خسته کرده و طوق اقتصادی امریکا گلوی آنان را فشرده بود.جهان پس از این مرحله استعمار آشکار به استعمار نوین منتقل گردید و آمریکا توانست نفوذ خود را بر کشورهای مستعمر  اروپا گسترش دهد و آن کشورها را از آنان به ارث برد . آمریکا نیازی به شعار حقوق بشر ندارد،به ویژه در این سال ها جنبش رهایی در اغلب کشورهای آفریقایی و آسیایی به آگاهی و توسعه دست یافته اند .بنابر این شعار حقوق بشر در خود،مفهوم آزادی آن ملت ها را که مبارزه خود را علیه استعمار آغاز کرده بودنددر برداشت. اینک که ملت ها مبارزه خود را علیه استعماری نوین آغاز کرده اند،آمریکا از شیوه ی مبارزه و رویارویی با آن ملت ها صرف نظر کرده و شیوه مبارزه با ایدئولوژی های انقلابی را اتخاذ نمود و با طرح شعارهای فریبکارانه مردم را گمراه کرده و فریب داده است. امریکا آسان ترین راه سیطره بر ملت ها را متقاعد ساختن آنان مبنی بر پیروی از اصول امریکایی و ادامه روش زندگی امریکایی می داند اگر امریکا واقعاً به حقوق بشر اعتقاد همان گونه که در کتب آسمانی آمده است .

نقض حقوق سرخ پوستان[4]:

زندگی سرخ پوستان آمریکایی و تاریخچه اسارت آن ها به دست غارتگران اروپایی و اخلاف بعدی آن ها «آمریکایی ها» یکی از دیرینه ترین فجایع تاریخ بشری است که روی  هم طرفداران حقوق بشر و گردانندگان سازمان ملل را سیاه کرده است. هنگامی که کریستف کلمب پرتغالی به تشویق ملکه و شاه اسپانیا به منظور یافتن راه دریایی هند و گسترش تجارب اروپاییان عزیمت کرد،ولی به جای رسیدن به هند به سرزمین دیگری رسید که از نظر آب و هوا و خودش تا آخر عمر باور نمی کرد که به سرزمین دیگری قدم نهاده است. اقدام کلمب که در واقع یکی از پیش قراولان استعمار اسپانیا بود سرآغاز یکی از مهیب ترین فجایع تاریخ بشر را رقم زد. فاجعه ای که برق طلا حتی تا امروز هم واقعیت سیاه و تاریک آن را از دید ملل متمدن پوشانده است. کشف آمریکا به دست کلمب به نابودی چند تمدن منجر شد و از خدمتی که به تاریخ تمدن بشری کرده بودند،مقصود تمدن اینکا،از تک،ما یا هامی باشد. با وجودی که به دنبال انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی اروپا یک سلسله قوانین و مقررات تازه ای در اروپا در زمینه ی حقوق بشر گذشته بود،که دولت های اروپایی را کم و بیش بدان موظف و متعهد می کرد. ولی هیچ کدام موجب آن نشد که اروپائیان یعنی اخلاف آن ها که کشوری به نام ایالات متحد آمریکا را پدید آورد بودند به سرخ پوستان رفتاری بهتر از گاومیش آمریکایی «بوفالو» داشته باشند. باری،قلم ناتوان تر از آن است که بتواند حتی صفحه ای از تاریخ جنایاتی را که آمریکاییان علیه سرخ پوستان مرتکب شده اند.

نقض حقوق سیاهان:

بعد از آن که قانون الغاء بردگی و محو آثار بارز تبعیضات نژادی،در سال 1836 به دست توانای،ابراهام لینکن شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا تصویب شد و سیاهان از زیر یوغ استثمار سفیدپوستان،کمی خلاصی یافتند سفید پوستان ایالات جنوبی که به تنبلی و اربابی عادت کرده و تمام کارهای شان و طاقت فرسایشان به دست بردگان و سیاهان،انجام می گرفته است،با آزادی آنان،در یک وضع اقتصادی نامطلوبی قرار گرفتند. همین امر باعث گردید که میان ایالات جنوبی و شمالی آمریکا داخلی سختی پدید آید.برده فروشان ایالات جنوبی در دسامبر 1865 در شهر ناشویل که در ایالات کشی قرار داشت بنیان جمعیت فاشیستی ضد سیاهان را به نام کوـ کلاکس ـ کلان ریختند. هدف این فرقه تروریستی مبارزه با برابری و مساوات و آزادی سیاه پوستان و طرفداری از تبعیضات نژادی است. کو ـ کلاکس ـ کلانها از هر نوع اعمال وحشیانه و ضد بشری نسبت به سیاه پوستان و طرفداری از تبعیضات نژادی،خودداری نمی کنند،ارعاب،تهدید،تحقیر،زدن،شکنجه دادن،ینج کردن «مثله کردن» بدار آویختن،با آتش سوزاندن،از شهر بیرون کردن،ترور کردن و غیره

بی عدالتی به فلسطینی ها توسط ایالت پنجاه و یکم «اسرائیل»

تقسیم فلسطین و پیدایش دولت اسرائیل و مشکلاتی که در پی این دومسئله به وجود آمد یکی از بخش های عمده تاریخ سازمان ملل را در سالهای نخستین پیدایش آن تشکیل می دهد . تصمیمی را که سازمان ملل در این مورد اتخاذ کرد و نقشی را که هماهنگ با آن دبیر کل ایفا نمود با آنچه خارج از کادر سازمان ملل توانمند صحنه اراده کرده بودند همسو بود. نمایندگان کشورهای عربی در هنگام رای گیری آغاز دومین دوره دبیر کلی تریگولی در مجمع عمومی ، به دلیل اینکه وی در جریان مشکل فلسطین بی طرفی کامل خود را رعایت نکرده بود به تجدید انتخابات وی رأی مثبت ندادند. حقیقت این است که در مسئله اعراب و اسرائیل دبیر کل بیطرفی کامل خود را حفظ نکرد و در جهت اجرای تصمیماتی که دولتهای انگلیس ، آمریکا و شوروی اتخاذ نموده بودند اصرار ورزید. و ماشین اداری سازمان ملل متحد را در اجرای آن تصمیمات به حرکت در آورد. جامعه ملل در سال 1922 قیومیت سرزمین فلسطین را به عهده دولت انگلستان قرار داد. در سال 1947 رئیس هیأت نمایندگی انگلستان در سازمان ملل می نویسد از آنجایی که در حل مسئله فلسطین باز مانده ایم حل فلسطین را به سازمان ملل احاله می کنیم با امید این که سازمان در حل آنچه که ما عاجز بودیم برآید .پس از جلسه کمیسیون در سال 1947 رای به تقسیم فلسطین به  بخش داد. پس از این اعلامیه در 1947 فروپاشی قدرت در سرزمین فلسطین آغاز گردید و جنگ و کشتار به اوج خود رسید. اعراب به طور مستمر اعلام می کردند که آنها نخواهند گذاشت طرح تقسیم فلسطین اجرا شودهنگامی که در 14 می 1948 نشست مجمع عمومی پایان می یافت مقامات یهود با توجه به زمان ختم قیومیت انگلیس بر سرزمین فلسطین ، پیدایش دولت اسرائیل را اعلام کردند. و امریکا اولین کشور دارای حق و تو در سازمان ملل کشور اسرائیل را به رسمیت شناخت علیرغم تلاش کشورهای عربی در سازمان ملل اسرائیل به عضویت سازمان ملل درآمد و حق و توی امریکا از این کشور در برابر قطعنامه های گوناگون حمایت کرد.

سازمان ملل در مورد مسئله فلسطین در سالهای 1947 ، 1949 در مورد فلسطین کارهایی انجام داد که حقوق کامل فلسطینی ها در همه زمینه های یاد شده در حقوق بشر پایمال شده . عبارتند از :

1-تقسیم سرزمین فلسطین به  بخش عربی و یهود .

2- به رسمیت شناختن اسرائیل.

3- اصرار در اجرای طرح تقسیم و برقراری آتش بس و ترک مخاصمه بین اسرائیل با سه کشور لبنان ، اردن ، مصر .

4- تعیین و علامتگذاری خطوط ترک مخاصمه.

آمریکا ، فرانسه و انگلستان در سال 1950 طی اعلامیه ای که به اعلامیه سه جانبه معروف است ، اظهار داشتند در برابر هر عاملی که با اشغال زور و تهدید به استعمال زور خواه در چارچوب سازمان ملل و خواه خارج

از آن بخواهد شرایط موجود فلسطین را تغییر دهد با همکاری یکدیگر با آن مقابله خواهند،کشورهای عربی در آن زمان به این اعلامیه به عنوان ابزاری برای تحمیل عقیده امیریالیسم غرب می نگریستند. اتحاد شوروی نیز اعلام نمود هیچ گونه اقدام نظامی خارج از کادر سازمان ملل در منطقه نباید بدون مشارکت اتحاد شوروی نباید انجام گیرد .

در زمان دبیر کلی داگ هامرشولد در سال 1956مسابقه تسلیحاتی که در منطقه وجود داشت دورتندتری یافت. دولت آیزونهاور سیل سلاحهای مدرن خود را به اسرائیل سرازیر کرد. و شوروی نیز به ارسال اسلحه به مصر و سایر کشورهای عربی درگیر جنگ پرداخت. حمایت های آمریکا از اسرائیل در برخی موارد به حدی است که موجب شده ایالات متحده در تنظیم سیاست خارجی او با همسایگان دور و نزدیک دچار مشکل جدی گردد. روزنامه های سوریه این نگرانی را این چنین منعکس می کنند که منافع اسرائیل برای آمریکا از اولویت اول برخوردار است آمریکا با حمایت مکرر و همه جانبه از رژیم صهیونیستی حقوق عادلانه اعراب را نادیده می گیرد . طرفداری واشنگتن از تل آویو در نقض اصول و حقوق فلسطین ها و مقررات بین المللی باعث خواهد شد کشورهای منطقه «خاورمیانه » و اعراب به سیاست آمریکا اعتماد نکنند. بدین ترتیب ، هماهنگی کاملی بین سیاست خارجی دولت اسرائیل و آمریکا برقرار است و تا کنون اختلاف چندانی در رابطه کشور دیده نشده است . شاید تنها یک بار روابط آمریکا و اسرائیل نسبت به اعراب و بخصوص فلسطینی ها را بطور رسمی مورد انتقاد قرار داد . در فوریه 1989 وزارت خارجه آمریکا طی گزارشی ، به شدت از خشونتها،شکنجه ها،رفتار غیر انسانی ، اخراج،تخریب ساختمانها و تبعیض و غیره انتقاد کرد. آمریکا در ادامه حمایت خود از رژیم در یکی از گروههای جغرافیایی سازمان ملل شده است.زیرا اسرائیل تنها عضو سازمان ملل است که در هیچ یک از گروههای جغرافیایی این سازمان جا ندارد و مخالفت کشورهای مسلمان و عرب باعث شده است تا اسرائیل نتواند در گروه آسیایی سازمان ملل جای بگیرد و ما لاً هیچ یک از اعضای سازمان ملل نمی تواند بدون قرار گرفتن و یکی از پنج گروه جغرافیایی ، نامزد انتخابات در نهادهای مختلف این سازمان شوند. بیل ریچاردسون نماینده دائم آمریکا در سازمان ملل اخیراً از گروه اروپای غربی و اقیانوسیه مصراً خواسته است که اسرائیل را در این گروه جای بدهند ریچاردسون گفته است که منزوی ساختن اسرائیل در سازمان ملل به نفع برقراری صلح در جهان نیست . بطور خلاصه می توان گفت که سیاست امریکا در قبال اسرائیل از ثبات برخوردار است. سیاستهای مقطعی ، تلاطمات ، فراز و نشیبها و بحرانها،خاص روابط امریکا با اعراب است. اصل موجودیت و نوع حکومت و گرایشهای فکری اسرائیل علیرغم جغرافیایی آن جزء لاینفک جامعه آمریکاست.

اسرائیل و حقوق شهروندان فلسطینی:

در آغاز کار شیوه ی رفتار صهیونیست ها چنان بود که هستی و وجود فلسطینی ها را نادیده بگیرند . این شیوه ی رفتار را جمله معروف اسرائیل زنگویل خلاصه می کند که می گوید: سرزمینی بدون خلق برای قومی بدون سرزمین شائیم وایزمن نیز حکمی با عنج و دلال و خوش منظره تر صادر می کند و می گوید: کشوری وجود دارد که گویا فلسطین نامیده می شود،آنجا کشوری بدون جمعیت است،و از طرف دیگر قوم یهود هست که کشوری ندارد. جز این چه کار می توان کرد؟ که سنگ قیمتی را به انگشتری نشاند و این قوم را با کشورش متحد ساخت؟اوری آونری یادآور می شود که تئودور در هرتزل در کتاب خود بنام دولت یهود کتابی که جنبش صهیونیستی جدید را راه انداخته است،به ساعت های کار و مسکن کارگران و حتی به خانه ملی می پردازد اما یک کلمه از اعراب فلسطینی سخن نمی گوید. در اعلامیه بالقور فلسطینی ها به عنوان بوی هائی تلقی شده اند که می توانند حقوق مذهبی و مدنی داشته باشند اما دارای حقوق سیاسی نمی توانند باشند و در واقع یک خلق را تشکیل نمی دهند: پس از این داستانی ساختند که اعرابی وجود نداشته است وانیان بودی ها و عشایر سرگردان هستند که خاک حاصلخیز فلسطین را غارت می کنند.

خلاصه و نقدوبررسی نقض حقوق بشروبی عدالتی غربی ها درجهان :

 1- مخالفت ایران در روند صلح خاورمیانه: به خاطر مظلومیت فلسطینی ها می باشد. و حمایت از این کشور در آزاد کردن قدس شریف از چنگال صهیونیستها و کوتاه کردن دست استعمارگران از منطقه خاورمیانه است که چهار راهی جهت چپاول نفت می باشد.تلاش ایران جهت دستیابی به انرژی هسته ای در راه استفاده صلح آمیز و تأمین نیروگاه می باشد. در حالی که برخی از کشورهای خاورمیانه که شاهد زنده ی آن آزمایشهای اتمی اسرائیل ، پاکستان ، هند می باشند ، حتی رژیم توسعه طلب اسرائیل که به عنوان خطری بالقوه برای سایر کشورهای مسلمان منطقه مطرح است ، در سایه ی پشتیبانی سیاسی آمریکا با عدم پیوستن به معاهده منع گسترش سلاح هسته ای همچنان بر قدرت هسته ای خود می افزاید و این یعنی سیاست یک بام و دو هوای امیریالیسم آمریکا است.

2-حمایت از تروریسم:

آیا ایران،با حمایت از فلسطینی ها مظلوم حامی تروریسم است در حالی که تروریستهای فراری در کشورهای اروپایی و آمریکایی به راحتی تردد می نمایند و حتی از حمایتهای مادی و سیاسی برخی از نهاد قانون گذاری آمریکا بهره می برند.از سوی دیگر ، شاهدیم که رژیم صهیونیستی اسرائیل که نمونه عینی تروریسم دولتی است ، هر روزه تعداد زیادی از فلسطینی های بی گناه را در داخل سرزمین های اشغالی و خارج از آن به شهادت می رساند. ولی هیچ عکس العملی را از ناحیه ی نهادهای سیاسی دیپلماتیک آمریکا شاهد نیستیم به عنوان نمونه می توان به گزارش اشاره نمود. که در سال 1994 توسط وزارت امور خارجه ی آمریکا منتشر شد و در آن از ایران به عنوان حامی تروریسم یاد شده ولی هیچ مدرکی دال بر دخالت ایران در هیچ عملیات تروریستی ارائه نشد. حتی زمانی که کریستوفر،ایران را مسئول بمب گذاری مقر یهودیان در آرژانتین اعلام کرد.در حالی که آمریکاییان خود از تمامی دیکتاتورهای آمریکا لاتین مانند پینوشه و غیره حمایت کردند و هزاران نفر را سر به نیست کردند در خاورمیانه اسرائیل با ترور سران فلسطینی این را حق خود می دانست که کشتن آنها جزئی از قانون و دفاع از کشور است.

3-  نقض حقوق بشر:

بهانه ی دیگر آمریکا نقض حقوق بشر توسط ایران است. حقوق بشر در ایران با آن معیاری هایی که مورد نظر محافل غربی حقوق بشر که از آن به عنوان دموکراسی و حق شهروندان در انتخاب آزادانه ی سیستم حکومتی ، آزادی تشکیل احزاب نام برده می شود در حالی که نظام جمهوری اسلامی ایران نه قابل مقایسه با رژیم قبل از انقلاب است و نه قابل مقایسه با رژیم های موجود در کشورهای خاورمیانه است . وجود حکومت های کودتا و حاکمیت نظامیان در کشورهایی چون پاکستان ، الجزایر ، مصر، عراق،ترکیه و فقدان ابتدایی ترین اشکال حضور مردم در صحنه سیاسی در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و یا عربستان همه نمونه پایمال شدن ابتدایی ترین حقوق شهروندی است .اما به علت اینکه این حکومت ها از حامیان منافع غرب و یا در حداقل شکل آن فاقد تعارض با منافع از کشورهای عمده دریافت کننده کمکهای مالی ، اقتصادی و نظامی آمریکا می باشد.صلح خاورمیانه ، بهانه ای در جهت دخالت آمریکا در امور کشورهای منطقه در سال های «2005 2001 » دخالت آمریکا در منطقه خاورمیانه از زوایای گوناگون می توان مورد بررسی قرار داد که عبارتند از :

1- دیپلماسی اعراب ، اسرائیل: جلوگیری از بروز جنگ منطقه ای و یافتن رهیافت هایی نوین.

از دیدگاه سیاستمداران آمریکایی ، اولویت اساسی درباره خاورمیانه جلوگیری از وقوع یک جنگ منطقه ای است. درگیریهای کنونی میان فلسطینیان و اسرائیلیان هم می تواند از روی عمد باشد و هم از محاسبه ای نادرست که در هر صورت به نبرد تمام عیار منطقه منجر خواهد شد . خطرناک ترین سرزمینی که فرایند کینه توزی های بالقوه به شمار می رود ، نوار مرزی میان لبنان و اسرائیل است . آگاهان برای پرهیز از جنگ منطقه ای و جلوگیری از بروز آن سه عامل اساسی را پیشنهاد می کنند :

الف: تأکید بر اتحاد نانوشته با اسرائیل

در این راستا بایستی اقداماتی انجام گیرد تا کشورهای خاورمیانه برای گسترش همکاری های استراتژیک میان آمریکا و اسرائیل هیچ گونه شک و شبه ای نداشته باشند .

ب: همکاری با دولتهای عرب هواه خواه غرب:

رابطه ی آمریکا با دولت های کلیدی میانه روی عرب ، خصوصاً مصر،عربستان سعودی،اردن و مراکیش بایستی به گونه ای باشد که اقدامات رهبران و مردم این کشورها در پشتیبانی از روند صلح باعث تشویق و ترغیب دیگران نیز شود.

ج: باز دارندگی کشورهای درگیر با اسرائیل بالفعل و بالقوه:

دولت آمریکا می خواهد با اعمال نفوذ در کشورهای منطقه خصوصاً کشورهای درگیر با اسرائیل آنها را در جهت اهداف استراتژیک خود و اسرائیل همراه سازد . کشورهایی چون عراق و سوریه نیز باید دریابند که دخالت بیجا در مورد اعراب اسرائیل بازتاب و پاسخ سیاسی ، نظامی آمریکا را در بر خواهد داشت .

2-  دخالت در امور ایران و عراق برای ایجاد دگرگونی:

ایران و عراق نقش مهمی را در منطقه ی خاورمیانه دارند. و بر اساس گزارشهایی منتشر شده توسط آمریکاییان هر دو تهدیدی برای منافع آمریکا به شمار می روند. اگر چه این دو کشور عامل مهمی در برقراری امنیت انرژی جهانی هستند،ولی نقش ایران در به هم ریختن روند صلح خاورمیانه و حتی تبدیل آن به جنگ و تلاش عراق از راه گسترش جنگ افزارهای کشتار همگانی را نباید فراموش کرد. لذا بهترین چشم انداز برای آمریکا تغییرات سیاسی در دو کشور است. لذا در جواب آنها باید گفت : کشور ایران با هیچ صلحی مخالف نیست و تنها خواستار احقاق حقوق فلسطینی ها می باشد که هر روز توسط صهیونیستها به قتل می رسند.

3-خلع سلاح کشورهای منطقه و تقویت رژیم صهیونیستی:

با توجه به شکست آمریکا در سال 1357 از سوی مردم ایران،و از دست رفتن حضور مستقیم امریکا در ایران ، لذا آمریکا به بهانه صلح در خاورمیانه در جهت علم کردن اسرائیل به عنوان ژاندارم منطقه دست به تقویت این رژیم و ناتوان کردن کشورهای منطقه حتی در جهت یک دفاع ساده مرزی می باشند. امریکاییان با توسعه و گسترش انبارهای سلاح های کشتار جمعی در اسرائیل عملاً دست همه کشورهای منطقه را از تکنولوژی هسته در جهت اهداف صلح طلبانه خود کوتاه کرده اند و هر روز با ارائه قطعنامه های خود سدی در برابر کشورهای جهان سوم به بهانه دست یافتن به سلاحهای کشتار جمعی می اندازند در صورتی ، که خود روزی این کشورها را تجهیز می کردند و نمونه بارز آن عراق که هشت سال جنگ را بر ایران تحمیل کرد.



1- رحمانی،شمس الدین، ماهیت سازمان ملل، صفحه 24

2- گلن،جانسون،اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن،مترجم محمد جعفر پوینده،صفحات 34،46، 57

1- اسلام و دعوت ادیان به رعایت حق کرامت انسانی, حجت الاسلام سید مصطفی محقق داماد, مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی, شماره مرجع 27, 1370

1- به زمین زدن حقوق میلیونها بشر به اسم قضیه حقوق بشر:یک کسی که از یک طرف می گوید حقوق بشر ، از یک طرف حقوق میلیونها بشر را به زمین می زند . که ایرانش ما را شاهد هستیم جاهای دیگرش را هم دیگران شاهد هستند . از آن طرف قضیه ی حقوق بشر را ذکر می کند و از آن طرف بشر را این طور می کند ، این خیلی شریف است اما ملت ایران که می خواهد از زیر یوغ اینها بیرون برود اراذل و پست است در نظر شما ؟! نظرات صحیح نیست .                                  

                                                         امام خمین (ره)3/9/57

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد